10 اسلاید امتیازی توسط: ʰᵒˢˢᵉⁱⁿ انتشار: 4 سال پیش 165 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام بچه هااا میدونم دیر شد ولی اشکال نداره دیگه راضی باشید و بخونید و نظر بدید ممنونم😁 واسه اونا که قسمت قبل یادشون نیست👇🏼 (خوندید که مرینت بعد از افتادن آدرین تقریبا دنیا رو سرش خراب شد و آنبولانس اومد و آدرین رو بردن بیمارستان مرینت هم افتاد به فکر انتقام و وقتی دید ولپینا و هاک ماث آدرینو گروگان گرفتن عصابش بهم ریخت و رفت ترتیبشونو داد و هاک ماث بیخیال و ولپینا از ترس بیخیال شد و دیدیم که کاگامی اومد ملاقات آدرین و چند لحظه بعد آدرین به هوش اومد و به مرینت بی توجهی کرد و دست کاگامی رو گرفت و مرینت تمام حرفای دلشو بار کاگامی کرد یا به عبارتی کاگامی رو شست😐و با گریه رفت بیرون و دیگه بقیش هم اون پایین بخونید نظر فراموش نشه😉
...آدرین مال خودمه
آره همینه(از چشم مرینته)
با این جمله خیلی به خودم دلگرمی دادم🙃
فردای اون روز👇🏼
از چشم مرینت:هااااعاااایییی(خمیازه😐)اوخیییی باید برم مدرسه😪ساعت چنده🙄نگای ساعت کردم یا حضرت چیز ساعت ۱۰😱😱😱😱
باید برم مدرسههههه خیلی دیرهههه بدو بدو حاضر شدم و رفتم پایین مامانم گفت:کجاااا میری بدون صبحونهههه😲گفتم:باو میرم مدرسه خیلی دیرههههه😱مامانم:امروز پنج شنبهس😐من:عــه😅قلبم اومد تو حلقم خدایا شکرت😁😅😅رفتم صبحونه خوردم ، باید برم به آدرین سر بزنم🙂رفتم بیرون و به تیکی گفتم:تیکی نظرته واسش گل بخرم؟🤔تیکی:آره خب اگه نخری یعنی خری😐🙄ممنون تیکی😐تیکی:😅🤣گفتم:هر هر نیم وجبی😐تیکی:خب بابا برو گل بخر واسش😐رفتم یه گل فروشی ، باید یه گل درست حسابی بخرم😌رفتم گل ها رو نگا کردم🧐
یکی بود بنفش و صورتی و قرمز قاطی بودن خیلی خوشگل بود قرمزا رز بودن منم عاشق گل رزم😍😁همینو انتخاب کردم دادم به صاحب مغازه گفتم:اینو میخوام چقد میشه؟
گفت:۳۰ دلار😊
لعنتی ۳۰ دلار واسه گل😐پولو دادم و اومدم بیرون گفتم وقتشه برم ملاقات آدرین😁
تو راه بیمارستان بودم...آخه ۳۰ دلار؟😬رسیدم در بیمارستان آلیا رو دیدم رفتم سلام کردم و یکم چرت و پرت گفتیم گفت:میری پیش آدرین؟گفتم:اوم
گفت:منو نینو هم اومدیم ملاقات آدرین🙄گفتم:ام پس نینو کوش؟🤔گفت:خب اووون🙄چیزه😶اون میدونی کجاس😶😶گفتم:ده بگو دیگه کجاس😐گفت:آخههه😶گفتم:نکنه😰گفت:آره🙁گفتم:واااای نههههه😭گفت:چته😐نینو رفته دستشویی چرا گریه میکنی؟😐گفتم:عه😐😅گفت:چرا ناراحت شدی😐گفتم:نمیدونم😐زد پس کلهم گفت بیا بریم نینو خودش میاد
رسیدیم اتاق آدرین ، آدرین بیدار بود
با خجالت رفتم نزدیک😶گفتم:سلام آدرین🙄سرشو چرخوند نگام کرد
خجالت کشیدم بخاطر دیروز🙁یه لبخند زد گفت:سلام مرینت مرسی که اومدی☺گفتم:سمری😁گفت:بله؟😐گفتم:چیز ینی مرسی😐😊گفت:آها😁یکم سرفه کرد گفتم:خِب به خودت شفار نیار اویمدم یه سر بت بنزیم😐نه ینی چیز...گفت:فهمیدم😂گفتم:بوخه😂نه ینی خوبه😑🤦🏻♀️آلیا هم باهاش احوال پرسی کرد و نشستیم کنارش
