توروخدا منتشر کن
♡ پارت پنجم ♡
من : عین مونی کن 😆🤣
شوگا: ن 😑
داستان از زبان هلن
داشتیم با بچه ها عصرونه میخوردیم که لیسا گفت :
+ خودمونیما! چرا پس یونگی و وی و کوک و سوکجین اعتراف نمیکنن🙄🤔
من هی : فکر کنم آخرش خودم باید برم بش بگم لامصب من دوست دارم 🤣🤣
همه زدیم زیر خنده🤣😂
# فردا صبح بیمارستان
شوگا توی راهروها پرسه میزد تا سوجو رو پیدا کنه تا بره و مرد و مردونه حرفش رو بزنه که دید یه پسره هی نزدیک سوجوعه و داره باهاش حرف میزنه 😾
سوجو : ببین آقای هونگ جواب من ن😑 من یکی دیگرو دوس دارم 😊😉
داستان از زبان شوگا
من : عزیزم اینجایی ؟ خیلی دنبالت گشتم 🙄🤪
بعدشم دست سوجوی تو شوک عزیزم رو گرفتم و بردم سمت کافه تریا
٪ توی کافه
سوجو : آقای مین منظورتون از عزیزم چی بود ؟ عزیزم الکی یا عزیزم واقعی🥴🧐
من : خانم یوسوجو عزیزم واقعی یه کاری کردی دل من پیشت گیر کنه و جواب ن نیار چون هلن به هوسوک گفته بو دوسم داری 😚😃
سوجو : حالا که اخبار BBC همه چی رو گفته من چی بگم ؟😊☺
خوشحال از جواب آره با خیال راحت قهومو خوردم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
فالو:فالو
فالو:فالو
فالو:فالو
فالو:فالو
انفالو:انفالو
انفالو:انفالو
انفالو:انفالو
انفالو:انفالو
ادمین جون اگه ناراضی هستی پاک کن🤒
پین پلیزززز😙
عالی بود🤍
عالی☘️💚
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
فالوم کنین ۶۰۰ تایی شم=]
به تستم سر بزنید=]
با تشکر فراوان=]
کردم