6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Avy انتشار: 2 سال پیش 15 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب بچه ها قصه تازه داره شروع میشه و شخصیت های جدید وارد داستان می شوند و متاسفانه شرط داریم شرط هم 2 تا لایک 2 تا کامنت و این داستان همون Our strange world هست فقط این معنی شه
¶تو همه حرفامون شنیدی ؟؟😡😬
®اون کیه چرا اینقدر چشماش آشنا هست؟
§سوال های زیادی هست خب من کارلوس هستم بردار تینا و در جواب سوال خواهر عزیزم اگر نمی شنیدم هم همش می دونستم چون....
😬خب راستش من یک ویامپرم
¶چی این امکان داره حتما داری سر به سرم میزاری 😂
§نه خواهر عزیزم من هیچ شوخی با تو ندارم
بعد از این حرف یه نگاه به رز کردم و لبخنده معنا داری بهش زدم البته دانستم حافظ اش بر می گردند
®گیج شده بودم برادر تینا یه خونآشام هست اما چطور امکان داره تو همین فکر بودم که بهم نگاه کرد و لبخند عجیبی بهم زد بعد لبخندش سرم داشت می پوکید جیغ خفیفی کشیدم و تمام صحنه ها زندگیم جلوی چشمم اومد
¶خواستم برم سراغ کارلوس و یقه شو بگیرم ولی رز توجه ام جلب کرد دستش رو سرش گذاشته بود و جیغ خفیفی می کشید دویدم سمتمش رو به کارلوس کردم و گفتم چه بلایی سرش آوردی
§ با پوزخندی ریز گفتم هیچی فقط خاطراتش بر می گردونم 😏
®سر دردم تموم شد همچی یادم می یومد نا خدا گاه اشک از چشم هام جاری شد و با لحنی سرد و پر از غم گفتم اون راست میگه (منظورش کارلوسه ) اون کسی بود که اون روز داخل جنگل بهم حمله کرد
§ متاسفم رز ولی به کمکتون نیاز دارم
®م.. ن من باید یکم تنها باشم میشه بعد صحبت کنیم
§ خواستم مخالفت کنم ولی قبل از این که حرفی از دهنم خارج شه تینا گفت باشه رز عزیز بهتره استراحت کنی بعد رو با من کرد گفت باید با هم صحبت کنیم بردار یا بهتر بگم خونآشام بعد این حرف تینا قلبم شکست درسته خونآشام ها میتونن احساسات شون پنهان کنن ولی این حرفش بد جور نابودم کرد نگاه غمگینی به تینا کردم و به ناچار سر تکون دادم در همین لحظه رز از حال رفت نگاهی به تینا کردم و گفتم طبیعیه همه بعد از برگشت خاطراتشون از حال می رن البته سرعت برگشتن خاطراتش هم بی تائثیر نبود
¶ خب نابغه آلان چطور ببریمش به اتاق من
§من میبرمش تا مامان نبینتش
¶هع 😏عمرا فکر کردی میزارم دوستم بخوری
§اون جوری که فکر می کنی نیست برات توضیح می دهم لطفا بهم اعتماد کن
¶باشه ولی فکر نکنم ببخشمت
§ باشه ممنون رز بغل کردم و با سرعت جت بردم اتاق تینا و گذاشتمش روی تخت نگاهی خواستم برم که یهو یکی دستم گرفت نگاه کردم دیدم رز هست ولی خوابه یعنی داره چه خوابی می بینه؟؟ بیخیال کنجکاوی شدم و با سرعت جت برگشتم پیش تینا
¶خب می شنوم
فلش بگ به گذشته (¥سلام پسرم چه خبر؟ §سلام پدر خوبم پدر میشه آمروز با هم بریم کنار رودخونه ماهی بگیریم؟ ☺️ ¥معلومه پسرم برو قلاب ها رو از انباری بیار تا بریم 😉 §ممنون پدر 😄 داشتم میرفتم از اتاق بیرون تا قلاب های ماهیگیری بیارم ولی قبل از اینکه از اتاق بیرون برم یکی در باز کرد اسمش الکساندر بود و از دوستای قدیمی و صمیمی پدرم بود ولی خب اون اواخر یکم رابطشون سرد شده بود یه شیشه خون روی میز پدرم گذاشت و بی سر صدا رفت هیچ وقت نفهمیدم چرا این کار کرد برای محافظت از ما یا چیز دیگه ای پدرم شیشه رو برداشت و گذاشت توی جیب مخفی ژاکتش و نگاهی مهربون به من کرد و گفت زود باش برو قلاب های ماهیگیری بیار تا بریم یه ماهیگیری دو نفره کنیم من هم از همچی بی خبر رفتم قلاب ها رو بیارم توی راه انباری الکساندر دیدم که داشت با
مادرم صحبت می کرد رفتم پشت پشکه های بزرگی که داخلش پر بود از میوه های خوشمزه بگذریم کجا بودیم آها خب خوب گوشام تیز کردن که بشنوم (علامت الکساندر × علامت مادر لوکاس و تینا £ )
×حق با شما بود من زندگیم تو این راه از دست دادم هرگز نباید وارد این بازی می شودم باید مثل شما ها با ترس به زندگی عادی ام ادامه می دادم
£این حرف نزن الکساندر تو شجاع و قدرت مندی
× چه فایده ای داره؟ شجاعت و قدرت چه فایده ای داره وقتی عزیز ترین کسای زندگی ات رو جلوی چشمت بکشن و هیچ کاری از دستت بر نیاد؟؟
من سوزان به بدترین شکل ممکن از دست دادم و بخاطر محافظت از دخترم اون رو پیش یه پیرزن پیر گذاشتم که معلوم نیست کی بمیره حالا بهم جواب بده شجاعت و قدرت چه فایده ای داره؟؟
£اشک تو چشمام جمع شده بود من آب بچگی سوزان می شناختم و الان از دستش دادم شجاعت جمع کردم و خطاب به الکساندر که غم کل چهرش فرا گرفته بود گفتم :حالا می خواهی چیکار کنی؟
×منظورت چیه؟(هر دو با گریه صحبت می کردن )
£می خواهی بزاری این اتفاق برای دخترم بیفته؟
×نه می خواهم همه خونآشام ها رو نابود کنم حتی خودم (آره درسته پدر رز خونآشام البته خیلی تابلو بود 😂 دارم چی توضیح می دهم ) £چی منظورت چیه؟
×وقتی اصیل ها بمیرن در حدود 1 ساعت بعدش تمام خونآشام هایی که از خون اون خون اشام اصیل تبدیل شدن میمیرن و به لطف شاه که خواهر برادراش کشته و فقط خودش مونده پس با کشتنش همه خوناشما نابود میشوند فقط ازت می خواهم وقتی این بازی تموم شد مراقب دخترم باشی
£چی منظورت چیه؟ تو نمی تونی خودت فدا کنی!
×آه احساسی برخورد نکن نکنه می خواهی کل دنیا نابود شه؟ فقط بهم بگو چطور میشه یه اصیل کشت ما سلامتی یه کشیشی بودی.
ادامه نتیجه ولی وایسید
بچه ها خب راستش من برای این داستانا زحمت می کشم ولی حتی نمی دونم شما دوست دارید یا نه لطفا اگر دوست دارید حمایت کنید 🌸قهوه می خوری؟😐☕👈🏻
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
عالی عالی بود . تخیل خوبی داری😍
ممنون داستان های تو هم خیلی خیلی عالی هستن 🌸💙🌸
❤