
مقدمه:سلللللام چطورید بچه ها ایشالا که خوبید😁ببخشید که دیر شد قبلا هم گفتم خیلی کار ریخته سرم و بخاطر شما کیوتا دارم داستان مینویسم😘 آنچه گذشت👇🏼 مرینت و آلیا با هم و آدرین و کاگامی هم با هم رفتن برا بستنی خوردن که دعوایی سر عاشق بودن مرینت و آدرین به وجود اومد و کنسل شد و کاگامی شرور شد و بد هم شرور شد اما با هزار بدبختی لیدی باگ و کت نوار به کمک پشت لاک و رد فاکس شکستش دادن و دیگه اتفاق خاصی نیفتاااااد...بریم واسه ادامه داستان👇🏼

فردای اون روز از چشم آدرین: دیری دیرینگ ، دیری دیرییینگ ، دیری دیریییییینگ...ااااه این صدای چیهههه😪یکم چشامو مالوندم...آلارم لعنتی عصاب نمیزاری برا آدم😒یهو پلگ گفت:این آلارم بیچاره بیدارت کنه قر میزنی بیدارت هم نکنه باز قر میزنی خدا شفات بده🤣گفتم:خفه شو پلگ فعلا از همه متنفرم هنوز ویندوزم بالا نیومده😒پلگ گفت:همهی آدما اینجورین؟گفتم:تقریبا😕یه چند ثانیه همینطور به کف زمین خیره موندم...پلگ داد زد:هوی اسگل دیرت میشه هااااا چیه وایسادی نگای سرامیک میکنی😐گفتم:عه مگه ساعت چنده؟یا خوده خدا ساعت هفته😲سریع پاشدم رفتم دستشویی دست و صورت شستم و اومدم بیرون و ناتالی رو صدا زدم صبحونه بیاره و خودمم حاظر شدم که حاظر باشم😐بعد چند دیقه ناتالی صبحونه رو آورد به به چه صبحونهای😋ای کوفتت شد آدرین الان دیرت میشههههه شروع کردم به خوردن و دو لپی مثل گاومیش فقط کره مربا خوردم😐ناتالی گفت:عه آدرین جان این همه غذا تو داری کره مربا میخوری؟گفتم:دیرمه😓گفت:چه ربطی داشت؟😐گفتم:نمیدونم ولم کن ویندوزم بالا نیومده دارم صبحونه میخورم لعنت به این آلارم که دیر بیدارم کرد😠 صدای خنده پلگ از اون پایین اومد😐ناتالی گفت:صدای چی بود؟فک کنم صدای خنده بود🤔گفتم:اهم آره من خندیدم😊گفت:چرا😐گفتم:دیوانگی ما به کسی ربطی ندارد🤚🏼یه زر نزن عمیق تو نگاه ناتالی دیدم😐لامصب داد میزد😑صبحونه تموم شد کیف و کتابمو حاظر کردم و با محافظم سریع رفتیم سوار شدیم و حرکت کردیم...

از دید مرینت: دین دونگ ، دین دوونگ ، دین دوووونگ ؛ هاااعاااااییییی😩آلارم لعنتی😑تیکی:چرا خب مگه چکار کرد بیدارت کرد دیگه😕گفتم:ولم کن فعلا سگم😪گفت:پس آلیا بد نمی گفت واقعا هاپویی🤣گفتم:زهر مار الان حوصله جر و بحث ندارم😤و به گل قالی خیره شدم...یه دفه تیکی گفت:مرینت جون دیرته هااا نشستی نگای گل قالی میکنی؟😐🤦🏻♀️عه مگه ساعت چنده؟یا اوس کریم ساعت هفتهههه😲سریع پاشدم رفتم دستشویی دست و صورت شستم و رفتم سر میز صبحونه😋کوفتت بشه صبحونه مرینت زود بخور که باید برممممم😒یهو مثل قحطی زده ها افتادم به جون سفره🙂بابام بهم خیره موند همینجوری😳سرمو آوردم بالا دیدم داره بهم نگا میکنه😐گفتم:بوه؟گفت:چی؟گفتم:بووهههههه ، گفت:چی میگی دخترررر؟؟؟گفتم:آآآآآآعععع...لقمه ها رو قورت دادم و گفتم:بله😑گفت:آهااا😂هیچی مثل قحطی زده ها شدی یه لحظه نگات کردم😐گفتم:آها خو باشه من برم بیمارستان👋🏼یهو با مامانم دو نفری گفتن:کجاااااا؟گفتم:مدرسه😐گفتن:آها اوکی برو🤦🏻♂️🤦🏻♀️کیف و کتابمو جمع کردم و را افتادم🚶🏻♀️ (میدونم یکم مکالمه اینا مثل آدرین شد از قصد بود😁) تو راه تیکی هی میگفت:بالا آوردم🤢گفتم:همینه که هست طاقت بیار😑...

