
ملودی : گفتم : پ..پدر! اینجا چیکار داری ؟ ♧ یکم ناراحت شدم که دعوتم کردی ! میبینم هنوز عادت خونی بالا اوردنت رو داری ! مچ دستم رو محکم گرفت و کوبندم به دیوار !سرم درد داشت و مچ دستم رو بیشتر فشار می داد . مرد کناری گفت : ا،ه به لطف آقا نبود الان اینجا نبودیم ! بیشتر فشار داد و گفت : مارک من کو؟ جیغ زدم : ولم کن ! بیشتر فشار داد و با چشم های ترسناکش گفت : مارک کو؟ داد زدم : حتی اگه منو اینجا بکشی بهت نمیگم مارک کجاست ! پرتم کرد اون ور و سرم محکم خورد به لبه میز . دستم رو روی سرم گذاشتم و دیدم خونی بود ! از خون متنفرم ! خون دور لبم رو پاک کردم و گفتم : تمومش کن پدر! ♧ چرا باید تمام کنم؟ و با لگد به پهلوم زد . پهلوم رو گرفتم . میخواستم گریه کنم !چرا نمی تونستم جلو اذیت شدن خودم رو بگیرم؟ چرا اینقدر ضعیف بودم؟ چرا اینقدر خنگ بودم ؟ داد زدم : تمومش کنننننننننننننننن! با درد تمام از جام بلند شدم و محکم زدم تو دهنش!
اریک : یک صدای جیغی شبیه جیغ های ملودی شنیدم . از جام پریدم . لورا با تعجب بهم نگاه می کرد . گفتم : صدای چی بود ؟ و به سمت در خروجی رفتم . دخترا دنبالم راه افتادند . اریکا و مایا تندتر از من راه می رفتند ولی قدم های لورا خیلی اسلو بود . میراندا هم پا به پای من راه می رفت. به سمت اتاق مهمان رفتیم . گفتم : شما همینجا وایستید . اریکا گفت : باشه . وارد اتاق شدم و دیدم ملودی چطوری توسط اون پیرمرد کتک می خورد . همون موقع بود که ملودی داد زد : تمومش کنننننننننننننننن! و به سختی از درد پاشد و در نهایت یک سیلی محکم تو دهن پیرمرد زد . پیرمرد عصبانی دست ملودی رو پیچوند و جیغی از سر درد سر داد. تحمل نکردم رفتم جلو و ملودی رو از مرد جدا کردم و گفتم : دستت رو بکش ع.و.ض.ی ! و پیرمرد رو پرت کردم زمین. پیرمرد گفت : تو که همونی ! همون ع.و.ض.ی که مقصر زندان افتادن من شد! من نمی دونستم اون پیرمرد چی میگه !
ملودی: با تعجب به اریک نگاه کردم اون داشت از من دفاع می کرد؟!و وقتی تام گفت : تو که همونی ! همون ع.و.ض.ی که مقصر زندان افتادن من شد! اریک پدر منو انداخت زندان ؟ نگاهی بهش انداختم انگار اریک خودش تعجب کرده بود ، تام بلند شدم و اریک رو داد عقب و اومد سراغ من ! گلدون رو میز رو نگاه کرد و من تونستم ذهنش رو بخونم . گلدون رو برداشت تو روی سر من خرد کنه ولی اریک دست پدرم رو گرفت و به عقب هل داد . داد زد :تو کی هستی که میتونی تو مجموعه و ملک من قدم بزنی؟ گفت :همون روز که اومدی از ملودی دفاع کنی باید می فهمیدم تو آینده شوهر ملودی میشی !.... نمی خواستم ادامه بده پس کلاسور تو کمد رو برداشتم و زدم تو کمر پدرم . ♧آخ! داد زدم : پدر بس کن ! اریک گفت :پدر؟ کمی مکث کرد و ادامه داد : ببین نمیذارم که دستش بهش بخوره کاری میکنم که پشیمون بشی از زندگیت اگه ملودی گریه کنه ! نمیدونم چرا احساس کردم قهرمان زندگیم جلوم ایستاده و لبخند میزنه ! اون لحظه اریک من برگشته بوده ولی حیف که این فقط بازی بود ! پدرم خنده ای کرد و گفت : 4 سال پیش وقتی منو بخاطر دخترم زدی باید م.ی.ک.ش.ت.م.ت ، من بدبختت می کنم اریک رستر .
