8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Aytak انتشار: 2 سال پیش 559 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
آیتک آمد با پارت دوووو😂خداییش پدرم در اومد تا نوشتم😐🙏🏻
با ترسی که از خواب بیدار شده بودم متوجه این شدم که دارم عرق میکنم. رفتم یه لیوان آب خوردم بعد دوباره رفتم که بخوابم ولی همون صحنه ها جلو چشمم میومدن تا صبح بیدار موندم تا اینکه زنگ گوشیم خورد و به خودم اومدم زنگ رو خاموش کردم و لباسام رو عوض کردم رفتم دستو صورتم رو شستم و پایین رفتم یکم صبحانه خوردم بعد به ماشین سوار شدم رفتم دانشگاه
پایان کلاس:
_از کلاس در اومدم و رفتم خونه که دیدم کسی نیست
یکم اهنگ گوش دادم و به فکر فرو رفتم بعد یه ساعت یه تصمیمی گرفتم که سال اخر رو جهش بدم و رو تصمیمم خیلی جدی بودم منتظر شدم مامان و بابا برسن خونه تا نظرم رو باهاشون درمیون بزارم تو این مدت که برسن خونه یکم تلوزیون دیدم تا اینکه به خونه اومدن
که از هفته بعد خصوصی تموم کنی این دو ماه رو
_مرسی بابا
_از مامان و بابا جدا شدم و داشتم میرفتم اتاقم که دلم چیزای شیرین خواست به خدمتکارا گفتم واسم هرچی خوراکی شیرین هست بیارن اتاقم خودمم رفتم بالا رو کاناپه کنار پنجرم نشستم و یه کتاب از کتابخونم برداشتم همین تو سومین صفحه بودم که خوراکی هامو آوردن تا شب کل کتاب رو تموم کردم و کل خوراکیارو خوردم وقت شام رسیده بود ولی اصلا میلی واسه شام نداشتم واسه همین رفتم رو تاب باغمون نشستم و به آسمونی که درحال تاریک شدن بود نگاه میکردم در عین حال بحث دیروزم با آقای جئون یادم اومد. اون چطوری فهمیده بود که من از پسرا بدم میاد؟ چرا انقدر با بقیه فرق داره؟ چرا بعضا منو جذب خودش میکنه؟
_باز کلی سوال از خودم و اون داشتم و تو این وسط جوابی واسه هیچ سوالم نداشتم از خیالاتم در اومدم و رو تاب دراز کشیدم و یه اهنگ ملایم باز کردم با آهنگ خوابم برد
_نزدیک های صبح با دیدن همون کابوس از خواب پریدم
_من چرا هر شب دارم این خواب رو میبینم؟
_خیلی ترسیده بودم و فقط اینو فهمیدم که به رز زنگ بزنم (دوست صمیمیه ا/ت) تو اولین زنگ جواب نداد ولی دومین بار که زنگ زدم جواب داد
@الو سلام ا/ت(خوابالود)
_رز بیا به حیاطمون (در حالی که صداش میلرزید)
@وای باشه الان میام
_باشه منتظرتم
(سه دقیقه بعد)_دیدیم رز با یه شلوارک خرسی و پیراهنی که دکمه هاش اشتباه بسته شده بود اومد
@سلام ا/ت چی شد نصف شبی گفتی بیام؟
_رز من دو شبه یه مابوسی رو دارم مدام میبینم و همیشه هم وقتی صدای اون گلوله رو میشنوم از خواب میپرم
@واسم تعریفش کن
_قیافه هیچکی رو واضح ندیدم ولی اولش ینفر بهم میگه دوستت دارم و من میگم ولی من دوستت ندارم بعد برمیگرده میگه مهم نیست به مرور زمان تو هم عاشقم میشی بعد یه تصویر ناواضح از یه زن دیدم که به همونی که برام گفت دوستم داره میکه مراقبش باش اونم میگه چشم بعد خودم برمیگردم میگم باید درباره یه چیزی حرف بزنیم تو اخر اینو دیدم که تو یه جای شلوغ بودیم منو اونی که بهم ابراز علاقه کرد تقریبا نزدیک هم بودیم که دیدم داره ازم دور میشه و یکی درحال شلیک کردن به سمتش بود ولی داد زدم نره ولی اما انگار نشنید و صدای یه تیر اومد همون لحظه از خواب پریدم