من خیلی بخاطر دیروز خجالت میکشیدم و استرس داشتم در مورد دیروز حرف نزنه😨
آدرین گفت:فک نمیکردم لیدی باگ اینقد نامرد باشه منو همینجوری ول کرد که بیفتم زمین من دیگه اونو قهرمان نمیدونم ممکن بود بمیرم الانم به زور زندم🤕😒(بچه ها آدرین یکم با سرفه و فشار حرف میزنه خودتون تصورش کنید)وقتی آدرین اینو گفت سرخ شدم😶آخه چطور باید به همه بفهمونم از قصد اون کارو نکردم😔
یهو آلیا هم گفت:منم موافقم واقن از لیدی باگ انتطار نداشتم همین الان وب سایتمو میبندم😑
وای میخواد وب سایتشو ببنده☹😲گفتم:نه نه نه نکنی این کارو
گفت:چرااا؟😐گفتم:اوووم خب میدونی ممکنه لیدی باگ در مورد این کارش حرف بزنه یا هرچی ، نبند شاید حرفای به درد بخوری بزنه🙄یکم فکر کرد و گفت:اممم راس میگی نمیبندم👍🏼
آخییی😁
آدرین گفت:به هر حال من دیگه طرفدارش نیستم
آلیا:منم همینطور😒
وای خدا چکار کنم حالا کت نوار چی اونم این نظرو داره؟☹😢
نینو هم اومد و با آدرین خیلی گرم احوال پرسی کرد😄
هیچی دیگه حدود یه ساعت نشستیم و دو ساعتشو آدرین و نینو فقط حرف زدن😐
دیگه باید میرفتیم پاشدیم که بریم یهو آدرین صدام کرد
وای😐
_بله آدرین؟ +مرینت دیروز چرا اینقد ناراحت بودی؟ +خـــــب😶هیچی ولش کن _نه الان بگو +برات مهمه؟ آدرین یکم مکث کرد و گفت:آره مهمه
شوکه شدم ، گفتم:چون اندازهای که برای من مهم بودی برای کاگامی نبودی ولی به من بی توجهی کردی گفت:خب من با اون تو رابطه ام نه با تو پس بهم حق بده
چی🙁چی گفت🙁🙁با این که حرفش حقیقت بود ولی انگار کل دنیا رو سرم خراب شد😢هیچی نگفتم رفتم بیرون
از چشم آدرین:نمیدونم چرا اینطوری کرد من که چیزی نگفتم😐
به آلیا گفتم:مگه مرینت برای من چکار کرد که کاگامی نکرد؟
آلیا گفت:نمیدونم والا
گفتم:کاگامی چی؟گفت:اونم نمیدونم😐گفتم:گوشیم کو؟
نینو گفت:داداش من اگه از اون ارتفاع میفتادم از سر تا پام میشکست ماشالا تو محکمی ولی این حق رو به گوشیت بده که بشکنه😂گفتم:ای وای راس میگی😅خب یکیتون گوشیشو بده با کاگامی و مرینت کار دارم
نینو گوشیش رو داد زنگ زدم به کاگامی
بوق...بووق...بووووق...بووووووووق...بووووووووووووووق...بووووووووووووووووووووووق
_الو
+الو سلام کاگامی منم آدرین
_عه سلام آدرین خوبی
+مرسی کاگامی چند تا سوال دارم ازت
_بفرما
+اول اینکه وقتی که من به هوش نیومده بودم تو چند بار اومدی ملاقاتم؟
_خب راستش اصلا نیومدم ببخشید بجز این آخرین بار یادم نبود☹
+😒دوم اینکه واسه دیدنم چه کار کردی؟
_هیچی وقت نکردم😕
+واقن که😐😒حالا سوم اینکه واکنشت بعد افتادن من چی بود یعنی اصلا چه کار کردی؟
_چرا داری اینا رو میپرسی؟😐
+جواب بده
_😐خب من دیر فهمیدم ولی وقتی فهمیدم اعتقاد داشتم که حالت خوبه پس خیلی خودمو اذیت نکردم و فرداش اومدم عیادتت😌
+بهونه هات قشنگ نیییییس😡😒
قطع کردم چه بهونه هایی میاره😐
از چشمم داره میفته...
