
سلام به همه امیدوارم لذت ببرید^_^( ╹▽╹ )
سلام به همه (◍•ᴗ•◍)ببخشید دیر شد ولی خب من امتحان داشتم و تازه الان تموم شدن و میتونم ادامه این داستان رو بزارم لطفا شما هم لایک کنید و کامنت بزارید تا منم زود بزارم آخه من با لایک و کامنت های شما انرژی میگیرم تا ادامه ی داستانمو بزارم 🥺💖 پارت قبلی هم لایک هاشو کامل نشده ولی خب من میزارم الان این پارت رو این پارت هم کمی کمه چون هیجانیه😁از این به بعد هم کاور تست هامو خودم درست میکنم😊
🖤: مرینت لطفا التماست میکنم بیدار شو خدایا چیکار باید کنم چرا چراااا؟!😭😢😖😣 حالم خوب نبود خیلی عصبانی بودم همه جارو قرمز میدیدم نمیدونم چم شده بود رئیس الف ها اومد و با یه غرش همشونو پرت کرد مرینتو ماریتا آمد برداشت گذاشتش پشت یه سنگ حالم خیلی بد بود همه جا قرمز بود نمیدونستم دارم چیکار میکنم فقط میدونستم سرعتم خیلی زیاد شده بود 🧡: باورم نمیشد آدرین با سرعت خیلی زیاد همه ی اونا رو ( غ...و....ل ها) گ.....ا......ز میگرفت و دهنش پر خ.......++...و..ن بود یعنی چی؟! 🖤: شمشیرمو ورداشتم با سرعت به سمت اژدها رفتم شمشیرمو توی دمش فرو کردم ولی....
منو انداخت ..این برای مرینتههههه .همه جا قرمز بود قلبم تند تند میزد شمشیرمو فرو کردم توی کریستال شکم اژدها آنقدر فشار میدادم که افتاد زمین بازم فشار میدادم خیلی تکون میخورد و فریاد میزد ولی خودمو نگه میداشتم تا اینکه ......
کریستال در اومد و اژدها افتاد پادشاه الف ها اومد سمتم و کریستال و ازم گرفت پادشاه الف ها : آفرین آدرین جون همه ی مارو نجات دادی از این به بعد این کریستال و جون همه ی ما به لطف تو امنه 🙂 🖤: سرمو یه تکون دادم و دویدم سمت مرینت . وایی مرینت حالا چیکار باید بکنم ؟😭😭 لطفا اون کریستال رو به من بدید من شاید بتونم با قدرت اون مرینتو زنده کنم 😭 لطفا التماستون میکنم لطفا پادشاه الف ها: آدرین من نمیتونم این کارو بکنم این کریستال خیلی خطرناکه 🖤: لطفا لطفاااااا😭😭😭 پادشاه الف ها: بیا در عوضش
این کریستال رو بگیر این یکی پاکه و مشکلی نداره ازش استفاده کن 🖤: سریع کریستال رو از پادشاه الف ها گرفتم و بالای سر مرینت ول کردم که حالت معلق بالای سر مرینت میچرخید و بعد روی زمین افتاد اما مرینت حتی یه تکون هم نخورد . چرا چرا مرینت بیدار نمیشه چراااا اون چشه؟ مرینت مرینت لطفا لطفاااااا بیدار شو 😭😭 که یکهو
🖤: چشمم به تیری که مرینت برای نجات من پرتاب کرده بود افتاد اون خورده بود به یه گل با بی حالی بلند شدم و رفتم سمت تیر بدنم جون نداشت انگار داشتم از درون نابود می شدم تیر مرینتو برداشتم و همین جور اشک هام سرازیر شدند 💜: مرینت نه نه ببین خواهرت اینجاست چه طور نتونستم ازش مراقبت کنم؟😭😢 ❤️: اوه اوه ( سرفه میکنه)
❤️: به سختی چشمام رو باز کردم و از جام بلند شدم انگار دیگه هیچ دردی نداشتم واقعا عجیب بود دیدم همه دورمنن و ماریتا گریه میکنه تا منو دید از جا پرید و با آلیا بغلم کردن 💜 : دیگه هیچوقت نمیذارم آسیب ببینی 🫂 ❤️:😊 ببینم چی شد اژدها؟ 💜: شکستش دادیم به لطف آدرین ❤️: آدرین! 🖤: هیچ چی نمیشنیدم و چشمام از گریه بند نمی اومد و سرم هم تیر میکشید که ..
🖤: صدای لطیف مرینت گوشم رو نوازش کرد شاید خیالاتی شدم؟ برگشتم و با صحنه ای که دیدم تیر از دستم افتاد و از تعجب نمیتونستم حرکتی بکنم اون او..ن
مرینت بود 💔!
پارت بعدی با ۱۰ لایک و ۱۵ کامنت میزارم🥺😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اخجون لطفا پارت بعدی رو هم بنویس☺
پارت بعدی رو گذاشتم در صف برسیه😊
خیلی عالی بودددد تازه با داستانت آشنا شدم بعدیییی😍✨❤
خیلییی ممنونم خوشحالم خوشت اومده امیدوارم از این به بعد هم لذت ببری🥰
عالی بود
خیلی ممنون💖
ممنون حتما میرم می خونم
ممنونم عزیزم
باشه عزیزم امیدوارم خوشت بیاد😊
فقط یک سوال اگر فضولی نباشه چرا اشانه ی عشق 9 و 10 هست مگه از یک شروع نمیشه؟ البته قسط فضولی نداشتم فقط می خواستم بدون اگر داستان های دیگه ای هم اگر هست بخونم
عزیزم برو لیست های منو ببین از پارت یک گذاشتم تا پارت ۲۰ میشه آشیانه عشق از ۲۰ به بعد فصل یک تموم میشه و میشه آشیانه عشق نبرد سخت تا الان این دهش هست من یه اکانت دیگه داشتم ولی چون گوشی تازه گرفته بودم رمز تستچیم یادم نبود مجبور شدم این اکانت رو بزنم میتونی بری از پارت یک تا الان رو تو لیست هام بخونی 😊
سلام داستانت عالی بود خیلی بی نظیره ممنون میشم وقتی منم داستانمو نوشتم به داستانم سربزنی
مرسییی 😊باشه اگر یادم بود حتما سر میزنم🌹
هوراااااا
اخجوووووون
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بیدددددددد
مرسییییییی
امید وارم تو ازمونات موفق بوده باشی
خیلییییی ممنونم ازت 😊🌹🥰امیدوارم شما هم همیشه موفق باشید
ممنونم♥