@صداهاشون رو تونستی کامل بشنوی؟ میتونی تشخیص بدی صدای کی بود؟
_نه یادم نیست
@فیلم با این موضوع که ندیدی؟
_نه
@پس زیاد بهش فکر نکن از یادت میره
_میتونم بغلت کنم؟
@وای بیا کوچولو بیا بغلم
_با بغل کردن رز حالم بهتر شد خوبت که هم بهترین دوستمه و هم همسایمه
@همینکه ا/ت تو بغلم بود به ساعت نگاه کردم و دیدم به به
@ا/ت دستت درد نکنه سر یه خواب خیالی منو ساعت 5صبح کشوندی اینجا
_خواهش میکنم
@مرض امروز با من حرف بزنی یدونه بهت میزنم بری بیوفتی وسط خیابون
_عه جان بدخواب شده بچم
@حالا کی حوصله داره بخوابه
_من که نمیتونم بخوابم
@منم
_بیا بریم فیلم ببینیم
@اون وقت من باید انتخاب کنم که به کدوم فیلم نگاه کنیم
_باشه
(بیست دقیقه بعد)
_رز باز کرد به یه فیلم علمی تخیلی نگاه کردیم که تازه دیدیم ساعت کم کم داره میشه هفت صبح واسه همین رز برگشت خونشون تا خانوادش نگران نشن منم یه لباس زرد و بلندی پوشیدم و موهامو باز گذاشتم رفتم پایین و به خانوادم سلام کردم باهم نشستیم سر سفره
پ:ا/ت من دیشب با یکی از اساتید معروف حرف زدم قبول کرد واست درس بده و گفت اگه هوش طرف مقابل زیاد باشه تو یه ماه راحت تموم میکنم براش چون به قول خودت گفتی فقط یه جمع بندیه
_این خیلی خوبه
م: میتونین از همین امروز شروع کنین
_روزی چند ساعته؟
پ: پنج ساعت با زنگ تفریحش میشه شش ساعت
_همین تایم دانشگاهه واسم اوکیه
_همینکه صبحانه تموم شد با پدرم به خونه همون استادی که بابام راجبش گفت رفتیم اسمشون آقای مین بود
_کل مدت کلاس حواسم به درس بود و زنگ تفریح هم چون از اقای مین خجالت میکشیدم میرفتم توبالکن مینشستم [سه هفته بعد]
تو این مدت هر شب همون کابوس رو میدیدم و هر بار بیشتر از دفعه قبلی منو نگران میکرد. الان شش تا کتابمون کلا تموم شده بود و فقط دو تا از کتابمون مونده بود که تقریبا رروی هم رفته بیست صفحه میشد که من همه رو مطالعه کرده بودم فقط یه مرور کوچیک نیاز بود، به گفته آقای مین من خیلی زرنگتر از اون چیزی بودم که خودشون فکر میکرده
_امروز از سر کلاس برگشتم
_سلام مامان و بابای گلم خوبین؟
پ م: سلام دخترم
پ: خسته نباشی
م: کلاس خوب بود؟
_مرسی خوبم. اره عالی بود
پ: خوبه بیا سر سفره یه چند تا خبر هست که باید بگم
_باشه
_رفتم یه لباس سیاه گشاد با یه شلوارک لی ابی پوشیدم و رفتم پایین سر سفره نشستم و شروع به غذا خوردن کردم
پ: خب یه خبر خوبی هست
م: چی شده؟
پ: امروز صبح به صورت رسمی شرکت پارک تبدیل به شکرت جئون شده و به همین مناسبت امشب آقای پارک یه جشن گرفته و حای جالبش اینجاست که ما هم مهمون ویژه هستیم به خصوص ا/ت که قراره از جمله مهمترین شریکای آقای جئون بشه
_جدی جدی ما رو مهمون ویژه کردن؟!