از چشم آدرین:رسیدم مدرسه و با عجله بدون اینکه نگای پشتم کنم پیاده شدم و از پله ها رفتم بالا🏃🏼♂️بعد یهو خوردم به یه بنده خدا و افتاد روم ، چقد بدنش نرمه😶چشامو باز کردم دیدم مرینته😳یه دفه از همون جا قل خوردیم پایین مرینتو تو بغلم محکم گرفتم تا پایین...آخ درد داشت🤕مرینت هم خودشو جمع کرده بود تو بغلم و سرشو آورد بالا نگام کرد...گفت:ت ت تو توو حالت خوبه؟با این که درد داشتم گفتم:آره خوبم چیزی نیست😊بعد از بغلم سریع رفت اون ور و گفت:مرسی و رفت😐یعنی چی😕خودمو از چشم انداختم؟🙁ولش کن برم سر کلاس... رفتم نشستم سر کلاس و کل کلاس تو فکر بودم اصلا هیچی از درس نفهمیدم که معلم ازم پرسید کدزتینجس میمسز؟به خودم اومدم گفتم:بله؟سوال رو دوباره پرسید و سرمو انداختم پایین و گفتم:نمیدونم ؛ معلم شوکه شد گفت:واقعا عجیبه آقای آگراست!(این همون معلم علومه هست😑)و یک نمره منفی برام زد😐وای من چمه کل کلاس روم زوم بود😕 از دید مرینت:آدرین چرا نتونست جواب بده؟😳تو فکر چی بود یعنی؟به خاطر رفتار امروزم بوده فک کنم🙁وای مرینت هیچ وقت نتونستی با آدرین نرمال رفتار کنی خاک بر سرت😑داشتم نگای آدرین میکردم...یادش بخیر چقد عاشقت بودم ، هنوزم عاشقتم ، نه نه چی میگی مرینت اصلا هم اینطور نیست😑دیدم آدرین برگشت و نگای من کرد😨زود رومو برگردوندم ولی دید که نگاهش میکردم😑 از چشم آدرین: مرینت داشت نگام میکرد؟ینی هنوز؟نه فکر نکنم ولی اگه باشه خیلی خوب میشه🥺 زنگ تفریح خورد:رفتم سمت مرینت وقتی کلاس خلوت شد...دستشو گرفتم گفتم:صبر کن مرینت باهاش حرف دارم. وایساد و گفت:بگو _چرا رفتارت با من عوض شده؟ +چجوری شده مگه؟ _مثل قبل نیست ، اون جوری صمیمی نیستی مگه ما دوست نبودیم؟ +هنوزم هستیم _پس چرا عوض شدی با من؟ +... _یه چیزی بگو!چرا اینجوری شد رفتارت؟نکنه بخاطر این بود که عاشقم بودی؟؟ +ن ن نه نهه اینطور نیست _پس مثل قبل رفتار کن یادته قبلا واسه کوچک ترین چیز ازم تشکر میکردی؟چند بار گونهمو با استرس میبوسیدی؟راستش اون لحظه ها خیلی حس خوبی داشتم!امروز رفتارت خیلی فرق داشت من تو رو گرفتم بغلم و خودم آسیب دیدم تا تو نبینی. _اون لحظه ها حس خوب بهت دست نمیداد فقط بوسای کاگامی بهت حس خوب میداد کور بودی منو ندیدی منم بخاطر تو هزار بار تا الان صدمه دیدم! _.... +خدافظ و رفت...راست میگفت واقعا من بد بودم😞

