ناظر منتشر کن واقعا هیچی نداره🖤♥
♥رفتم جلوی در با ماریا خدافظی کردم که مرلا اومد جلو و گفت منم باهات میام نه نه نه اصلااا خودم میرم 😠 💕 باشه بابا جوش نزن😒ماریا من میرم پیش مارک 💞باشه عزیزم منم میرم پیش مارکو (خدمتون عرض کنم که مارک و مارکو برادرن)(۳۰ دقیقه بعد)♥با دیدن اسم اگرست روی تابلو اخم ریزی کردم امید وارم این اون ادرین نباشه و قدم برداشتم قدم ، قدم ، قدم ، با هر قدم صحنه های بچگیم روی صورتم میومد اون منتظر گذشتنام اون احمق گفتناش (ناظر به شوخی می گفتن منتشر کن🖤) هر کدوم یه خاطرس با نفس های عمیق به سمت در شرکت می رفتم با دست های لرزونم در رو به جلو هل دادم به سمت جلو قدم برداشتم به سمت تابلو رفتم و قسمت مدریت رو دیدم طبقه ۵ به سمت اسانسور رفتم و طبقه ی ۵ رو زدم.... از اسانسور بیرون اومد من دکور سفیدی داشت که نهال های بلند خود نمایی می کردن بعد از گذشتن از نهال ها به سمت میز منشی رفتم ♥سلام 🙂 (کاملیا🍃) 🍃اه سلام 🙂♥ببخشید برای استخدام اومدم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
وای تورو خدا بعدی رو بزار خواهش میکنم
مرسی عزیزم چشم حتما
عالییییییییی🤍🌸
مرسی💖
عالی بود
مرسو🥺
ببخشید ی مدت نبودم حمایت نکردم نویسنده عالی هسی نویسندگیت عالیه♡
خواهش عزیزم مرسی💗
عالیههها پارت بعددد💚
مرسی💝
بعدیییییییییی
مرسی
پرفکت 💖
🥺💞
عالی
مرسیی عزیزم💞