من و ویلیام پارت 1

8 اسلاید صحیح/غلط توسط: marzi انتشار: 4 سال پیش 9 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

این داستان راجب تو (مری دپ )هست ارع دختر جانی دپ😍 خو داستان از اونجایی شروع میشه که پدرت برای اینکه یکی باشع که ازت مراقبت کنه برات یه بادیگارد میگیره و ..بزار یکم از خودت بگم (تویی گه داری تستو میخونی ) تو یه دختر جذاب خیلی خشگل و کیوت با چشای قرمز نه خیلی روشن موهای خرمایی ۳۵٪بور ولی خشن بی حصله و ی دنده لجباز خیلی کم حرفی ولی یه موقش تا زبونا کار میکنه پرحرفی و خیلی رکی اسن خجالتی نیستی و از لباس های لش و اسپورت راحتی و ترندی میپوشی و خیلی استایلت خاصه که هیچکسی نمیتونه تقلید کنه حتی خودت 😁 و اینکه بگم مادر نداری و مادرت ۴ سال پیش مرده و تو الان ۱۴ سال سن داری و خیلی مشهوری بخاطر بابات (و بقیش رو پاین ماینا گفدم )خب که اینم اخه چیز عجیبی نیس و تو خیلی تو مدرسه همه هی خوشونه به هر بهونه ای میچسبونن بهت اخه تو خیلی شهرت داری بجز بابات تو یه مدل و بازیگر معروفی که تا الان ۲فیلم بازی کردی و خیلی دیده شدی )و خلاصع بریم اصل متلب 😆 ویلیام فرانکیل میلر که میخاد بشع بادیگاردت اون (جذاب و خیلی خوشگل ولی نه به اندازه ی تو موهای خرمایی داره و چشایی ابی و صورتش یکمی ککی مکی یه کوچولو و سیکس بک داره و ورزشکاره و کلا حرفه ای و برای بادیگارد شدن مناسبه همهچیش بجز سنش اون ۱۶ سالشه ولی عین مردای ۲۲ ساله خیلی متشخص هست )

بابات (جانی دپ ): مری میخام راجب موضوعی باهات صحبت کنم تو:بله😒 میشنوم بابات :میدونی من خیلی خیلی گرفدارم از اونجایی که خب من بازیگرم تهیه کنندم کار گردانم (این فقط داخل داستانه ولی نمیدونم واقا جانی دپ تهیه کنندس یا کار گردان ولی خوب تو داستان این جوریه ) تو:بابا میدونم میدونم خب خیلی سرت شلوغه نمیخاد کشش بدی بابا 😇 بابات :خب داشتم ادامه میدادم که برات یه بادیگارد گرفتم که مراقبت باشع اسمشم هَ ویلیام خب از نظر من ادم خوبیه و شادم باهم دوست شین تو : بابا میدونی که من اصلا خوشم نمیاد که

بابا:حالا من فقط گفتم که شاید باهم دوست شین تو: حالا درزم مگه اون چند سالشه میگی دوست شین از این حرفا بابا:۱۶ سالشع ☺ تو بدون اینکه بزاری حرفش تموم شع :چیییی ؟؟؟ توقع داری من من من 😳 بادیگاردم ۱۶ سالش باشع باباحالت خوش نی دیشب تو مهمونی چیزی زدی یا خوردی ؟ بابا:😁 نه بابا خو نظرت خوب راجب این رو میخام بدونم که تو می پری وسط حرفشو میگی : مشخصات دقیقشو بگو 🤷🏻‍♀️ بابا:

۳ سال کار ورزش رو شروع کرده سال اول برای بدن سازیو ولی بدش میره ثبت نام برای محافظ شدنو اونجا تا ۳ ماه پیش و بعد قبول میشع و الانم من انخابش کردم برای محافظت دخار قشنگم تو: خو خوبه ولی برای ماحافظ شدن خیلی تلاش نکرده و(؟از این حرفا) بابا حالا صبونع بخور جلو در منتظره منم گفتم باشع صبونمو خورمو زدم بیرون که دیدم 😍

بعععععععله اقا خوش هیکل و اندامی همچون جان سینا 😪 همچون ازش خوشم نیومدو خیلی بی حصله یه لحظه صبر کردم که درو برام باز کنه همین جوری خشکش زده بود عینهو چیی که تا به خودش اومد گفت :سلام روزتون ععع نه ببخشید صبحتون بخیر خانم منم با کلی ذوق که بادیگارد دارم ولی با چهره ی افتاده گفتم :نمیخای تا گفتم نمی خخ درو باز کردن 😒 وایی خیلی اسگ*له تو دلم گفدمو سوار ماشینی که بابام تازه برا تولدم خریده بود سوار شدم با خودم گفتم: حییییییییف که رانندگی بلد نیستم که نگاهم به ویلیام افتاد داش همینجوری نگام میکرد 😧 از داخل اینه جلو ماشینم اخه تبر راننده یکی دیگه بادیگارد یکی دیگه مگع میشه مگه دارم ؟

که با صدای نچندان بلند گفتم :وااااا با ابروم جوری جلو نشون دادم بهش که داش سکته میزد و نمیدونم از ترس بود یا یه چیز دیگه اخهدمن کجام ترسناکه 😐😐 بعدم یکم رفتم تو فکر که به خودم اومدم دیدم جلو مدرسمم :وای یه روز اشغال دیگه توی مدرسه ی پولدارای اه اه اه اصن از پول بدم نمیومد ولی خب نمیدنم چم بود لز اون مدرسه مثل سگ بدم میومد 😪😒 که در بغلم باز شد و اومدم پایین و کیفمو از دست ویلیام گرفتمو گفدم :ویلیام بودی دیگه درستع ؟ گفت :بله خانوم گفدم : به من نگو خانمداحساس میکنم ۴۲ سالمه منو مری خانم صدا کن نع هرچی جز خانم گفت :چشم راه افتام دیدم از پشت سرم داره میاد 😳😧

خب دوستا امید وارم از این داستان خوشتون امده باشع برای پارت بعدی ۳ روز صبر کنید تا بعدی بیاد لطفا نظری راجب داستان دارید و عقیدتوتو واسم کامنت کنید ممنون میشم و اگرم اشتباهی چیزی بود ببخشید چون من تازه واردم 😥😉😉

دوستون دارم زیاد همونطور کع گفتم نظری دارید واسم کامنت کنید حتما نگاش میکمم و حتما ازش استفاده میکنم داخل داستان ممنون دوستون دارم منتظر پارت بعدی باشید ☺☺😘😘😉

8 اسلاید