
سلام چطورین خوبین بچه ها فکر میکنم یکم برای داستان من دوست ندارم حرفتون دادم پس نظرتون با فصل دو چیه؟
...از زبان جین هو: یه لباس ساده پوشیدم دوست ندارم جلو جونگ کوک آدم ولخرج و تجملاتی باشم هروقت باهام حرف میزنه دست و پام رو گم میکنم و خود به خود گونه هام رنگ میگیرن از اتاق بیرون اومدم و به سمت حال رفتم جونگ کوک با موبایلش حرف میزد من انگلیسیم خیلی خوب نیست و انگلیسی صحبت کردن جونگ کوک لحجه دار بود پس فهمیدن حرفاش برای من سخت بود بعد از تلفن از رو مبل بلند شدو به سمت من اومد لبخند ملیحی رو لبش بود _زیبا شدی ..لبخندی زدم و سرمو پایین کردم و آروم گفتم:ممنون .._ماشین داری =اره دارم ولی اممم یه جوریه _چه جوریه؟........_میگم مطمئنی این ماشین هست در تعجبم که چرا هنوز تو موزه عتیقه شناسی ازش استفاده نکردن...نخودی خندیدم بعد کلافه گفتم:اینو برو از بابا بزرگ بپرس که اندازه سن خودش اینو نگه داشته ...با شوق گفت:من یه فکر خوب دارم....فکر کردم که ایده خوب واسه رفتن به مهمونی داره ولی بگو داشت مسخره بازی درمیآورد _چطوره بریم اینو به موزه تحویل بدیم.؟ ها..باور کن پول خوبی بهمون میدن =خیلی بامزه ای ..دستشو رو شونم گذاشت و قیافه خودشیفته ای به خودش گرفت و گفت:آره میدونم ..مثل تو _من موندم با این همه نمکی که خاله تو دوران حاملگیش خورده چطوره که تو سنگ کلیه نگرفتی..در سمت کمک راننده رو باز کرد تا من بشینم بعد درو بست ماشینو دور زدو خودش اومد نشست_اونش دیگه یه رازه
.....از زبان جونگ کوک:به یه خونه بزرگ ویلایی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم جین هو نگاه به قدوقامت خونه کردو گفت:اولین باره برای مهمونی به یه خونه دعوت میشم ...باوکنجکاوی گفتم:مگه تا حالا مهمونی دعوت نشدی یعنی نرفتی؟ ..خنده کرد:پوف نه بابا منظورم اینکه تو کره تو خونه خیلی مهمونی نمیگیرن یعنی یه چیز کمیابه بخوان دعوت کنن بیشتر رستوران دعوت میکنن _آها.. ....وارد خونه شدیم صدای موزیک بالا بود برای اینکه جمع غریبه بود یکم احساس ترس کردم بین دخترا و پسرا راه میرفتیم تا یه میز پیدا کنیم من دنبال جین هو راه افتاده بودم یهو انگار یکی صدام کرد سرمو برگردوندم که اون آدم رو ببینم ولی کسی نبود بعد سرمو برگردوندم و دیدم جین هو نیست دنبالش رفتم و صداش کردم ولی اینقدر صدا بلند بود که کسی صدامو نمی شنید نور توی چشمم میزد و اذیتم میکرد یهو لابلای مردم جین هو رو دیدم سریع به سمتش رفتم اون حواسش به یه جای دیگه بود داشتم بهش میرسیدم که یکی از جلو بهم خوردو داشتم از پشت میافتادم که یکی منو گرفت تو زمین و آسمون بودم بهم نگاه کرد لبخند زیبایی روی لب هاش بود :حالتون خوبه؟ ..با اینکه مجذوب چهره اش شده بودم ولی سریع خودم و جمع و جور کردم و ازش فاصله گرفتم _خیلی ممنون که کمکم کردین :نه بابا کاری نکردم.._اسمتون چیه؟ :آ من سوجین هستم ...دستشو جلوم آورد با لبخند کفت:و شما؟ دستشو گرفتم _جونگ کوک هستم اطرافیانم کوکی صدام میزنن :خوشبختم جونگ کوک شی _شی یعنی چی؟ :کره ای نیستی؟ شی یعنی خانم یا آقا _آهان ممنون چرا کره ای هستم ولی از ۱۲ سالگی رفتم استرالیا
