سوتیای سمی مینهی؟(همون تخمه )

بچه بودم،رفته بودم گوشیع بابام و چک کنم /:(احیانا برعکسه ولی خب ..) رفتم تو گالریش.یهو بابام اومد تو .گوشیشو از دستم گرفت و رفت/:

دوست مامانم هی زنگ میزد بعد چون چند بار توی روز زنگ زده بود،مامانم گفت اییشش فلانی چرا ول نمی کنه. حالا یهو زنگ زد و من داد زدم: کی ول نمی کنههه؟😐

این سوتی حساب نمیشه ولی خب😂فردای تولد شیش سالگیم بود. بابا بزرگم روی حوله ام کع تازه گرفته بودیم،از لج من روش نماز میخوند. نمازش که تموم شد، ازین برف شادیا هستن، اونا رو برداشتم کل صورتشو برف شادی زدم😂

رفته بودیم دیلی مارکت نزدیک خونمون،با مامانم بودم که یهو گفتم: ععه مامان ازین چوب شور خارجیا. حالا زنه که اونجا کار با خنده بم گفت:این چوب شیرینع نه چوب شور😂💔