پ: دقیقا همینجوره
م: شب ساعت چند تا چند؟
پ: از ساعت هشت عصر تا 4 صبح
_اوکیه
_بعد ناهار رفتم اتاقم و زنگ زدم به رز تا بیاد خونمون که بیست دقیقه ای اومد
@سلام خانم مزاحم
_سلام😂باز چرا بهم مزاحم میگی؟
@ نصف شبی مزاحمم میشی که بیا خواب ترسناک دیدم یا هم هر روز دم به دیقه منو اینجا میکشونی جهت چیزای هیچ و پوچ😑
_ولی اینبار به کمکت نیاز دارم
@بگو ببینم چیکار کردی که خودت رو تو دردسر انداختی؟
_تو دردسر نیوفتادم
@چه عجب اینبار انگار خبر خوبیه 😂
_امشب قراره بریم جشن واسه همین به کمکت نیاز دارم
@گرفتم.تو نمیخوای بری واسه همین باید نقشه بکشیم
_نه برعکس. میخوام برم و واسه همین کمکت نیاز دارم. تو ارایشگری پس بیا موهام و آرایشم رو بکن و بهم بگو که کدوم یکی از لباسام رو بپوشم؟
@اها الان گرفتم. برو بشین اول موهاتو درست کنم بعد بقیشو هم اوکی کنیم
_رز تو یه ساعت موهامو حل کرد (موهاش)
بعد هم شروع کرد به آرایش کردنم که فقط یدونه رژ زدم تموم شد الان هم وقت انتخاب لباس بود کل لباسام رو زیر و رو کردیم که اخرش 12 تاشو کنار گذاشته بودیم دونه دونه امتحان کردم تا اینکه آخرش اینو انتخاب کردیم(تصویر بالا) رو پوشیدم الان ساعت هفت عصر شده بود و رز کاملا خسته رو تختم دراز کشیده بود بیچراه دختر امروز زیاد زحمت دادم بهش
_رز دستت درد نکنه امروز زیاد زحمت کشیدی♡
@خواهش میکنم پرنسس . الان اجلزه میدی من مرخص بشم؟
_اره اره😂به خاله اینا سلام برسون
@چشم حتما
_منم کم کم وسایلم رو جمع و جور کردم و رفتم رفتم پایین انگار اولین نفر من حاضر شده بودم کمی منتظر موندم تا اینکه مامان و بابام دست تو دست اومدن
_به به پادشاه و ملکه هم که اومدن
پ: ا/ت بینظیر شدی
م: دخترم قراره تو مراسم مخ همه رو بزنه انگار
_من که واسه مخ زدن نمیرم
پ: اگه همگی حاضرین بریم چون راهمون درازه
_من که حاضرم
م: منم
پ: پس خانوما از جلو بفرمایید
_مرسی کینگ کیم
_رفتیم سوار بنز سیاهمون شدیم و رفتیم به عمارت پارک
_وای اینجا چند نفری زندگی میکنن؟
م: اینجا عمارت خانوادگیشونه قبلا نزدیک 12 نفرتوش زندگی میکردن الان فقط دو نفر که آقای جئون و اقای پارک هستن
_چیییی؟ دو نفری تو این کاخ زندگی میکنن؟ خیلی بزرگ نیستتتتت؟
_با ماشین وارد عمارت شدیم و دو تا نگهبان اومد پیشمون یکی از سمت چپ در مامان و بابا رو باز کرد و یکی هم در منو باز کرد و کمکم کرد تا پیاده بشم
بزن بعدی😐🙏🏻
های گایز خوبین؟😜💜
با اینکه پارت قبلی پارت اول بود از انتظارم بهتر دنبال شد اینم از پارت دومتون 😉♥
هرچقدر حمایت بیشتر بشه زودتر میزارم 🤤💙
تو پارت بعدی اتفاقا خیلی قراره شیرین بشه یعنی خودم وقای تصور میکنم غش میکنم یانی واقعا عررررر😔🤍
برین بعدی واستون چالش دارم 😁💛
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
اجی خلم من تو رو دنبال کردم ولی تو چی پس ادامه جیمین بدبخت چچچچچچییییییی شد 😂😂😂😂😂😂😂😂
راستی رومینام بگی یادم رفت شهیدی😐💔
اجولیم میزارم رد میشه جیمینه🫠
اما در تلاشم😑💜
این داستانم یه صفحش موندت تا تموم کنم😂البته پارت سه رو😐
تا پارت بعد رو نخونیم آروم نمیگیریم 🥢 ️
بچز تا امشب پارت سه رو مینویسم😀💜
واییییی هوراااااااااا 🥺
عالییی بیدددد
ج.چ: هیچ موقع هیچ چیز بررسی نمیشد حتی پیام ها 😐💔
جرررررر موافقم🤣😜
ایتکککککک هعی
جانم هیییی😂💜
ایتک چرا نمیاد پیامام خعی
تو برسی بود ناخشیم😂
Gizh beyin اگه گفتی من کیم 🤣😂
بل سلام عشقیم منیم😂
10
عه تموم شد ک😐😂
میخوای تا 100 هم برمم؟*-*
استغفرالله 😂😐
9
دزسته
8
بل