
ناظررررر جااان جدددددت منتشررررر کننننن💙💚🧡❤💗💜💔🙂😐 ناظرا به خدا خیلی از دستتون ناراحتم 🥺😥 پارت قبل داستانم 3 هفته بررسی بود اخرشم شخصی شد تروخدا اینو منتشر کنید دیگه لطفاااا😭😭😭💔
ماریا: عرق کرده بودم اگر حرف میزدم منو میشناختن ....... که یکدفعههههههههههههههههههههههه میرا : صبر کنید! ماریا: سرم رو بالا کردم میرا بود😰 حالا چیکار کنم؟ امیلی: چی شده دختر ؟ میرا: اون دختره ماریتا نیست. امیلی:چییییی!!!؟؟؟ گابریل:چی؟ ماریا: وای خ.ا.ک به س.رم شد فیلکس: سریع تور رو کنار زدم😰 دیدم.....ا...اون ماریا ب...بود😨 اون اینجا چیکار میکرد؟ داد زدم: تواینجا چیکار میکنی؟ ماریتا کجاااااست؟؟؟ ماریا: داد زد از ترس چشمام رو بستم وقتی حرفش تموم شد گفتم: حالا که چی؟ اون با ادرین فرار کرد 😏 نمیتونستم دستی دستی زندگی خواهرم رو به باد بدم😠 نمیتونستم بزارم با یه ادم دغل باز و دروغگو ا.ز.د.و.ا.ج کنه میفهمی؟ فیلیکس: یه کی گفتی دروغ گو ها؟! و خواستم یه س.ی.ل.ی بهش بزنم کههههههههه اربان: سریع دست فیلیکس رو گرفتم......... گفتم: به چه حقی روی ماریا دست بلند میکنی؟😠 _تو کی باشی؟ به تو مربوط نیست لازم نکرده از این دختره حمایت کنی _چی فکر کردی ؟ فقط اون تو افن نقشه دست داشته؟ منم بودم فیلیکس😏 _چی؟ همتون دست به یکی کردین که زندگی منو به باد بدین؟ _تو داری زندگی ماریتا رو به باد میدی بفهمممم _داری پاتو از گلیمت دراز تر میکنی اریان حرف ده.نت رو بفهم ماریا: بسهههه و دویدم و رفتم بالا تو اتاقم😪
اریان: سریع از اونجا رفتم دنبال ماریا....... رفتم تو اتاقش .....داشت گریه میکرد....ناراحت شدم نشستم پیشش و گفتم: .....تو کار بزرگی کردی🙂 ماریا: چه فایده! اون الان میره و خواهرم رو پیدا میکنه😭😢 اون خیلی بده _میدونم اما میدونی خواهرت پیش برادرم جاش امنه🙂 _ممنونم اریان همیشه حال منو خوب میکنی و ب.غ#ل@ش کردم _شما ها همیشه دارین کار میکنین عین _خدمتکارا! نه؟🙂 _نه! عین ملکه ها😻 و بهش نزدیک شدم _چیکار میکنی ؟ _نزدیک تر شدم و ب.و$س@ی*د٪م÷ش _ا.ر.و.ما.ز.ش.ج.د.اش.دم تو شک بودم _چی شد؟ _هیچی بیا بریم پایین ببینیم چه خبره حتما جنجا.ل به پا شده🤦🏻♂️ _موافقم اما قبلش بزار من لباسم رو عوض کنم با این راحت نیستم و رفتم تو کمدم و یه لباس خوشگل صورتی گلدار با یه دامن سفید پوشیدم و رفتیم پایین مرینت: اروم چشمام رو باز کردم اووووخ سرم درد میکرد دستم رو روی سرم گذاشتم یکم تار میدیدم پاشدم دیدم توی ماشین هستم😨😱 در رو باز کردم وای خدا اینجا کجاست؟ ع.ر.و.سی چیشد؟😨 ادرین کجاست؟ خدایا کهههههههه ادرین: گفتم: پخخخخخخخخخخ مرینت: واااای خدا نکشتت مردم ....تو ابنجا چیکار میکنی چرا منو اوردی اینجا ؟ ع.ر.و.سی چیشد؟ چیکار کردین؟ ادرین: اروم ...اروم ببین خب راستش....چجوری بگم من و اریان و خواهرت دست به یکی کردیم😁 و خب خواهرت توی شربتت خواب اور ریخت و منو اریان تو رو اوردیم و من تو رو اوردم اینجا😁 مرینت: چرا همچین کاری کردین؟ ها؟ میدونی الان چی میشه؟ همه مسخرمون میکنن
