با اومدنش نابودم کرد(پارت 2)

بردمش تو گروه و با اسم الینا معرفیش کردم چون ما یه الینا یه دیگه داشتیم اونو الین صدا کردیم و صدرا رو الینا، تو گروه کلی حرف میزدیم(ولی خیلیی خوش گذشتاا🤣) تا اینکه شب شد صدرا ب من گف ک میخواد به همه بگه ک پسره

من میخواستم جلوشو بگیرم تا این کارو نکنه ولی نتونستم پروفشو عوض کرد بعد وقتی ک همه فهمیدن تو گروه دعوا شده بود بعد حالا بقیه هی میومدن پیوی من فحش میدادن چرا پسر اوردی عکس چت منو یکی از دوستامم گذاشتم حالا🤣🤣

من خوابیدم تا ساعت 4 صبح اینا بود مامانم رفته بود تو گروه رو دیده بود(عررررر بدترین لحظه واسع همع)منم بیدار شده بودم یعنییییی قضیههه افتضاححح گفت این پسره کیه اومده تو گروه همتونو گول زده🤣منم یه قضیه ای سر هم کردم گفتم باور کرد ولی از گروه لف داد گف اگع بری توش گوشیو ازت میگیرم😥پسره رو هم بلاکک کرد😑

منم برام مهم نبود چون میتونستم از طریق بازی زپتو با صدرا بحرفم🤣اخر اینا شد(اینو جا انداختم: قبل از اینکه اعلام کنه پسره من نمیدونم چرا پشیمون شده بودم از رابطم باهاش به خاطر همین دوباره رفتم بهش گفتم من 11 سالمه وو اینا) صبحش هرچییی بهش پیام میدادم جواب نمیداد😥ولی با اینکه فک میکرد من 11 سالمه گفته بود هنو رلیم و اینا علت جواب ندادنش نگرانم میکرد

جواب داد و یه جوری بهم فهموند ک نمیخوادم فهمیدم به خاطره گندیه ک زدم😑💔 خیلییی ناراحت بودم وقتی هم ک با دوستم حرف میزدم میگف یه چیز بد تو ذهنت ازش بساز ک بتونی فراموشش کنی ولی من نمیتونستم😥🖤چون اون هیچچ کاری نکرده بود💔😭

تا اینکههه داشتم با دوستم زیر پتو حرف میزدم مامانم اومد پتو رو از روم کشیددد ووووو بوممممممم منفجررررررررررر (یعنییی ع*ن*ی تریننن روز زندگیمممم بودد) همه چی رو فهمید و گوشی رو ازم گرف اون روز هم خونه ی خالم شام دعوت بودیم بعد منم تو گوشی مادر بزرگم زپتو رو داشتم رفتم بهش پیام دادم نوشتم: I love you بعد ک یکم گذشت دیدم نوشته: ok خیلیی زد حال بود🤣🤣🤣چون میدونست منم😑💔