10 اسلاید امتیازی توسط: ʰᵒˢˢᵉⁱⁿ انتشار: 4 سال پیش 194 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستای گلم این اولین داستان منه ک میزارم لطفا همراهیم کنید قول میدم خوشتون بیاد هرکی هم انتقاد و ایرادی از داستان در نظر داره حتما تو کامنتا بدون توهین بگه رسیدگی میکنم❤🌹
(مثلا این فصل چهاره)
از چشم مرینت:تو تختم دراز کشیده بودم تو خودم بودم فکرم خیلی درگیر بود ، آدرین چرا منی که اینقد بهش اهمیت میدمو ندیده گرفت و رفت چسبید به اون کاگامیه...😐
البته تقصیر کاگامی چیه بیچاره اون کاری نکرده فقط آدرین از من بیشتر میخوادش😞اصن منو دوس داره؟اگه داره چرا اندازه کاگامی دوس نداره واقن گیج شدم اون مدت بیشتریه که منو میشناسه...مخم داره میترکههه😑
از این ور هم احساس میکنم لوکا عاشقمه چون خیلی بهم اهمیت میده ، ولی اگه عاشقمه چرا کمکم میکنه که به آدرین برسم؟کت نوار هم یه مدته اصلا بهم نمیگه مای لیدی(بانوی من)من وسط این همه فکرای چرت و پرت گیر افتادم داشت اشکم میریخت زمین یهو تیکی اومد اشکمو پاک کرد فداش شم🥺تیکی بهم گفت:مرینت تو فکره چی بودی که میخواستی گریه کنی نبینم اشکتو🙁
اول میخواستم نگم ولی با خودم گفتم من همه دردامو فقط میتونم به تیکی بگم بدون ترس لو رفتنش ، پس بهش توضیح دادم...
تیکی یکم فکر کرد (پیش خودش گفت من که میدونم کت نوار همون آدرینه پس یعنی یه جورایی این دو تا عاشق همن ولی نباید بهش بگم آدرین کت نواره) و گفت:مرینت به نظر من بهتره من بهتره بری دنبال آدرین چون اون کسی رو نداره رفته سمت کاگامی...
از زبون مرینت:حرفشو قطع کردم گفتم اون کیو بهتر از من داره که رفته سمت کاگامییی؟؟!!(چه از خود راضی😐)تیکی گفت:مرینت آروم باش ، تو اصلا به آدرین نگفتی که دوسش داری پس اونم رفت با کاگامی و به تو فک...
دوباره وسط حرفش پریدم و گفتم:خب مگه کاگامی به اون گفته دوسش داره؟😒
تیکی وایساد و هیچی نگفت منم یه لبخند تلخ زدم و گفتم:میبینی تیکی من خیلی مظلوم واقع شدم☹اونم بهش نگفته ولی آدرین اونو ترجیح داد واقن بدشانسم😔
تیکی گفت:هیشششش دختر فقط برو بهش بگو
گفتم:آخه نمیتونم
تیکی گفت:از اول روت نشده که اینطوری شده😒بهش بگو حسش عوض میشه مطمئنم😉
اشکمو پاک کردم و گفتم:مرسی تیکی جونم و لپ کوچولوشو یه بوس آروم کردم😘
ساعت ۱۱:۳۰ بود دیگه باید میخوابیدم فردا خواب نمونم به تیکی شب بخیر گفتم و اونم شب بخیر گفت و خوابیدیم...😴
از چشم مرینت:خب وقتشه به آدرین بگم😶
از پشت آدرین رفتم و بهش سلام کردم اونم برگشت سلام کرد🙂
یکم سرمو خاروندم و با لکنت گفتم:آآ...د...رینا چیز چیپس نه یعنی آدرررر...ین من چیزه اممممم🙄
گفت مرینت چیزی شده؟😐
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:عهههه🙄من دوست دارم☺😶
لپاش قرمز شد و بهم نزدیک شد و لباشو به لبام نزدیک کرد و یهو تیکی اومد جلوی آدرین😐
گفت مرینت دیرت میشه ها!😐
گفتم چی میگی تیکی گفت مدرسههههههه😑
یهو از خواب پریدم گفتم وااای تف تو این شانس چیزم😐😑
تازه رسیده بود به جای خوبش😣
تیکی گفت مرینت فازت چیه؟
گفتم هیچی بریم...
