عشق بی انتها من پارت 11

دوستان ببخشید عکس پارت قبل یادم رفت بزارم

راوی : لیدی و کت غذا شون رو خوردن و یکمی هم خوابیدن و بعد از رسیدن به نیویورک بقیش از خودشون بشنوید شهردار بورژوا: لیدی باگ و کت نوار این این اتاق شما ست لیدی و کت : ممنون لایلا: چرا اون دوتا باهم توی یه اتاق هستن من باید با کت می بودم راوی لایلا سر مهمانداری که یه دختر نوجوان بود داد می زنی و اون هم

شرور می شه لیدی و کت می رن و اون شرور را شکست می دن و میرن به هتل کت : لیدی به نظرت خوبه که بریم بیرون لیدی : باشه و بعد از کلی خرید و گردش می رن به هتل کت : خوب پلگ پنجه ها داخل خوب این هم پنیر تو لیدی تو نمی خواهی به تیکی غذا بدی

لیدی : اویادم نبود لیدی: تیکی خال ها ناپدید بیا تیکی این هم ماکارون تو تیکی : ممنون مرینت مرینت : خواهش میکنم آدرین : مرینت می گم فردا میتونم بیام خونتون مرینت : آره ولی برای چی آدرین : برای خواستگاری مرینت : وا وا واقعا آدرین : آره مرینت : بزار برسیم پاریس بعد من به مامان و بابام بگم بعد آدرین : باشه

لحظه شماری می کنم مرینت یه دقیقه وایستا الان میام آدرین : این برای شما مرینت : وای ممنون خیلی قشنگه آدرین : خوب دیگه بریم هتل فردا می خواهیم برگردیم پاریس باید وسایل هامون رو جمع کنیم مرینت : باشه بریم آدرین : مرینت می‌شنوی مرینت مرینت: تیکی بیایم اذیت کنیم تیکی : من فکر نمی کنم فکر

خوبی باشه مرینت: حالا بیا ادامه بدیم آدرین : خیلی خوب جواب نمیدی ها پلگ : آدرین نگو که می خواهی اون کار را بکنی آدرین: چرا می خواهم بکنم مرینت تو برو آنجا من خودم میام دنبالت مرینت: باشه پلگ : آدرین واقعا می خواهی از پشت ب.غ.ل.ش.کنی آدرین : آره خوب جواب نمیده مرینت : یهو دیدم ادرین داره بغلم می کنه و باهم رفتیم هتل من تمام راه را توی بغل آدرین بودم وقتی