خانوادمون رو مسخره میکنن😠 ادرین: تو چرا اینجوری شدی؟ تو میخوای با کسی باشی که اصلا دو.ستش نداری؟ مرینت: اون فرق میکنه ادرین تو نمیدونی چه کار خطرناکی کردی پسر! ( فلش بک به 20 دقیقه پیش :فیلیکس: زنگ زدم به ادمام و گفتم رد ادرین و ماریتا رو بزنن باید هر چه زود تر پیداشون کنم اهههه اخه چرا اینجوری شد......🤦🏻♂️🤦🏻♂️پایان فلش بک) مرینت: یه صدایی از اونجا اومد وای اونا ادم های فیلیکس هستن زود به ادرین اشاره کردم و با هم دویدیم : بدووووو ادرییییین _ماریتا زود باش باید یه جای امن پیدا کنیم زود باش بدوو ***: اونجا هستن بگیریدشوننننن مرینت: بدوو وای خدایا بلاخره تو دردسر افتادیم از دست تو ادرین از دست تو اخر به کشتنمون میدی🤦🏻♀️ ادرین: اونجا رو نگاه کن یه خونه هست زود باش بریم تو مرینت: وای خدایا هوف هوف هوف *نفس نفس میزنه* ***:کجا رفتن؟ ادرین: قایم شو! ***: اینجا نیستن برمی اونور..................... مرینت: بسه دیگه زود باش باید برگردیم وگرنه توی دردسر بدی میوفتیم ادرین:نه! من تا اینجا اومدم به اونجک برنمیگردم ... کلارا: وای خدایا ادرین با ماریتا فرار کردددد😠😠😠🤦🏻♀️ اما: بدبخ.ت شدیم دختر ابرومون رفت باید ارزو هامون برای امریکا رو به گ.و.ر ببریم😠🤦🏻♀️ کلارا:اههههه کاملیا: حالا چیکار کنیم؟ کلارا: اونو کاری نداشته باش اقا ادرین فکر کردی میتونی از دست من در بری؟
ادرین: توی خونه نشستیم گفتم: ماریتا! از دستم ناراحتی؟! مرینت: هم ناراحت بودم هم خوشحال حداقل از دست اون فیلیکس خلاص شدم اما ادرین توی دردسر افتاده گفتم: خب راستش کار درستی نکردی تو که میدونی فیلیکس چه ادمی هست حتما یه کاری میکنه 😪 ادرین: نگران نباش اتفاقی نمیوفته که یه زن اومد داخل ...... سونا: سلام. شما اینجا چیکار میکنید؟ مرینت: چرا؟ سونا: اینجا خونه من هست بچه ها ادرین:واقعا؟ سونا: من شما رو میشناسم ادرین و مرینت: واقعا؟! سونا: بله عزیزم من از دور شما رو میبینم. از همه چیز زندگی شما خبر دارم مرینت: اما شما کی هستید؟ سونا: من در اصل یه ع.ا.ق.د هستم اما ریز و درشت زندگی شما رو میدونم. مرینت جان نمیخوای حقیقت رو بگی ؟ مرینت: چی؟!😰 م...مر...مرینت؟! ن.....نه شما منو با دختر عموم اشتباه گرفتید😰😰😰😱 من ماریتا هستم😰😥 سونا: گفتم که.....منم همه چیز زندگی شما رو میدونم دخترم شما مرینت هستی ادرین:چ......چی؟!؟! م....مرینت؟! اینجا چه خبره ؟! ماریتا؟! این زن چی میگه؟!🤨 مرینت: ا....اون دروغ میگه م...من مرینت نیستم من ماریتا هستم سونا: دخترم! راستش رو بگو عزیزم! مرینت: چاره ای نداشتم گفتم: ا.....ار....اره م....من..من م...مر..مرینت هستم😔😥 ادرین: چچچچچچچچچی😱😱😱 ت...تو نمیتونی مرینت باشی ممرینت دختر عموت هست😰😱 مرینت: بزار برات توضیح میدم ادرین😔😥 ادرین: زود باش توضیح بده مرینت: خب ......راستش..... دختر عموم اسمش کلارا هست زن عموم گفته بود شما از ما متنفر هستید برای همین تغییر نام دادیم ادرین:چی؟! چرا همچین چیزی گفته؟! _بعدش من شدم ماریتا! مجبور شدم ازت دوری کنم به خاطر خودت! فیلیکس منو تهدید کرد و گفت :اگر باهاش ا.