رفتم و صبحونه خوردم و خدافظی کردم.
رسیدم مدرسه خدا رو شکر دیرم نشده بود😁
از پله داشتم میرفتم بالا که یهوووو رسیدم بالا😐(هر هر چقد بی مزهم🤣😒)
رفتم تو سالن دنبال آدرین میگشتم پیداش نکردم گفتم حتما میاد رفتم کتابامو برداشتم و اومدم رو یه صندلی نشستم بعد آلیا رو دیدم😀
پیش خودم گفتم چه خوبه آدم یه دوست خوب داشته باشه آلیا رو دیدم یادم افتاد😌😍
صداش کردم اونم دوید اومد پیشم گفت:سیلااام عشقم چطوری؟😍😁
گفتم:سیلام؟😐
گفت:آره بی ذوق😒
یهو پریدم بغلش و در گوشش داد زدم فدات شممممم اسگللل من😍🤣
گفت:تو که اوضات از من خراب تره الانم پرده گوشم پاره شد اگه میخوای چیزه دیگهای بگی اون یکی گوشم هست😐❤
بعد اومدم عقب و پشت سرم و خاروندم و گفتم:ببخشید جوگیر شدم😁😅
بعد به خودم اومدم دیدم همه دارن نگامون میکنن😐
دیدم آدرین داره از پله ها میاد بالا فک میکرد خیلی دیرش شده خیلی عجله داشت😂
بعد پاش پیچ خورد و افتاد زمین😯
از خودم بی خود شدم و با سرعت 567/083 کیلومتر بر ساعت دویدم طرفش که یه دفه خودمم افتادم مستقیم جلوش😐🤦♂️
بعد تو همون حالت بهش گفتم:آآآ...دری...نن حالت خخخوبه؟با درد گفت آره مرسی مرینت خودت خوبی چیزیت نشد؟
خواستم بگم در رَه تو حاضرم به چیز هم بروم😐
گفتم:آره خوبیوم چیز ینی آره خوبم مرسی
گفت خوبه و سعی کرد پاشه با سختی پاشد و اومد دستمو بگیره گفتم:نه آدرین ت.ت...تو پات پیچ خو.ردده لازم نی...نیست به من کمک ک.ک.کنی بزار من کم.م.مککت کنم بری بیشی ن ینی بری بشینی😊گفت ممنونم مرنیت خیلی مهربونی☺لپام قرمز شد کمکش کردم و وسایلاشم جمع کردم آوردم براش بهم گفت:واقن مرسی فقط خندیدم و هیچی نگفتم ولی یادم افتاد که اون کاگامیو دوست داره😑بعد با خودم گفتم آهاااا الان باید بهش بگم ولی جلوی همه آخه؟😐چاره چیه دیگه میگم تا خواستم بگم دیدم لایلا داره میسوزه رفت یه گوشه مشکوک شدم ولی اهمیت ندادم رو به آدرین کردم و گفتم:آ.آدرین؟
گفت:بله مرینت؟
گفتم:خیلی وق.قته میخوام یه...یه...یه چیزی بهت بگم😑
گفت:بگو🙄
گفتم:مَ.مَ.مممن د....
