6 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی و کت انتشار: 2 سال پیش 283 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اینم پارت ۲۴ ناظر منتشر کن چیز بدی نداره 😉 ببخشی دیر پارت میزارم سرم خیلی شلوغه
سلام برو بعدی
از زبان مرینت: نمیدونم چرا آدرین هی از من فاصله میگرفت و با استرس حرف میزد 🤔🙄 مرینت: آدرین چ.ته چرا هی دور و دور تر میشی 🙄؟ آدرین: ... خب نه چی .. ببین اگه دیدی دارم کار غیر منطقی ای انجام میدم تبدیل شو و از خودت محافظت کن (منظورش اینه که شاید بهش ح.مل.ه کنه 💀) مرینت: درباره ی چی حرف میزنی .... تق تق تق (در میزنن) و بعد مرینت میره و در رو باز میکنه و میبینه که اون ......... استاد اعظمه مرینت: استاد سلام اینجا چیکار دارین 🤔؟ استاد اعظم میاد تو استاد اعظم: آدرین وایسا میتونم کمکت کنم آدرین: نه ... نزدیک نیا ممکن به تو هم ص.دم.ه بزنم 😣 ... استاد اعظم: قبل از این که بخوای کاری بکنی بدون که من میتونم کمکت کنم ... قبل از این که دیر بشه 😥 از زبان مرینت: داشتم اونا رو تماشا میکردم ولی هیچی از حرف هاشون سر در نمی آوردم 😐 که یهووووووو ......
چشم های آدرین سی.اه شدن 😥 استاد اعظم: مرینت فرار کن بدووووو! و من سریع دور شدم (نکته: مرینت از خونه اومد بیرون و الان تو خیابانه) از زبان مرینت: بیرون اومدم و کلی سرو صدا از تو خونه میومد و بعد از چند دقیقه ......... استاد اعظم از شیشه های خونه پ.رت شد پایین 😱 مرینت: استاد خوبین؟ استاد اعظم: آره خوبم ولی .... مرینت: آدرین چرا اونجوری شده 😥؟ استاد اعظم: متاسفم دخترم این آدرین اون آدرینی که تو میشناختی نیست! الان شی.ط.ان درون اون زندکی میکنه (فضا ت.رس.نا.ک شد 😈) مرینت: ... ییعنی چی؟ استاد اعظم: خب بزار برات کامل توضیح بدم ..... (ناظر منتشر کن چیز بدی نداره 💖)
استاد اعظم: خب چند روز پیش آدرین رفت به یکی از مناطق مم.نوعه البته خودش هم نمی دونست اونجا کجاس و بعد نا خواسته ظرفی که سال ها قبل شی.ط.ان در اون زن.دا.ن.ی شده بود رو شک.ست 😬 و بعد شی.طا.ن هم وارد بدن آدرین شد و بعد آدرین کل اردوگاه رو آ.ت.ش زد ! .. البته اون دیگه تحت کنترل خودش نبود اون تحت کنترل شی.ط.ا.ن بود 👿 مرینت: یعنی ... الان ق.شع (بر عکس بخونید) من شی.ط.ان.ه 😣 استاد اعظم: بله متاسفانه 😞 مرینت: خب قبلا چجوری شکس.تش دادین؟ استاد اعظم: ... خب مجبور شدیم کسی که قبلا شی.ط.ان وارد بدن اون شده بود رو بک.ش.یم! مرینت: 😨 .. یعنی الان باید آددرین ررو ... بک.ک.شی.م 😭 ....
استاد اعظم: نه فقط باید بیاد بیرون و من یواشکی شی.ط.ان رو از بدنش میکشم بیرون مرینت: فک کنم من بتونم بیارمش بیرون 😥 استاد اعظم: خیلی خ.طر نا.که! ممکن به.ت آس.یب بزنه! مرینت: نه اون به من آس.یب نمیزنه من بهش ایمان دارم 😉 استاد اعظم: پس باشه ... (خب دیگه فعلا بسه ناظر منتشر کن چیز بدی نداره بازم ببخشید کم بود به روز نوشتم کلی کار دارم 😅)
تموم شد خداحافظ
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
بچه ها بقیه داستان تو این اکانتمه و پارت بعد تو بررسیه
چرا غیبت زد 😐😑
من اینجام!
امیر 😐
جانم ؟!
اااااااااااااااااااااااااااامممممممممممیییییییییییررررررررررر !!!!!!😤💣 🔫
ژونم؟!
کجاییییی بعدی یه ماه گذشت
پارتتتتتتت بعددددددددددددددددد
داداش امیرحسین کجایی؟😞
اسمش امیر حسین هستش؟😳 منم هی آجی صداش می کنم؟🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️🤦🏻♀️
😂
اومدی ولی طرفداری داستانت پرید منم رفتم اومدم طرفدار داستانم پریدن
داداش؟
چرا جواب نمیدی
پارت بعدم ندادی
چه عجب فک کردم باید یک قرن دیگه هم منتظر بمونیم
چند روز دیگه ادامشو میزارم
باید برم از اول داستانم بخونم کلا یادم رفته 😅😂
بارک 😐
شما هستی من بعدی بزارم؟!
داداش کجایی
✨✨✨✨
عاااااااااااااالی بود
ولی چرا پارت بعدی رو نمیدی