زنگ زدم به مرینت
_الو سلام نینو(با بغض)
+سلام مرینت ناراحتی؟
_عه نه نه چرا آدرین تویی؟😶
+آره کار باهات داشتم
_گبووو...نه ینی بگو😐
+وقتی من بی هوش بودم چند بار اومدی ملاقاتم؟
(مرینت شوکه شد)_خب نمیدونم چرا میپرسی ولی دو بار اومدم اول بار که یه بلایی سرم اومد...
+چی شدددددد😶
_سرم گیج خورد و خورد به دیوار و بی هوش شدم لوکا منو رسوند بیمارستان اگه اون نبود من شاید میمردم🙁
+خب🙁
_وقتی به هوش اومدم دیدم کنار تخت تو بستری شدم ولی بلخره دیدمت این یه بار بار دوم که اومدم هم...😒
+آها🙁☹خب واسه دیدنم چه کار کردی؟
_گفتم دیگه سرم شکست یخورده و داشتم میمردم همین الانم درد میکنه🙁🤕
+آها ببخشید😑😶خب اینم جواب بدی تمومه
_بگو(بچه ها همش با ناراحتی و بغض میگه)
+واکنشت بعد افتادنم چی بود؟
_...
+الو؟
_😢خب...
+چیزی شده مرینت؟
_خب چیزیم نشد ینی...
+مرینت درست بگو نمیفهمم چی میگی🤦🏼♂️
_راستش انگار منم افتادم😔
قطع کرد😐اون جملش ینی چی؟😕بیچاره مرینت🙁مرسی نینو بیا این گوشیت
آلیا بهم گفت:چی گفتن؟
گفتم:هیچی
آلیا:😐
با نینو و آلیا هم خدافظی کردم و رفتن
منظور مرینت چی بود؟😬
(آدرین خنگ شده😐)
چند روز بعد و از چشم آلیا:
با نینو رسیدیم مدرسه خبری از مرینت نبود البته طبیعی بود😐یه ربع مونده بود تا زنگ ، رفتم پیش دوستام نینو هم رفت پیش دوستاش
چند دیقه گذشت دیدم مرینت رسید بالا ولی مثل قبل دستپاچه نبود ، مثل قبل شاد نبود ، مثل قبل عجلهای نداشت ، موهاش هم باز کرده بود😶🙁چشه این؟
رفتم نزدیکش گفتم:سلااااااام مرینت😄چطورییییی یدونه هم با ساعد زدم به شونهش دیدم عکس العمل جالبی نشون نداد گفت:سلام خوبم مرسی(😐)چش شده حتی نگامم نکرد سرشو انداخته بود خواست بره گرفتمش گفتم:کجا میرییی و بغلش کردم😁دیدم بدنش سرد و بی جونه🙁خودمم ناراحت شدم بهش گفتم:چته مرینت مثل قبل نیستی بدنت مثل قبل خوش بو و گرم نیست با من حرف بزن🙁🥺
گفت:چیزی نیس
گفتم:آره معلومه چیزی نیست😒
گفت:ولم کن دارن نگامون میکنن
گفتم:پس حداقل بیا پیش ما حرف میزنیم😀جواب نداد و رفت یه گوشه نشست😐وای وای وااای آکومایی نشهههه😱😱😱دیدم از دور یه آکوما داره میاد😰😱مرینت و بلند داد زدم مرینتتتتتتتتتتتت آکومااااا😱😱😭😭مرینت همون جا وایساد و سرشو برگردوند و گفت:چی؟
گفتم:بابا آکوما داره میاد مواظب باش افکار منفیتو از خودت دور کننننن😭دیدم نزدیکش شد خواست آکوماتیزش کنه رفتم که جلوش رو بگیرم دیدم نخیر دیر شد😢😭
از چشم مرینت:آکوما داشت نزدیک میشد تازه دیدمش ولی خیلی ترس و استرس نداشتم نمیدونم چرا😕دیدم آلیا میخواد بیاد جلوشو بگیره ولی دیدم آکوما رفت توم...