خواستم لیدی باگ شم ولی نمیشد کت نوار شک میکرد نمیدونستم چکار کنم اون به کمک من نیاز داشت😑دیدم دستشو سمتم دراز کرد و گفت:پاشو مرینت ببینم چیزیت که نشده؟دستشو گرفتم و پاشدم بعد بهش گفتم:ن فقط یکم پهلوم درد میکنه☹
گفت:اشکال نداره محکم باش😐💪🏼
گفتم:صحیح😐لبخند زد و گفت:نمیدونم چرا لیدی باگ نیومده میتونی یکم کمک کنی؟البته نمیخواد به خودت فشار بیاری فقط راهنمایی کن من عادت کردم یه هم تیمی داشته باشم و شنیدم تو زیاد کمک میکنی خب به این پیشی کوچولو هم کمک کن😁🙄
خواستم بگم:من لیدی باگم دیگه بخاطر همین دوس داری کمکت کنی چی فک کردی😁😌
گفتم:وااااییی من هم تیمیت میشم چه خووووووب(بعد از اون قیافه مسخره ها گرفتم به خودم😐🥴)گفت:خیله خب را بیفت دنبالم باید بگیرمش و زنگ بزنم لیدی باگ بیاد آکوماشو بگیره.
گفتم:حیف نمیتونم فعلا😑
گفت:کمکم نمیکنی؟😐
گفتم:نه چرا باید کمک کنم نه ینی من همیشه کمکت میکنم ن اصلا اینجوری فک نکن چیزه آره چرا کمکت نکنم؟😁
گفت:پس بیا دنبالم...از اتاق رفتیم بیرون و همین که اومدیم بیرون پشمامون ریخت😐دیدیم لایلا جلومون وایساده حدود پنج شیش متر جلو تر و داره با پوزخند نگامون میکنه
بعد گفت:من مرینتو نابود میکنم ، اگه میتونی جلومو بگیر کت نوار😈کت نوار عصبانی شد و گفت کتلکیییی...گفتم صبر کن کت نوار ، اون لایلا نیست یه توهمه مطمئنم چون لایلا با سرعت فرار کرد و امکان نداره اینجا بدون نقشه وایسه تا تو بگیریش.
گفت:عجب...😐توهم باهوشی ها.
با لپای قرمز گفتم:مرسی پیشی😊
گفت:بله؟؟؟؟😐😐😐😐
با خودم گفتم وای گند زدم😱
وای گند زدم حالا چکار کنممممم😱😱
سریع گفتم:عه عه نه پیشی چیه منظورم اینه که نذاشتی بقیه حرفمو بزنم بی شعور نههههه بی شعور با لایلا بودم در واقع(یه نفس عمییییق و با خنده مضحک)در واقع میخواستم بگم پیشی میشی برام من خیلی پیشی دوس دارم😁🙄
با تعجب گفت:من خودم الان پیشیم😐گفتم:نه نه نه نه منظورم اینه که ادای پیشی در بیار😅😁
اومد نزدیک و با یه قیافه مسخره نگام کرد و گفت:فک نمیکردم اینقد به گربه علاقه داشته باشی خب باشه چون تو میگی...بعد ادای پیشی دراورد وای خداااا قلبانش شوم😍😍😁(😐😐😐😐)
کت نوار با خجالت خندید و پشت سرشو خاروند با خودم گفت آخی از بیخ گوشم رد شد😟😌
یهو بلند با هم گفتیم:ولپیناااااااا😱😱😱😱😱😱(همون لایلای شرور)
زود برگشتیم دیدیم همونجا وایساده داره نگامون میکنه و چرت میزنه😐بعد متوجه شد که داریم نگاش میکنیم مثل سوسک بالدار پرید و وایساد و گفت:خب وقتش رسیده حساب جفتتونو برسم و حساب اون حشره رو هم بعدا میرسم(منظورش لیدی باگه)
کت نوار عصبانی شد محکم دوید سمتش زود دستشو گرفتم ، گفتم این فقط یه سرابه کت یهو دیدیم ولپینا داره با فلوتش سراب درست میکنه😳کت نوار گفت مرینت اینکه توهم نبووود😑گفتم نمیدونم چرا وایساده اینجا
دیدیم از خودش یه تعداد زیادی سراب درست کرده بود بعد با سراب های خودش هی جا به جا میشدن دیگه ولپینای اصلیو گم کردیم😑