ز.د.و.ا.ج نکنم یه بلایی سر تو میاره برای همین مجبور شدم این کار رو کنم😔 ادرین:😱😰 ی....یع....یعنی تو مرینت هستی؟؟ دوست بچگیم؟! دوست 14 سالگیم؟! مرینت : اره ادرین: میدونستم! میدونستم اون دختر عموت اصلا شبیه تو نیست مرینت: حالا که کسی نبود ادرین رو ب.غ&ل کردم که ا.د.ر.ین م.ن.و ب.و*س$ی€د سونا: منتظر چی هستید زودباشید بیاید _کجا؟ سونا: مگه شما ه.م ر.و د.و.س.ت ن.د.ا.ر.ید ؟ _البته _خب زود باشید بریم شما رو بهم بر.سون.یم مرینت: واقعا؟ _البته 《دیگه بقیش رو نمینویسم ا.ز.د.و.ا.ج کردن😁》 مرینت : بالاخره شد ......... ***: اونجا رو نگشتیم زنگ زدیم به فیلیکس و اونم اومد
فیلیکس: اهای کسی اونجا هست؟! مرینت: یه لحظه ترس برم داشت صدای فیلیکس بود بدبخت شدیم ادرین؟ من....من میترسم!! ادرین: نگران نباش نترس من میرم حسابش رو میرسم مرینت: نه.....نه ادرین نرو یه بلایی سرت میاره _مثلا میخواد چیکار کنه برم یه ک.ت.ک حسابی بزنمش و بیام _ادرین مگه بچه بازیه ؟ لطفا بسه بیا سونا: شما از در پشتی فرار کنید _اما شما چی؟ _منم بعدا میام برید زودد فیلیکس: در رو باز کننننید سونا: بن.زی.ن رو برداشتم و رفتم دم در و گفتم شما ها اینجا چی میخواید؟ زود باشید از اینجا برید فیلیکس: اهای پیرزن زیاد حرف نزن بگو اون 2 نفر اینجا هستن یا نه؟ _گیریم که باشن میخوای چیکار کنی؟ _اونش به خودم مربوطه و با پا زدم تو در _اگه یه قدم دیگه جلو بیای میریزم روت _بچه میترسونی ؟ برو اونور _بنزین رو ریختم رو زمین و کبریت رو روشن کردم و انداختمش رو زمین و گفتم: تو نمیتونی هیچ کاری کنی اونا برای هم ساخته شدن و از اونجا رفتم مرینت: صبر کن ادرین خسته شدم ***: وایسسسسسید 《لایک و کامنت فراموش نشه این مارت ها خیلی هیجانیه ها زود باش لایک کن دیگه کامنت هم یادت نره خوشگلم😘😊 ناظر عزیزم زود باش منتشرش کن من کلمات ممنوعه رو هم جدا نوشتم رد نکنننن دیگهههه لطفاااا😭 برو بعدی تا شرایط رو بگم》ناظرا تروخدا منتشرش کنید اگه شخصی کنید نمیبخشمتون لطفااااا التناستون میکنم منتشرش کنید پارت قبل داستانم 3 هفته بررسی بود که هیچ شخصی هم شد 😭😭😭😭😭😭😭😭
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد بررسی هست😁
عالیییی بود اصن توقع همچین چیزی رو نداشتم😂😐💔
مرسی عزیزم💕💕😂
عالیی
ممنون
عالیه
ممنونم
عالی عالی عالی 😍😍😍😍
مرسی اجی
حرف نداشت😁❤👌🏼
ممنونم
عالی بود اجی عالی عالی عالی عالی عالی عالی محشررره
مرسیییی قشنگم
عالیییییییییی
پارت بعد رو زود بذار.
مرسی
دیشب گذاشتم بررسی هست خدا رحم کنه🙄
🤣😂🤣😂
عاااااالی بود اجی جونم 😍
بالاخره آدرین فهمیدددددددد وسایل جشن رو آماده کنید باید جشن بگیریم 😂😍
خدایا به حق چهارده معصوم این فیلیکس از روی زمین .... شه
مرسی قربونت برمممم☺☺
اره💞💞
امیننننن😂😂
تروجان هرکی که دوست داری پارت بعد رو بزار
فوقالعاده بود
خیلی عالی بود
ایوللللل
چشم عزیزم💖💖
ممنونم گلم💕💕💜
ممنونممممممممممممم😍😍