هاک ماث:به به خانوم مرینت دوپن چنگ😈
داشتم سعی میکردم از سرم بیرونش کنم ولی نمیشد😣😫
گفت:بی خودی تقلا نکن فقط به حرفم گوش کن😏
گفتم:گوش نمیدمممم
از چشم آلیا:وای مرینت داشت باهاش میجنگید چقد قویه😐دیدم آدرین اومده چطور ممکنههه😳یه پاش میلنگید و یه دستش شکسته بود ولی چطور تونسته بیاد😐مهم نبود اینا سریع رفتم جلوش بهش گفتم:آدرین مرینت آکوماتیز شده فقط بلند بهش بگو عاشقتم
آدرین شوکه شد ولی حرف اضافه ای نزد و بلند گفت:مرینتتت عاشقتممممم
از چشم مرینت:هاک ماث ولم نمیکرد😓یهو صدای آدرینو شنیدم...گفت مرینت عاشقتم😶چی مگه ممکنه🙂
دیدم خبری از هاک ماث نیست و آکوما رفته🙂دیدم آدرین اون ور خواستم برم بغلش😍ولی دیدم آلیا پیششه...فهمیدم چی شده😒اشکال نداره حداقل آکوما رفت ، برگشتم و دوباره رفتم نشستم😒
از چشم آلیا:خیلی شوکه شدم چرا نیومد پیش آدرین😐ینی فهمید؟
دیدم آدرین میگه:آلیا من چرا اون جمله رو گفتم آکوما از مرینت جدا شد؟
گفتم:امممم خب میدونی اون نیاز داشت یکی بهش بگه دوسش داره و دوست داشته شه همین🙄😁
آدرین زود باور کرد و گفت:آها خوبه من برم😊اخی بخیر گذشت😁ولی وایسا بینم😐من همین الان فرصت اینو داشتم به آدرین بگم مرینت دوست داره😐چرا نگفتم😐😐خدا مرگم بدهههههه
زنگ خورد و رفتیم سر کلاس دیدم مرینت رفت رو پشت یه میز دیگه تنهایی نشست😐چشه آخه😞البته فک کنم بدونم چشه بخاطر آدرینه حتما😔
زنگ آخر و باز هم از دید مرینت:
اصلا حال و حوصله نداشتم خیلی وقت هم بود کسی آکوماتیز نشده کلا حال هیچی ندارم از درس هم که هیچی نفهمیدم اه😖دیدم زنگ خورد فک کنم زنگ آخر بود دیگه باید میرفتیم خونه وسایلمو جمع کردم...
از چشم آلیا:
دیدم مرینت سریع وسایلشو جمع کرده داره میره بیرون بازم که ناراحتی😕از در داشت میرفت بیرون از پشت رفتم دستشو گرفتم ، گفتم:مرینت لطفا بگو چت شده میخوام بدونم چرا اینقد ناراحتی لطفا بگو
مرینت با عصبانیت برگشت و گفت:به تو چه؟
گفتم:بله؟😐گفت:گفتم به تو چه فضوووول😠اصلا چرا باید به تو توضیح بدم از صبحه رو مخمی دیگه تحملتو ندارم یه هفتهس همینطوری رو مخی از قبل بدتر شدم به درککک به تو چه آخه از جلو چشام زود تر گم شو بروووو😡🤬
راستش قلبم شکست این واقعا مرینته داره اینا رو میگه؟😢💔خیلی نا امید شدم آروم از کنارش رفتم اون ور با خشم بهم زل زده بود خیلی تغییر کرده بود😔گریم گرفت آروم گریه میکردم همه داشتن نگا میکردن نینو اومد گفت:عزیزم اشکال نداره گریه نکن اون ناراحته نمیدونه چی میگ....بدنم سرددد شد این چی بود😦صدای هاک ماث میومد وای نههه آکوماتیز شدممم😭هاک ماث:خب خب ببین کی اینجاس بانو وای فای😈اما اینبار با چند برابر احساس بد تر چی از این بهتر؟
_نهههههه از سرم گمشو بیروون😭
+کاری نمیتونی کنی فقط باید برام معجزه آسای لیدی باگ و کت نوار رو بیاری به جاش هم منم قدرتی بهت میدم که بتونی مرینت رو به غلط کردن بندازی😌👌🏼دیگه آلیا اونجا نبود..._باشه قبوله😈و تبدیل شدم به بانو وای فای احساس میکنم از قبل قوی ترم چون خشم بیشتری تومه😈🔥
رفتم سمت مرینت دیدم اونجا نیست😐اااه😒اشکال نداره پیداش میکنم😌تا ابد نمیتونه فرار کنه😏سریع از مدرسه رفتم بیرون و شروع کردم به گشتن دنبال مرینت...