بعد از زنگ آخر از زبون آدرین: امروز هیچی از درس نفهمیدم🤦🏼♂️مرینت هم از دستم شاکیه🤦🏼♂️.......آهاااا🤓💡به مرینت میگم بیاد درس های امروز رو بهم توضیح بده و اون هم عاشق کمک کردنه و میاد😀و من هم از دلش در میارم اون وسطا😁پلگ اومد بالا گفت:نمیخوای از کلاس بری بیرون همه رفتن😐_آها آها الان میرم +تو فکر چی بودی کلک؟ _به تو چه نیم وجبی😒 +😐 از کلاس رفتم بیرون ، دنبال مرینت میگشتم🔍نیستش که😕چون من دیر اومدم بیرون🤦🏼♂️خاک تو سرت آدرین😒محافظمو دیدم داره از دور دست تکون میده رفتم گفتم: برو سمت خونه مرینت قبول کرد رفتیم سمت اونجا و تو راه مرینتو دیدم ، گفتم:آهای مرینت یه دیقه بیا اینجا🙋🏼♂️اومد جلو گفت:بله؟ _اوممم میگم من امروز از درس چیزی نفهمیدم میشه بیای بهم کمک کنی؟ +آخه... _اگه نگران پدر مادرتی خودم الان راضیشون میکنم سوار شو بریم ؛ احساس کردم خیلی تمایلی نداشت بیاد😕رفتیم و پدر مادر مرینت رو راضی کردم... رسیدیم خونه مرینت رو بردم تو اتاق و درو بستم مرینت گفت:چرا اینقد هولی خونه خودتونه هول نباش😐 من:😅 _با درس علوم شروع کنیم +خیله خب مشکلت تو چیه؟ _همه چی😐اصلا کلا نفهمیدم😅 +😐...خب بیا جایی که امروز خوندیم رو بهت توضیح بدم.. _گوش میدم😁 +چرا نیشت بازه؟😐 _ها ، همینجوری😁 +خب ببین جانداران به... (بیست دقیقه بعد) +خب این از علوم فهمیدی؟ _آره خیلی خوب توضیح میدی... از چشم مرینت: گفتم:خب این از علوم فهمیدی؟ _آره خیلی خوب توضیح میدی دوس دارم فقط گوش بدم🙃بدنم یه جوری شد موهام سیخ شد😶 گفتم:خب😒 _چرا بداخلاقی؟☹ +دوس دارم😒 _خب گفتم دوس دارم گوش کنم دیگه مگه بده؟ +چرا وقتی عاشقت بودم اینجوری نمیگفتی؟تا کاگامی رفت این شکلی شدی😒 _اه خیلی گیر میدی به اون موقه ها بابا اون وقتا دیگه رفت کاگامی هم خودم دکش کردم مگه ندیدی🙁 +میدونی؟ازت متنفرم!الانم از دلسوزیه که اومدم بهت توضیح دادم وگرنه اصلا خوشم نمیاد😡(احساس میکنم یکم تند رفتم😕)

از چشم آدرین: ت ت تو تو چی گفتی؟از من متنفری؟ +آرهههه _ا ای این امکان نداره!نه نه نههه نهههه من چی میشنومممم😢افتادم رو جفت زانو هام و نگاهم به مرینت بود و سرمو انداختم پایین... از دید هاک ماث: خب خب خب این بار سوژه پسر خودمه..به نظر با استعداد بیاد پسر قوییه تا اونجایی که من میشناسمش دیگه بحث عشق هم باشه چی بشه اوف😈یه کوامی فرستادم سمتش... از چشم مرینت:من چه کار باهاش کردم🙁خیلی ناراحته...ولی احتمالا الان یه کوامی بیاد😶درست حدس زدم اون یه کوامیه😦گفتم:آدرین یه کوامی پشت سرتهههههه ، گفت:مهم نیست ، گفتم:جان😐مهم نیست؟😐 وااای کوامی داره نزدیک انگشترش میشه😱 رفتم دست آدرین رو گرفتم و خواستم بیارمش اینور که..