ا/ت این چند روز تنها به مدرسه میرفت از وقتی مینا مریض شده بود مجبور بود با ناراحتی به مدرسه بره
پوووف! هیچی اون دور و ور نمیتونست اون رو. خوشحال کنه
ولی اون مجبور بود الکی لبخند بزنه
چون در مدرسه کسی یک دختر غمگین رو دوست نداشت
اقای کیم سه بار صدایش کرد ولی اون هنوز در حالت غمگین خودش بود
یهو به خودش اومد
گفت: اوه ببخشید حواسم نبود
اقای کیم داد زد: حواست نبود؟ اینجا کلاس درسه یا چی؟
با شرمندگی گفتم: ببخشید ...
گفت: به اقای جئون میگم که بهت تذکر بده از اون میترسین دیگه
با این حرفش قیافم یجوری شد
یه اشک ناخوداگاه از چشمم خارج شد
اقای کیم و اقای جئون پسر خاله هم اند و اقای جئون هوای اقای کیم رو داره
اقای کیم داشت سرش داد میزد
یهو با دیدن اشک ا/ت وایستاد
و گفت: خب بریم سر ادامه درسمون
البته کمی صدایش میلرزید
در ادامه کلاس چشم از ا/ت بر نمیداشت
وقتی کلاس به پایان رسید و ا/ت به خانه میرفت اقای کیم گفت: ******
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
یا خیلی کم بود...😭🥲🥺
چون من خیلی ظالمم😹
خیلی خوب بود💕💕🤍
توام میخوای مث من جای حساس کات کنی؟😂
بله دیگه😂
واووو برم بعدیش
حیحی😂❤
عالی بود تند تند برار
چشم
اوج حمایتا همینه؟
مرادرخمارینزار
چشم امروز پارت بعدی میاد
بقیشزودبنویسس🥲
خعلییگشنگبوددددد
ملسییی اجیی
عالی بود
تنک(=