از چشم کت نوار:هه خسته نباشی سرکار ولپینا الان حالتو جا میارم چوب دستیمو چرخوندم رفتم سمتشون دونه دونه سراب ها رو از بین بردم دیدم یکی مونده اونم که ولپینا اصلی بود گفتم کتلکیزمممم و اومدم بزنم به گردن بندش تا دستم خورد به گردنبدندش ولپینا نابود شد😐واااای باورم نمیشه اون فقط
یه توهم بود که هدفش خسته کردن و از کار افتادن مهارتم بود😑😡نگای مرینت کردم دیدم همینجوری وایساده رفتم بهش گفتم:مرینت تو راست میگفتی اون یه توهم بود من فک کردم اشتباه میکنی منو ببخش تو خیلی باهوشی☺مرینت گفت ممنونم🙂
بعدش گفت ولی اون یه سراب بود چطور سراب درست کرد؟واقعا عجیبه🤔بهش گفتم:آره ولی وقت من خیلی کمه و بهتره برم دنبالش ممنون مریییی....یهو دیدم دارم تبدیل میشم به آدرین😱یه چراخش روشن بود که کمرنگ شده بود و داشت چشمک میزد دیگه نزدیک بود بشم آدرین گفتم مرینتتت دارم تبدیل میشم قبل اینکه بگم برگرد خودش برگشت و گفت باشه باشه نگا نمیکنم تا دوباره تبدیل شی🙄گفتم:م م مرسی مرینت😃یهو شدم آدرین و خواستم به پلگ پنیر بدم گفت نخیر گفتم آها کممبر😐بعد یه کممبر دادم بهش و گفت جانا تو آرام جانی ولی حالا چرا آمدی جانم به قربانت بهش گفتم بلی؟😐گفت به تو مربوط نیست مردک😐گفتم اوکی زود بخور دوباره تبدیل شم
پلگ زود قورتش داد و گفت به به چه لذیذ و بوگندو😋
گفتم:دیگه چرت نگو ، پلگ کلوس آوت(همون پنجه ها بیرون)و تبدیل شدم گفتم مرینت میتونی راحت باشم و دیدم از اون موقع نگام میکنه البته از اون موقع که تبدیل شدم😁(خیلی اذیت میکنم نه؟😐)
گفت خیله خب چکار میکنی گفتم:باید برم ولپینا رو بگیرم و زنگ بزنم به لیدی باگ
از زبان مرینت:خواستم بگم که نمیتونم بیام کمکت دیگه چون باید میشدم لیدی باگ که گفت:ببخشید مرینت ولی از اینجا به بعد دیگه نمیتونی بیای چون از رو ساختمونا میرم مرسی که تا اینجا کمکم کردی🤗
گفتم:باشه هر جور که راحتی خیلی خوشحال شدم که کمکت کردم پیشششش...پیش لیدی باگ موفق باشی🙄
گفت ممنونم مرینت من دیگه باید برم خدافظظظظظ👋دست تکون دادم و سریع رفتم تبدیل شدم و رفتم سمت کت نوار بهش رسیدم گفتم ببخشید پیشی خیلی دیر اومدم😫
از زبان کت نوار:دیدم لیدی باگ خودشو رسوند پیشم و نفس زنان میگفت ببخشید خیلی دیر اومدم و اینا
گفتم:اشکال نداره مرینت کمکم کرد😉لیدی باگ گفت:خب حالا بگو ببینم چی شد وقتی نبودم؟
بهش توضیح دادم چی شد
گفت:خب حالا باید دنبالش بگردم ولی نمیشه که کل شهرو بگردیم باید فک کنیم ببینیم کجاس بنظرت کجاس؟
یکم فکر کردم و گفتم:نکنه رفته سراغ...م م مرررینت😢
گفت:آروم باش کاری نمیتونه کنه
گفتم چی میگییی:اون میخواد مرینت رو بکشهههه و آدرینو ماله خودش کنه😒
از زبان خودم:(مرینت این لحظه پیش خوش فکر کرد و پیش خودش گفت نباید بهش بیشتر از این بگم مرینت جاش امنه شک میکنه و از طرفی کسی غلط میخوره آدرینو ماله خودش کنه بجز من ،من امیدمو از دست نمیدم😁)
از چشم کت نوار:لیدی باگ گفت باشه بریم سمت خونه مرینت و با سرعت رفتیم دیدیم از تو خونه صدای جیغ و داد میاد😰
سریع رفتیم تو دیدیم...