باورم نمیشه😯کوامی وارد بدن من هم شد😵وااای خیلی حس بدیه🤧نه نه این صدای هاک ماثهههه گفتم:هاک ماث دور شووووووو خیلی بد جنسیه دو تامونو گرفتی😭آدرین ساکت بود... هاک ماث:ساکت دختر😏باید به من اطاعت کنید مجبورید! زدم تو حرفش:نه من نمیخوااااام😫 هاک ماث گفت:باشه تو رو نمیخوام مایه دردسری فقط😒من جدا شدم از آدرین... هاک ماث داشت با آدرین حرف میزد😢سریع از اتاق بیرون رفتم به داد زدم آقای آگراستتتت ناتالی اومد گفت:چی شده دوپن چنگ؟ ، گفتم:آدرین آکوماتیز شده😭ناتالی یکم شوک شد ، گفتم:پس چرا وایسادین به آقای آگراست بگیدددد ، گفت:ایشون کار مهمی دارن نباید مزاحمشون شیم شما هم صداتونو بیارید پایین ، گفتم:آخه پس آدرین🙁 ، گفت:لیدی باگ و کت نوار هستن درستش میکنن ما کاری نمیتونیم کنیم.. وااااااا ینی چی😐خدافظی کردم و رفتم که تبدیل شم... از چشم آدرین: هاک ماث:ببین من بهت قدرتی باور نکردنی میدم و در عوض تو هم باید میراکلس کفشدوزک و ... پریدم وسط حرفش گفتم:هیس ساکت شو من تسلیم تو نشدم فقط قدرت ازت میگیرم و الان اون قدری عصبانی هستم که نتونی جلومو بگیری پس من دنبال هدف خودمم تو هم هیچی نیستی😈 هاک ماث:نه این امکان نداره😵...

از در رفتم بیرون آدرینو دیدم😟باورم نمیشه😦اون تبدیل شده ب ب به ، به کت نوار سفید😵(همون کت بلانک مرینت چون تو خوده انیمه بعد از جریان کت بلانک که در زمان سفر کرد کت بلانک رو یادش رفت اینجام یادش نیست) مگه میشههههه😱ای دهنت سرویس هاک ماث چه کارایی میکنه کجایی کت نوااار🤦🏻♀️دنبال کوچه خلوت میگشتم واسه تبدیل شدن ولی پیدا نمیکردم از بس مردم هی فرار میکنن😫یه دفه صدای آدرین همه جا رو گرفت... مردم پاریس خوب گوش کنید ، من کت بلانک هستم ، هیچکی از جاش تکون نمیخوره وگرنه آخرین تکونیه که خورده من فقط مرینت دوپن چنگ رو میخوام کاری به بقیه ندارم پس خودتونو تو درد سر نندازین مخصوصا پلیسا... فرمانده پلیسا داد زد:مثلا تکون بخوریم چی میشه؟؟😠 کت بلانک پرید جلوی فرمانده پلیسا و گفت:برو کنار تا بهت بگم😏همه راه رو باز کردن کت بلانک ماشین پلیس رو نشونه گرفت و زد پودرش کرد😱این قدرت کت نواره ولی از راه دور هم میشه استفاده کرد😰 کت بلانک گفت:حالا فهمیدی چی میشه؟ من پشت مردم بودم سرمو آوردم پایین که نبینتم😓آروم رفتم تو کوچه و آروم تبدیل شدم😌از گوشه دیوار نگا کردم دیدم کت بلانک داره دنبالم میگرده😖رفتم بالا پشت بوم و گفتم:هی کت بلانک دنبال چی میگردی؟؟