از چشم مرینت:
چقد این خنگه ندید منو😐(مرینت تو کلاس قایم شد همون لحظه)یعنی باید الان تبدیل شم به لیدی باگ؟😒چاره چیه...تیکییی اسپااات......
تیکی:وایسا مرینت
_بله چیزی شده؟+مرینت یه مدته خیلی رابطتت با من کم شده کلا یه جور دیگه ای با من حرف نمیزنی چی شده؟☹_الان وقت این حرفا نیس ، تیکی اسپاتس آن تبدیل شدم کسی تو مدرسه نبود و رفتم بیرون...
از چشم آدرین:سریع رفتم تو دشویی ، پلگ؟
+جونم داداش😁_میگم به نظرت میتونم تبدیل شم؟+نه فک نکنم_خب مگه تو معجزه آسا نیستی؟پس میتونی معجزه کنی و من بهتر شم🙂+چه ربطی داره اون فرق داره اصن برای این کار نیستتت😐😑_حرف نزن تبدیل میشم😑+تو که اینقد یه دندهای کلا نظر منو نخوا دیگه خودت هرکاری دوس داری بکن😒_😅😅
پلگگگگ کلاوز اوت👊🏼(آخ دستم😬)و رفتم بیرون لیدی باگ رو جلو تر دیدم داشت میرفت دیگه حس میکنم دوسش ندارم😒صداش نکردم و خودم رفتم دنبال لیدی وای فای(بانو وای فای)گیرش آوردم رو بالا پشت بوم خونه مرینت بود داشت با لیدی باگ میجنگید دوس نداشتم به لیدی باگ کمک کنم😒ولی چاره ای نبود رفتم کمک و با قدرت های بیشتر لیدی وای فای مواجه شدم😐😫لیدی باگ لاکی چارمش رو استفاده کرد و یه مگس کش بهش داد😐
از چشم لیدی باگ:هاااا😐مگس کش؟وایسا بینم یکم نگای دور و بر کردم یهو دیدم لیدی وای فای داره به سمتم حمله میکنه وای چه سریععع ، زود جاخالی دادم چرا کت نوار کمکم نمیکنه زیاد؟😐بهش گفتم کت نوار میدونم این به چه درد میخوره ولی جوابمو نداد😐این چشه دیگه؟البته بعد از اون اتفاق هیچکس از من خوشش نمیاد😑دیدم لیدی وای فای گفت:میبینی حشره خانوم؟حتی همکار خودت هم از دستت ناراحته واقعا که گل کاشتی😏گفتم:چرا همتون اون اتفاق رو قضاوت میکنید؟...دیدم دوربین ها دارن ازمون فیلم ظبط میکنن پس بهترین فرصت بود ادامه دادم...همش تقصیر ولپینا بود که یه سراب از کت نوار درست کرد تا جلومو بگیره که آدرین رو نجات ندم فهمیدیییی؟همتون!میفهمین یا نه؟کت نوار پرید وسط حرفم گفت:خب اون که یه سراب بود چطور جلوتو گرفت؟گفتم:از اونجایی که من به کت نوار اعتماد کامل دارم پس ولپینا هم از فرصت استفاده کرد ، کت نوار الکی به من گفت اون آدرین یه توهمه منم باور کردم اما وقتی دیدم آدرین خورد رو ماشین...واقعا خورد شدم!🙁بفهمید همتووون😒کت نوار گفت:دقیقا چه حسی بهت دست داد؟گفتم:منم شکستم☹...