رفتیم تو دیدیم ولپینا اونجاس داره تهدیدشون میکنه که جای مرینتو بگن اونام مثل این که نمیدونستن😕همه جا بهم ریخته بود ی دفه دیدم لیدی باگ دوید سمت ولپینا و دستاشو از پشت گرفت و چرخوندش و پرتش کرت سمت بیرون فک کنم خیلی عصبانی😬
دوید سمت ولپینا و ولپینا ترسید و فرار کرد لیدی باگ هم رفت دنبالش ولی گمش کرد و اومد پیشم گفت:تو از اون ور برو دنبالش منم از این ور من از این ور میرم باید پیداش کنیم گفتم باشه و رفتیم...
من دیدم باز انرژی میراکلسم(همون معجزه آسا)خیلی کمه فک کنم پنیری که به پلگ دادم کم بود🤨
رفتم یه گوشه تو یه کوچه و به حالت عادی تبدیل شدم تا خواستم به پلگ پنیر بدم دیدم صدای پا میاد و یه سایهای داره نزدیک میشه😶
پلگ رفت قایم شد منم پنیرو برداشتم دیدم ولپیناس ای وای😫
اومد طرفم گفت:پس اینجایی آدرین چرا از دست من فرار میکنی من دوست دارم😊❤
گفتم:نه لایلا من هیچوقت عاشق یه شرور نمیشم
گفت:خب قول میدم دیگه شرور نشم فقط بخاطر تو🙃
بهش گفتم:نه لایلا من تو رو دوست ندارم چون امروز به اندازه کافی خودخواهی هاتو دیدم و دیدم که خواستی جون مرینتو بگیری تو واقعا سنگ دل و خودخواهی فقط به خودت فکر میکنی دیگه هم به من نزدیک نشو😒
ولپینا خشکش زد و عصبانی شد منم پشت کردم ازش داشتم دور میشدم گفت:خب تو دوسم نداری و من میخوام مرینتو از بین ببرم پس تو هم باید با اون بری اون دنیا👿و اومد منو کوبوند به دیوار و دیگه نفهمیدم چی شد...