:او استرالیا من اونجا رفتم و بهم خیلی خوش گذشت دوست دارم بازم برم...خندیدم و گفتم:پس نظرت چیه باهم بریم :اوه عالیه جونگ کوک شی _لطفا با من راحت باش کوکی صدام بزن :هرچی تو بگی کوکی ...بعد هم خندید _میز شما کجاست :من تازه اومدم _پس بیا بریم سر میز ما :حتما.....باهم جایی رو که جین هو بود رو پیدا کردیم اخمی روی صورت جین هو بود _ببخشید جین هو گم شده بودم =مشخصه...بعد آروم یه چیزایی زیر لب گفت که من نفهمیدم .سو جین رو به جین هو کردو گفت:جین هو جون حالت چطوره شنیدم از شرکت اخراج شدی..جین هو قیافه مغروری به خودش گرفت و گفت:اخراج نشدم استفا دادم چون تو یه شرکت پیشنهاد گرفته بودم...راستی خیلی ناراحتم که ترم جدید دانشگاهتو افتادی :راستش خسته شده بودم از این درس میخواستم رشتم و تغییر بدم....بعدم هردو شون خندیدن تعجب کردم هردوشون با اینکه حرفاشون عادی بود ....سوجین نگاهی به ما دوتا کردو گفت:شما با همین...تا جین هو اومد حرف بزنه سریع گفتم:نه بابا جین هو دختر خاله منه
از زبان جین هو: یه دلیل بیارین که الان با دستام خفش نکنم دختره کنه این جونگ کوک شی هم که انگار مخش زده شده از اول تا آخر چشمش رو این دختره بود دلم میخواد جیغ بزنم اصلا بازرسی میخوای باش با هرکی میخوای حرف بزن خیر سرمون اومدیم تا شین یو رو از من دور کنیم .....همینطور داشتم حرص میخوردم که شین یو اومد سر میزمون :او جین هو خوشحالم اینجا میبینمت فکر میکردم که نمیای :ممنون.....نگاه به جونگ کوک کرد بعد رو به من =جونگ کوک بوی فرندم ..انگار خوشحالیش رفت _خوشبختم...جونگ کوک دستشو دراز کرد ولی شین یو نگرفت ....یه دختر پیش شین یو اومد دستشو گرفت و گفت:بریم تا نوشیدنی بیشتری بیاریم..این کی بود :دچار مشکل نشو این سه یون خواهر کوچیکه ام هست تازه از بوسان اومده =نه چرا دچار مشکل بشم خوشبختم سه یون :همچنین.....:خب فعلا ..راستی این برای تو...بعد یه گل جلوم گرفت تشکر کردم و گرفتم میدونی چیه حالا که فکر میکنم شین یو خیلی جنتلمن هست اوفف چرا دروغ به سو جین حسودیم شد اون یه دختر دروغ گو جذاب و فریبنده هست اونموقع تو دبیرستان به روباه جذاب معروف بود همیشه بهش حسودیم میشه الان هم که تو ۱ ساعت تونسته با جونگ کوک بیشتر از من دوست بشه حسودیم شد ولی خب جونگ کوک که اونو ن.وسیده ....لبخندی رو لبم اومد ...اوه جین هو اون ب.سه اتفاقی بود و از ع.ق و علاقه نبود...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جیا کم بود سوجینم اضافهههه شددددد
اروم باششششششش
من ارومممممممم
جیغغغغغغغغغغغغ
کرمو
اول جیا بود شرش کم شد حالا سوجین؟
به شین هه-جین هو رحم نمیکنی به ما رحم کن خواهررر😂😂
عالی بود:)))))
من اروممممممم عصبانی نشو هوو
سوجینه ع*نننننننن
دیگه همینو کم داشتیم
اما لطفا آخر داستانت بزار کوکی و جین هو بهم برسون
آخه دیوونه ی داستانت شدم 😐🙂
جیغغغغ الیاناااا مدبونی فک کنی تونستی رو اعصا.بم راه بری://
جیا شرش کم شد سوجین اومد وسط؟:/
ولمون کن بااااباااا:///
من اروممممممممم
اصن از من اروم تر وجود ندارههههه:///
فق دلم میخواد سوجینو از بالاترین نقطه برج نامسان پر.تش کنم بعدشم جنا.زه شو بفرستم کره ماه قشنگگگ تجزیه شه:)))
مگه سوال داره فرزندم ؟
پاشو برو بعدیو بنویس« من دوس.ت ندارمو میگم..»
نظرمون خیلی مثبتهههههههههههههه
پارت بعد💙💙💙💙💙💙
ی چیزی
نا مردیه تا من گفتم کوک بیاد پیش خودم همه دارن همین رو میگن...
متاسفم ولی این جمله ی معروف منهههه😐💅
بلی و فق درمورد کوک نیس
درمورد همه شخصیتای کیپاپ ت داستانا صدق میکنع🤌😔😹
اههههه آبروم رو نبررر
کوک اصن اینا رو ول کن بیا منو بگیر😂
ببخشیدا ولی من زودتر اومدم😂
😂
من کاملا ارومممممم😶
اره من خوبم خوبممم😶
نه نیستممممم😤😤
دلم میخواد سوجین رو خ... فه کنممممممم
دختره پرو کث...افتتتتتتتتت😩
خدایا جیا که تموم شد سوجین اومد🥴
کوکیییی این دوتارو وللش بیا منو بگیررر قلبونت بلممممممم🙂🥺
((حس میکنم سوجین میخواد یه کارایی کنه؟😁))
الیانا میخواد ما تو همه داستاناش از دست یکی حرص بخوریم🗿🤝🏼💔