از چشم کت نوار:
(پیش خودم)بله بله؟!من اینو یه دیگه شنیدمممم😳وایسا بین...دیدم لیدی باگ نجاتم داد لیدی وای فای سمتم شلیک کرد😶(آخ دستم😬)لیدی باگ همون لیدی باگ قبله🙁ینی من اشتباه فهمیدم اون درست میگه؟لیدی باگ گفت:بجنب پیشی باید شکستش بدیم🙂عه یه حسی بهم دست داد🙄😁لیدی باگ همون لیدی باگ قبله😍همینطور به چشماش خیره شدم🙂گفت:زود بااااش بهمون حمله میکنه هاااا
اومدم به خودم گفتم:اوکی هواتو دارم😅احساس کردم یکم جا خورد😐گفت:سرگرمش کن من نقشه دارم
رفتم باهاش جنگیدم...آآآآآخ دستممممممم😖😬
از چشم لیدی باگ:
خبببب باید ببینم این مگس کش دقیقا به چه درد میخوره🧐نگای دور و بر کردم ، دیدم کت نوار به کمک نیاز داره😫😒رفتم کمکش کردم لیدی وای فای گفت:دیگه کارت تمومه و خواست شلیک کنه منم ناخوداگاه مگس کش رو مثل چوب بیس بال گرفتم دستم😐وایسا بینم فهمیدم به چه کاری میاد🤓💡
شلیک کرد اون چیزه رو(همون چیزه ، وای فایه😐)منم با مگس کش زدمش سمت خودش ولی جاخالی داد😤چکار کنم😑نگام افتاد به شیشه پشت سرش...آهاااااا🤩دوباره شلیک کرد منم زدم سمتش جاخالی داد گفت:خیلی هم میزون نیستی ها خال خالی🤣گفتم:صبر داشته باش از تو دقیق ترم😉گفت:چی؟😐بعد یهو اون بیزبیلک(همون وای فای😫)از پشت بهش خورد😁😎(خورد به شیشه پشت سرش و برگشت خورد😁)همون شکلی وایساد(کاش میشد قیافشو بکشم براتون😂)رفتم آکوماشو خنثی کردم😎آلیا گفت چه خبره چه عجب لیدی باگ و کت نوار😐😒ازم بدش میومد🙁رفت پیش کت نوار ازش تشکر کرد کت نوار بهش گفت:از اصله کاری تشکر کردی؟یکم تعجب کرد😐ولی بعدش گفت:اون آدرین رو با بی رحمی کامل ول کرد اون یه بی رحمه و اگه قهرمان هم نباشه مشکلی نیست😏دوربین ها داشتن ظبط میکردن😐کت نوار هم بدون مکث گفت:حالا بزار من بگم ، من خودم به شخصه بیشتر از تو ازش متنفر بودم اما فهمیدم اون از قصد اون کارو نکرد اون بهترین آدمیه که تا حالا دیدم لطفا بدون آگاهی قضاوت نکنید همش تقصیر ولپینا و هاک ماث بود چون یه توهم از من ساختن که اونو گمراه کنه و همین کارو کردن الانم که آدرین زندس پس مشکلی نیست از این به بعد هم تخریبی علیه لیدی باگ نبینم!پشمای آلیا ریخت😐😂بیچاره آلیا🥺
با لبخند گفتم:یه دنیا مرسی پیشی🙃لپاش سرخ شد اسگل😂🤦🏻♀️به آلیا گفتم:بیا برسونمت عزیزم😊با مظلومیت گفت:ببخشیــــد🥺و پرید بغلم😐😅یکم بغلش کردم گفتم:مشکلی نیست تو بزرگترین طرفدارمی😉و رسوندمش خونه و ازش خدافظی کردم و رفتم تو یه کوچه ، ای خداااا چقد خستم ولی یکم حالم بهتر شده😕😁به حالت عادی تبدیل شدم😌بیچاره تیکی چقد دووم آورد اومد بالا با خستگی تمااام گفت:گشنمههههه🤒😩گفتم:بمیرم برات😂الان یه ماکارون میدم بخوری😁
دادم خورد گفت:آخی خدا خیرت بده ننه😌گفتم:من ننه توم😐گفت:من ۴۰۰۰ سالمه😐(نمیدونم ۳۰۰۰ ساله یا ۴۰۰۰ سال تو کامنتا بهم بگید)گفتم:که چی منم ۱۴ سالمه🤨گفت:هیچی دیگه حرفی برای گفتن ندارم از بس پررویی😑من:😂تیکی:😑گفتم:باشه حالااا بریم خونه؟گفت:نه ، گفتم:چرا پس بریم کجا؟😐گفت:بریم خونه😂گفتم:اسگل کردی نیم وجبی؟🤨گفت:آره راه بیوفت کم حرف بزن😂🤪هیچی دیگه یدونه آروم زدم تو سرش و راه افتادم...🚶🏻♀️
