
◇ پارت ششم ◇ با استرس از اون سر اتاق تا اینور اتاق راه میرفت 😰 چه اشتباهی که به لیسا گفته بود اگر به تهیونگ میگفت چی ؟ 😨😱 مامان میا : دخترم بیا شام بخوریم 🍱🥢🤤 رفتم پایین با کمک دختر عموم سفررو انداختیم هنوز لقمه اول رو نزاشته بودم دهنم که زنگ درو زدم استرس گرفته بودم 😰😰 پسر عموم: من باز میکنم 😃✋ " تغییر مکان تهیونگ " با عصبانیت پشت در وایستاده بودم و زنگ میزدم تا بالاخره یکی آیفون رو برداشت 😠😤 + بله؟ من : بگو میا بیاد پایین ! + میا چیه آقا ؟ 😠 خانم کانگ؛ چیکار دارید به من بگید 😉😊 فکر کنم این پسرعموشه پس گفتم : تهیونگ : اصلا من با شما کار دارم بیا پایین 😤😒 + الان میام 😶😎 اومد پایین و درو باز کرد بزار اول مطمئن شم خودشه داداشاش نباشن 😊😇 من : شما پسر عموشی؟ +بله میفرمائید 🤨😶 یه زره رفتم جلو و طی یه حرکت با مشت زدم تو صورتش که افتاد زمین ، نشستم روش و مشتام رو نثار صورتش کردم 👊😡 " تغییر مکان میا" با صدای وحشتناک داد همه دوییدیم تو حیاط که دیدم دلیل ترسام اومد 🏃♀️👀😨 یه دفعه تهیونگ گفت : - تورو فقط خدا میتونه امشب از زیر دستم بکشه بیرون شروع کردم جیغ زدن و دختر عمومم شروع کرد
" تهیونگ " حواسم رفت سر میا که یه مشت زد تو صورتم ولی جبرانش کردم " میا " بابام : هی شماها...😳🤬 ییشینگ: تهیونگ ول کن کشتیش 😳😟 💥یک ربع بعد عموم: نگا کن با صورتای هم چیکار کردن نچ نچ زن عمو : میا حان باید میگفتی یکی هست هواتو داره 😉 با خجالت سرم رو انداختم پایین😊☺ تهیونگ با کروات شل و دودکمه اول پیرهنش باز و گونه کبود کنار داداشم پسر عموم هم با همون وضع ولی صورت بدتر کنار عموم و بابام پسر عمو: این چلغوز کیه دیگه؟ به چه حقی میا رو زده و میگه دو.سش داره ؟ 🧐😳😤 یه دفعه تهیونگ خیز برداشت دوباره بزنتش و همزمان گفت : تهیونگ : چلغوز عمته🤬🤬 داداشم سفت گرفته بودش که نره پسر عموم رو تیکه تیکه کنه ییشینگ: بشین ته ... آروم باش 🙂🤓 تهیونگ : داره چرت میگه آخه 😡😤 بابام رو به پسر عموم: خفه شو دیگه تو هم
بابام: خب راستش میا گفته بود که یه پسری رو دوس.ت داره و عکسشم به من و مادرش نشون داده بود و ییشینگم گفته بود توی دانشگاه چند کلاس رو باهم بودن میشناستش 😊😇 زن عموم: پس چرا بهمون نگفتید؟ مامانم : خب نمیتونستم بگم نیاین که 🤭🤗 گفتم بیاین که سوهو جان خودش از میا جواب رو بشنوه " ۲ ساعت بعد تهیونگ" توی حیاط با میا راه میرفتم و دستشو گرفته بودم که یه دفعه وایسادو رو به من کرد میا: واقعا دوسم داری ؟ من : من عاشقتم بعد یکم حرف زدن دگ خدافظی گردم و رفتم خونه و بعد تعریف همه ماجرا و نصیحت شدن رفتم خوابیدم
خب ۴ تا دگ تز امتحانان مونده و بعدش به صورت منظم روز های زوج آپ میکنم و تازه این مرحله اول بود سختی هاشون مونده و... لایک و کامت یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸
فالو:لایک:کامنت🧷🧸