از زبان لیدی باگ یا همون مرینت:هرچی گشتم ولپینا رو پیدا نکردم که نکردم خبری از کت نوار هم که نبود دیگه بلاتکلیف موندم تا دیدم ولپینا تو اخباره و داره حرف میزنه اون بالای یه برج وایساده بود و کنارشم آ آ آآدرین😢یعنی اون میخواد چکار کنه دیدم داره میگه:اگه لیدی باگ ابر قارمان معروفتون نیاد معجزه آسا شو به من بده من آدرین آگراست مدل معروف فرانسه رو از این برج پرت میکنم پایین پس بهتره کار درست رو انجام بدی حشره خانوم😏
واقعا عصابی بودم میخواستم گوشیو خورد کنم ولی باید خودمو کنترل کنم ، خب چکار کنم که هم آدرین آسیبی نبینه و معجزه آسام هم ندم به ولپینا وای خدا دارم دیوونه میشم😬
یهو یه فکری به سرم زد ، باید به لایلا پیشنهاد بدم که جای مرینتو بهش بگم و آدرین رو ول کنه بعد اگه اون فک میکنه که اگه مرینتو بگیره میتونه اونو گروگان بگیره و بگه معجزه آسا رو میخواد ولی مرینتی در کار نیست چون اون منم😁خوبه و حالا چطور باید اعتمادشو جلب کنم که جای مرینتو درست میگم هومممممم؟.....آها💡
باید تبدیل شم به مرینت و برم سینما و از خودم فیلم بگیرم و بگم سلام لیدی باگ من اینجام و جام امنه و اونو نشون ولپینا بدم و باورش شه پس بزن بریم😄
رفتم فیلم رو آماده کردم و تبدیل شدم و رفتم پیش ولپینا و آدرین ، بیچاره آدرین خیلی ترسیده بود🙁
گفتم هی ولپینا بعد ولپینا گفت پس اومدی زود باش منتظرم بعد تو هم نوبت گربهس(خب بچه ها اینجا قبل اینکه لیدی باگ برسه ولپینا چون دید کت نوار نیومده یه سراب از کت نوار درست میکنه که به دردش میخوره و خودتون میفهمین چرا)سریع نگای پشتم کردم دیدم گربه اون پایینه و داره دست تکون میده.
گفتم:ولی من یه پیشنهاد بهتر دارم ، نگای این فیلم کن....فیلم رو دید و گفتم که مرینت اونجاس میتونی اونو بگیری و آدرین رو ول کنی یکم فکر کرد و یهو با لگد منو از برج انداخت پایین😟بعد گفت باشه آدرینو ول میکنم و آدرین رو ول کرد اونم افتاد😭تو هوا معلق بودم دیدم کت هیچ کاری نمیکنه و میگه اون یه سرابه لیدی بااااگ
گفتم شاید راست میگه:ولی باید امتحان کنم ولی دیدم گربه جلومو گرفت تو هوا و من مجبور شدم خودمو نجات بدم ولی امید وارم اون یه سراب باشه😢رفتم رو یه تیر برق و دیدم واااای آدرین محکم خورد رو یه ماشین کل شیشه های ماشین خورد شد خیلیییی صحنه بدی بوووود با بغض و صدای گریون رفتم سمتش گفتم آآآآآآدریننننننن😭😭😭
با خندهی تلخی بهم گفت:دَ دَ دستت درد ن ن نکنه لی لیدی باگ...
واقعا اون متلک آدرین روحم رو شکست با خشم و گریه برگشتم سمت کت نوار که یه بلایی سرش بیارم ولی باورم نمیشد اون این کارو کرده😔همینکه دستم بهش خورد دیدم ناپدید شد☹اون سراب بووووود نهههههههههه😭😭😭...
خب بچه ها منتظر قسمت بعد باشید و حتما نظر بدید واسم مهمه ممنونم از همه تون🙂❤
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
این رمان خدا بووووو کف کدم راسی خابمم میومد
انقدر مرینت رو ضایع نکن بیچاره گناه داره 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣😂😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣😂🤣😂🤣😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
عالییییب
مرینت چی زده ؟
وات د فاز مری؟!
عالییییییییییییییییییی💟💫
مرسیییییییییییی❤😁
چرا...
همیشه از زبان ادرین و کت نوار بیشتر شروع میکنی
دوس دارم😁
پارت بعد اومد برید بخونید مرسی ازتون بوس ب کلتون😁😘
عالییی بود لطفا پارت بعدی رو بزار اگه دوست داشتی داستان منم بخون🥰🥰
بچه ها نوشتن داستانم تموم شد وطراحی عکس و ایناش و الان تو صف بررسیه منتظر قسمت بعد باشید😉
اگر دوست داشتی یه سری به داستان منم بزن