نزدیک خونه بودم وااااای باورتون نمیشه😱رسیدم خونه😅زنگ زدم و رفتم تو و بعداز له شدن تو بغل پدر رفتم بالا تو اتاقم🥲طبق معمول پریدم رو تخت دراز کشیدم ، و خیلی خوشحال بودم🙂آلیا و کت نوار منو بخشیدن☺احساس میکنم آدرین خیلی برام مهم نیست چون مثل قبل نیست یکم سرد تر شده و از شخصیت قهرمانیم هم بدش میاد😒ینی باید ازش دل بکنم؟🙁تیکی:به چی فکر میکنی مرینت🤔گفتم:هیچی بخوابیم😊تیکی:اسگل جونم ساعت ۲ بعداز ظهره🙂😂_عه راس میگیا😐😂پس چکار کنیم؟+چمیدونم🤷🏻♀️_آهااا باید از دل آلیا در بیارم اون حرفایی که بهش زدموووو🥺🥺آماده شو بریم🏃🏻♀️+اسگله کی بودیییی تو باید حاظر شی من همیشه آمادم😊😂_باشه اه😒😅
زود حاظر شدم ساعت ۵ بود😊(یعنی دو ساعت آماده شد گفتم در جریان باشید😐😂)تیکی چرت میزد😐خوابو از کلهش پروندم گفتم:زود باش بیا بریم
گفت:نامرد سه ساعته داری آماده میشی😫😩گفتم:سه ساعت نه و دو ساعت😌😏تیکی:تو خوبی😐
رفتم پایین و خدافظی کردم👋🏼سریع زنگ زدم به آلیا...
بوق...بوووق...بوووووووق...بوووووووووووووق...بووووووووووووووووووووق...الو
+سلام آلیا🙁_سلام مرینت خانوم چی شد زنگ زدی؟😒+آلیا واقعا معذرت میخوام نمیدونم چی بگم تو بهترین رفیقمی اون حرفا رو از ته دل نزدم لطفا از دستم ناراحت نشووووو😭😭😭_باشه مشکلی نیس😐👌🏼+جان؟😐_گفتم مشکلی نیست خانوم خانوما کجا ببینمت؟😂+اوکی😐👍🏼بیا پیش آندره بستنی فروش دو تا بستنی هم بخوریم😋_اومدم😋😁
خدافظی کردیم...تاکسی گرفتم و مقصدو بهش گفتم...
رسیدم به مقصد اومدم پایین یهو راننده تاکسی صدام زد😨با ترس برگشتم گفتم:بله؟گفت:کرایه ندادی🤦🏻♂️با خجالت گفتم:عهههه ببخشید اصلا هواسم نبود پوزش میطلبم😁کرایه رو بهش دادم و بدو بدو رفتم سمت بستنی فروشی دیدم بازم صدام زد😨نکنه قبلا بهش دادم یادم نبود این بار اضافی دادم و میخواد مسخرم کنه😢برگشتم گفتم:بله😰گفت:بقیه پولتو نگرفتی😐خاک تو سرم🤣رفتم بقیشو گرفتم و معذرت خواهی کردم😂و رفتم رو یه صندلی نشستم
اولین بار بود زودتر رسیدم عجبببب😐😂
بقیه از دید آلیا:
مرینت چش شده خدایا ولی خوبه شده همون مرینت قبلی البته امیدوارم😐از دور دیدمش رو یه صندلی نشسته منم رفتم پیشش هواسش نبود داشت نگای اون ور میکرد منتظر من بود😐😂خب نفس عمییییق😌پخخخخخخخخخخخخ😝واکنش مرینت😂:یا حضرت مولانای ایرانی من نه منم نه من منم هااااااااا کییی توووو آلیا کو منو ندزددددد😭😵🤯
با خنده گفتم:منم دیوونه😂🤣🥴نفس زنان گفت:خدا بکشتت دیوونه توییییییی😑😂نشستم دست انداختم دور گردنش گفتم:خبببب امروز چت شده بود🤓گفت:اه یه چند روزی بود خیلی خوب نبودم ولی الان خوبم😑😂گفت:مشخصه😂چرا خوب نبودی؟؟
گفت:بخاطر آدرین ولی الان زیاد برام مهم نیست داره از چشمم میفته حس میکنم😌خدایا این چی میگه😱گفتم:مرینت هوا گرمه طبیعیه قاطی کنی بیا بعد از بستنی خوردن حرف بزنیم الان داغی😐🥵
مرینت:نه خیلی هم هوا خوبه و منم حالم خوبه و درست شنیدی😊
گفتم:دیوونه شدی دختررررر چی میگی آدرین عشق اول و آخرته تو خیلی دوسش داری مطمئنم اونم دوست داره🥺با لبخند گفت:اون دوسم داره ولی به عنوان یه دوست معمولی نه عشق منم با حقیقت کنار اومدم مسئله ای هم نیست چیزی که زیاده پسر😊کُپ کرده بودم😐گفتم:خدایاااااا ، مطمئنی مرینتتتت؟؟؟
با خونسردی گفت:آره😌(😐)گفتم:باشه خب بیا بریم بستنی بزنیم😕
رفتیم پیش آندره دیدیم آدرین و کاگامی اونجان...