اریک : من واقعا سر از حرف های اون پیرمرد سر در نمی آوردم وقتی ملودی اون رو پدر صدا زد فکر کردم که ملودی یک شباهت خاصی با من داشت من از نظر روحی توسط پدرم آزار می دیدم و ملودی از نظر روحی و جسمی ! ولی پدر ملودی میگفت تو منو انداختی زندان ،چهار سال پیش و چیز های عجیب که من به یاد ندارم! نمیدونستم اون درمورد چی حرف میزد . پدر ملودی بعد از تهدید کردن من رو به ملودی گفت : تو مثل مادرتی! جات تو سطل آشغال هست! فکر کنم کار خوبی کردم که به مادرت دارو اشتباه دادم که ب.م.ی.ر.ه ! به ملودی نگاه کردم که چشماش کم کم شروع به خیس شدن کرد . ادامه داد : مارک مال منه ! هرجور بخوام به دستش میارم! دستش رو جلوی دهنش گذاشت تا هق هقش بلند نشه ! بدون اراده ملودی رو کشیدم تو بدنم و گفتم : حراست تا چند دقیقه دیگه میاد بالا ! موهای ملودی رو نوازش می کردم. کار خوبی برای یک رابطه قراردادی نبود ولی بهتر از دیدن ضربه های روحیش بود . ملودی برای آخرین بار موقع ای که حراست پدرش رو می برد گفت : من و تو راهمون سال هاست جدا شده تلاش نکن راهمون رو یکی کنی! اریکا : با دیدن اون دفاع کردن اریک از ملودی شعله قلبم روشن شد شاید این اریک دو اینقدر از ملودی متنفر نباشه!
اریک : بعد از رفتن پدر ملودی . ملودی روی مبل نشوندم و کفش هاش رو در آوردم . اینقدر این ور و اون ور خورده بود که پاهاش ورم داشت! روی دستش آثار کبودی بود . یکم یخ گذاشتم رو ورم پاش و با دستمال خونش رو پاک کردم. سرش رو شروع کردم به پانسمان کردن. دستی روی پانسمان کشیدم و ملودی مسکنش رو خورد . گفتم : حالت بهتره ؟ گفت : اوهوم . خیلی حالش خراب بود . گفتم : میتونم پهلوت رو ببینم ؟ گفت : چی؟ گفتم : نی خوام زخماش رو ببندم تا عفونت نکنه تازشم ما زن و شوهریم فکر نکنم از نظر قانونی و شرعی اشتباه باشه ! گفت : ب...باشه . یکم از لباسش رو دادم بالا و با دیدن صحنه ای قلبم ایستاد . کل پهلوش بنفش بود و جای زخم داشت . پرسیدم : از کی ؟ گفت : 10 تا 17 دستی رو کبودی تازه کشیدم. گفت : آخ! شروع کردم اون قسمت رو پانسمان کردن. روی کمر و اون یکی پهلوش هم جای زخم بود . بعد پانسمان کردم لباسش رو مرتب کردم و نشستم کنارش . تو دساش هنوز لیوان آب بود نمی دانستم این کار درسته یا نه ولی پرسیدم :تو چی میدونی؟ چطوری منو رو قبل از دست دادن حافظه ام میشناختی؟ حقیقت رو بگو ملودی !
آنچه خواهید دید : من نمی تونم ......به زودی.... 3 روز دیگه .....چطور توانستید ؟...... چقدر این کار رو کردم ؟..... من متاسفم ..... این بار آخر هست که این رفتار رو داری .....ولت میکنم و میرم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
این پارت خیلی قشنگ بود🥰😍
شیپ جدید ساختم:ملوریک😁🤣
ده تای بعدی برا پارت بعد
ok
20
19
18
17
16
15
14
13