💔💔💔💔💔💔
سلام گایز … خب این پارت اخره خیلی دلم برای این داستان تنگ میشه بریم این پارتو ببینیم …***** لباس عروسمو پوشیدم … میکاپ ارتیستا میکاپم کردن … و بعد میکاپم رفتن بیرون … جلو ایینه خودمو دیدم … یاد حرف خانم یانگ افتادم :… خیلی دوست دارم روز عروسیت تور عروس رو خودم به موهات بزنم … تور عروس رو برداشتم و به سمت موهام بردم و بستمش … اشک از چشمام ریخت … خانم یانگ … هوسوک … یوجین … دوس داشتم شماهاهم باشید اما شما راضی به اومدن نمیشدید چون میخواستید داماد جیمین باشه …. دلم برا جیمینم تنگ شده اما الان دیگه خیلی دیره … رو زمین نشستم … و گریه کردم … در یهو باز شد … مهم نبود کیه … یهو صدای سوبین تو گوشم چرخید : چرا داری گریه میکنی ؟ مردم روز عروسیشون میخندن اون موقع تو ؟ … بهش چپ چپ نگاه کردمو گفتم : بقیه افراد مهم زندگیشون تو عروسیشون هست اما من نه ، بقیع با کسی که دوسش دارن از•دواج میکنن اما من … سوبین دستشو گذاش رو گوشش و گفت : بسسسس کن ! برای دوست داشتن من تلاش کن خب …. من چیکار کنم خب من دوست دارممممم …. سوبین نزدیک اومد و گردنبندو گردن بست … و گفت : نیم ساعت بعد مراسم شروع میشه … بیا … پایین …
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
37 لایک
عررر عالی بود
خیلی خوب بود حیف تموم شد لاو یو میسویی فایتینگ🖤🖤🙂
تنکس الی جونم (:
عالی بود میسو دلم واسه این داستان تنگ میشه :) 🥺♥️
مرسی از این که حمایتم میکردی (:
خیلی عالی بود خیلی دلم براش تنگ میشه
🥲🫂💜
عرررررر عالییییی بود
🗿🤍
😘
عالی بود
مرسی (:
خیلی عالی بود🎀
گریه ام گرفت😔😭
من خودم سر نوشتن پارت اخر گریم گرف 🥲🤌🏻
عالییی بوددددد خیلی زیاددد😇🥰😍🤩
مرسیییی 🥺🤍✨
فالویی بفالو
فالویی بفالوم