خب بچه ها اینم بعد از قرن ها نوشتم امیدوارم لذت برده باشید و بگم که داستانو دنبال کنید اونجور که در بارهی مرینت و آدرین فکر میکنید نیست بهتر از ایناس😉
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
قسمت چهارم کووووووو ؟؟؟؟؟
من پارت بعد رو میخوام 😠🥺
خوندم ولی نشد ولی عالی بود 😍😍😍😍
پارت بعد رو موخوام 🥺🥺🥺🥺🥺
قسمت بعدی کوووووو😐🤦🏻♂️
حسین قسمت چهار کو یهو رفت
حسین جان فقط حواست قسمت بعدیت غیب شده
بچه ها قسمت بعد رو تموم کردم الان در حال بررسیه😍😁دیروز ک کامنتا رو خوندم سریع همون روز تمومش کردم امروزم طراحی عکسش تموم شد و الان باید منتظر باشید ک بیاد ، عشقید😉
بچه ها خدایی عصبانی نشید اون بارم گفتم من خیلییی کار دارم یکیش ادیت کلیپ و عکسه ک کار اصلیمه اینم در کنارش تفریحی انجام میدم و هم واسه شما چون دیدم خوشتون اومد ادامه دادم عصبانیت نداره ک دیر میاد خب اینقدم مهم نیس شما تفریح در نظر بگیرینش هروقت قسمت جدید اومد بیا بخون برو دیگه سختش نکنید😅
بهرحال ببخشید بابت تاخیر منتظر قسمت بعد باشید ب زودی میاد ک خیلیییی هیجان انگیزه بازم معذرت میخوام گند زدم🙄😅❤
عزیزم حسین میگه کار داره حتما اون دختره کارش اینه😑
بله شارمین رو میشناسم واقعا کارش درسته ولی خب اون کل کارش اینه من کار اصلیم چیز دیگس ورزش هم میکنم اینو فقط بخاطر شما انجام میدم درک کن😕
نه بابا چه عصبانیتی ؟؟؟ راحت باش
نشستم به در نگاه میکنم دریچه آه میکشد
پارت بعد چی شد😐💔
خوبه
پنج شیش رو نت نداشتم😐
داستان نتونستم بنویسم😐
کلا شانسم چیزه😐
برم بقیشو بنویسم اه چه وضعیه😐
برو بنویس راستی دنبالت کردم ☺️
سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه
معذرت ک تا الان خیلی معطل من موندید واقعا متاسفم و برای پارت بعد شاید منتظر بمونید یکم چون خیلیییی کار ریخته سرم اما هر از گاهی میام چن کلمه مینویسم از داستان اما نگران نباشید تا بتونم سریع مینویسم لطفا ناراحت نشید و توهین نکنید چون دیدم خیلی تیکه میندازین😒مهم نیس ببخشید دیگه مخلصتونم🙌🏻❤
❤❤❤
اشکال نداره 😁 شما ادامه بده به کار خودت
به اونهایی هم که تیکه میندازن توجه نکن چون همش برات میشه انرژی منفی
من که هر روز دارم میام سر میزنم عیبی ندارد که دیر بشه 😁
منتظر پارت بعدی هستم
عزیزی❤
😊♥️