کت بلانک رو به من کرد و گفت:به به لیدی باگ چه عجب پیدات شد😈الان میخوای جلوی منو بگیری؟🤣ببین با من در نیفت زود بگو مرینت کجاس😏 گفتم:مرینت جاش خوبه یکم وایسی کت نوار میاد و حسابت رسیدس😌 گفت:وایسا تا بیاد🤣 _چی؟😐 +هیچی پس خودت خواستی😈ببا بینم ؛ یهو حمله کرد سمتم چه سریعه😮جاخالی دادم و با لگد از بغل زو تو شکمم🙁پرت شدم پایین یویو مو انداختم دور یه ساختمون دیگه زد یویومو پاره کرد😰لاکی جارم زدم و یه فنر اومد زیرم افتادم روش و اومدم زمین😥خیلی قویه☹عه کجاس🤔صداشو شنیدم از پشت اومد یه جاخالی ریز دادن و زیر پایی زدم بهش و به مردم گفتم شما فرار کنید همتوووون ، همه حتی پلیسا رفتن. خوبه حداقل خیالم راحته از بابت مردم😕

کت بلانک پاشد از جاش سریع با مشت زدم تو صورتش و پرت شد اون ور ، دور دهنشو پاک کرد و با پوزخند گفت:خوب بود😏با چوب دستی زد زیر پام پریدم هوا و اومد گردنمو تو هوا گرفت گفت:آخی نمیتونی هیچ کاری کنی😔🤣کفشدوزک کوچولو کت نوار کو هااا؟من مرینتو میخوااام از هرچیزی الان برام عزیز تره بهم بگو کجاااااس😡 از اون ور هاک ماث اومد گفت:تو حق نداری از قدرت من استفاده کنی پسره پررو زود پسش بده😡 کت بلانک منو ول کرد (آخ خفه شدم🤧) و گفت:خفه و هاک ماث رو یخ زد😶چی دیدم ینی آدرین از قصد این کارا رو میکنه بخاطر مننن☹ برگشت سمت من و گفت:بگو کجااااس وگرنه کل پاریس یخ میزنه بخاطرش😡😡گفتم:بیا یه لحظه مث دو تا آدم حرف بزنیم درست نیست واسه مرینت همه جا رو خراب کنی شاید از این کارت بدش بیاد😕یهو زد زیر گریه😐گفت:اون دیگه از همه کارای من بدش میاد من فقط میخوام خوشحالش کنم😢همیشه بی توجه بودم بهش میخوام فقط خوشحال شه فقط مرینتو میخوام😭

دلم کباب شد مرینت چه کار کردی🙁بهش نزدیک شدم و خواستم دستمو بزارم رو شونش یهو گفت:به من دست نزنننننن ، گفتم:باشه فقط گوش کن ؛ همچین عشقی به درد نمیخوره که همه جا رو داغون کنی بخاطر مرینت ، مطمئمنم مرینت خیلی ناراحت میشه پس عاقل باش باشه؟ نشست رو زمین و زانو هاشو بغل کرد و گفت:تنهام بزار نصفه نشستم و دستمو گذاشتم رو شونش خواستم حرف بزنم که گفت:گفتم به من دستتت نزنننننن و دستمو گرفت و پرتم کرد اون ور و اومد بالا سرم و داد زد:من عصاب ندارممممم رو عصابمی باید بمیریییی و گوله نابود کننده درست کرد و منم شارژ میراکلسم تموم شد و تبدیل شدم به حالت عادی😶همون طور بهم خیره موند و سریع بغلم کرد و گفت:عاشقتمممم😭 هیچی نگفتم😶همینجوری تو بغلم زار میزد و میگفت:خیلی نامردیییییی آخه چرا دوست دارم😭🙁خیلی دلم براش سوخت آدرین بیچاره☹ گفت:ازم متنفری؟ سکوت کردم دوباره پرسید ازم متنفری؟؟؟ میترسیدم حرف بزنم🤐 پاشو کوبید زمین و تا چند متر اون ور تر یخ زد😦و محکم گفت:از من متنفریییییییی؟؟؟ گفتم:...ن ن نه نیستم ، گفت:دروغ میگی اون بار از ته دل گفتی ازم متنفری😒تو چشاااام نگا کن ؛ نگاش کردم خام شد😐🤦🏻♀️گفتم:ب ب ببین آدرین اون موقه خیلی عصبانی بودم بیخیال شو😕

گفت:دوست دارم🙂گفتم:به درد نمیخوره این دوست داشتن...همه الان ازت میترسن ، هویت منو فهمیدی ، همه جا رو یخ زدی و از همه بدتر بدجنس شدی!تو چت شده آدرین خیلی بد شدی قبلا قوی ترین کسی بودی که میشناختم ، مهربون ترین بودی ، بهترین بودی بخاطر همینا بود که عاشقت شدم🙃ولی الان همه رو از خودت فراری دادی و دیگه مثل قبل نیستی😒 با مظلومیت گفت:و..و...ولی همهی اینا واسه توعه🙁 گفتم:من میخوام بمیرم تا بخاطرم بقیه عذاب ببینن! گفت:خیله خب پس با هم میمیریم من دیگه طاقت ندارم🙂گفتم:ینی چییی😨گفت:همه جا رو یخ میزنم و هیچکی هم نمیتونه نجاتمون بده☺آمادهای؟ زدم زیر گوشش و گفتم:نههههههههه😭 گفت:قشنگ بود😊و پاشو بلند کرد که بکوبه زمین...

جای خیلی حساسی کات کردم پوزش ، قسمت بعد با روح و روان شما بازی میکند😜🤘🏼
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام
پس کی بعدی را میزاری؟
BLAK_ASTAR
ایدی من در
ر.و.ب.ی.ک.ا اونجا باهم حرف میزنیم
سلام بچه ها
اومدم بگم ک من دیگه از تستچی میرم و دیگه داستان درست نمیکنم ببخشید از همهی کسایی ک تا اینجا دنبالم کردن خیلی لطف داشتین ولی دیگه نمیصرفه تو تستچی باشم وقتشو ندارم ، مواظب خودتون باشین😘❤
BLAK_ASTAR
ا.ی.د.ی منه بهم پ.ی.ا.م بده در
ر.و.ب.ی.ک.ا
من تازه اومدم تو طرفدارات زود بزارش✨💔😐🤲🏻(ببخشید من رو✨💔😐🤲🏻کراشم)✨💔😐🤲🏻
عالیییییییییییییییییییییییییییییی بوددددددددددددددددددددددددددد مثل همیشه💖💖💖💖💖💖💖💖💖💜💜💜💜💜💜💜
دنبال شدی، ممنون میشم دنبال کنی گلم🙂❣
فدات عزیزم😘
عالی بید
😘
حسین دیگه ادمه ننی دی ؟🥺🥺😥
ادامه میدم آقااا😐
عزیزم الان تقریبا ۲ ماه که پارت بعدی رو نذاشتی 😑 خب ادم فکر می کنه که دیگه نمی خوای ادامه بدی 🙄 اصلا به من چه 🤣🤣🤣🤣
آقا قسمت بعدی همه چیش آمادس تموم شده ولی بعید میدونم ویو بخوره چون این یکیم کم ویو خورد با اینکه از همه قسمتا بهتر بود😑
چه کنم از دستتون الان😂💔
یعنی دیگه ادامه نمی دی🥺🥺🥺
اگه زود نزاری مطمئن باش همین طرفداراتم از دست میدی😐
من شما رو میشناسم از دستتون نمیدم😉