صبح روز بعد ادرین: مرینت پاشو باید بریم تیلیغ بگیریم مرینت: ده دقیقه دیگه بخوابم حله ادرین : ده دقیقه دیگه بیدارت می کنم پس . ادرین و مرینت رفتن تا تبلیغ بگیرن ادرین: خب مرینت این دومین عکسی بود که گرفتیم هنوز پنج تا مونده ادرین یهو دید که مرینت عرق کرده و انگار داره یه دردی رو تحمل می کنه ادرین: مرینت حالت خوبه مرینت : آره حالم خوبه فقط یه زره شکمم درد می کنه ادرین : این بقل یه درمانگاه داره می خوای بریم اونجا مرینت : نه لازم نیست یه دفعه که یه دفعه حال مرینت بد میشه و ادرین اون رو می بره درمانگاه ادرین : مرینت یکم تحمل کن الان حالت بهتر میشه بعد پرستار امد تو و به ادرین گفت ببخشید اقای اگرست شما از این موضوع خبر داشتید؟ ادرین گفت کدوم موضوع ؟ پرستار گفت پس خبر نداشتید بهتون تبریک میگم همسرتون ۴ ماهه که حامله ست
عالییییییی
ممنون عزیزم