
ناظر توروخدا منتشر کن🥲❤️
همون موقع هوسوک شروع به حرف زدن کرد و گفت:[حالت خوبه؟] سعی کرد بیتفاوت باشه:[مگه مهمه؟] هوسوک:[یه هفتس توی کمایی، ممکن بود بمیرین!] اما ا/ت انقدر حواسش پرت بود که به فعل جمله هوسوک یعنی بمیرین توجه نکرد و گفت:[هه...کاشکی میمردم!] هوسوک سعی کرد ارامش خودشو حفظ کنه ولی نتونست و گفت:[خفه شو ا/ت...] اما ا/ت وسط حرف هوسوک پرید و گفت:[چرا خفه شم؟مگه مهمه زنده یا مرده بودنم؟] هوسوک:[خفه شووو میفهمی داری چی میگی؟] ا/ت:[اره میف...]
اما تا اومد حرفشو کامل کنه هوسوک گفت:[تو حق نداری، حق نداری بدون اجازه من حتی بمیرییی.فهمیدی؟] ا/ت:[...] هوسوک:[ با تو عم میگم فهمیدیییی؟] ا/ت:[ا...اره] بعد از چند دقیقه سکوت هوسوک اروم گفت:[چرا...چرا بهم نگفته بودی؟] ا/ت:[چ...چیو؟] هوسوک:[خودتو به اون راه نزن! چرا بهم نگفته بودی مشکل تنفس داری؟هوم؟] ا/ت:[نه اینکه تو خیلی اهمیت میدی! ۱۸ سال بدون اینکه کسی بفهمه تحمل کردم و نشون ندادم، هیچکی هم متوجه نشد...پس...پس دلیلی نداره که به تو بگم!] هوسوک نفسش و با حرص بیرون داد و گفت:[برام مهم نیست کیا میدونن یا نه. اما من شوهرتم و تو باید بهم بگی!باید همه چیو بهم بگییی] ا/ت:[الان یادت افتاده؟ت..تو...]
هوسوک که متوجه وضعیتش شد، نگران نزدیکش شد و دستشو رو صورت ا/ت گذاشت و گفت:[ح..حالت خوبه؟چ...چی شد یهو؟] ا/ت شروع کرد به سرفه کردن و ماسک اکسیژنشو دوباره روی صورتش گذاشت تا بتونه خوب تنفس کنه! هوسوک نگران به سمت در رفت و پرستارو صدا کرد.بازم کنترلشو از دست داده بود.اون میدونست ا/ت تو چه شرایطیه و با تحت فشار گذاشتنش حالشو بدتر کرده بود.
*** پرستار بعد از گفتن اینکه نباید روش فشار بیاد از اتاق خارج شد، اما قبل از اینکه بره گفت:[میتونین کارای ترخیصو انجام بدین!] *** (خب بچه ها اینجا حرف خاصی بینشون نبود، الان هم رسیدن خونه) بعد از رسیدن به خونه، ا/ت بدون توجه به صدا زدنای هوسوک، به سمت اتاق رفت و درو بست و پشت در نشست. بدون اختیار اشکاش جاری شد. حتی دلیل گریه هاشم نمیدونست.شاید بخاطر این بود که انقدر تنهاس، شاید بخاطر بدبختیاش بود...
اما هر چی بود، انقدر روی قلبش فشار اورده بود که از پا در اورده بودش. کم کم صدای هق هقاش بلند شد، همون موقع کسی به در زد...
تمام:) پارتای بعدم زود میذارم ناظر توروخدا منتشر کن، داستانم هیچی نداره:)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هقق هوسوکی هم کرونا گرفته🥲🥲🥲
پارت بعد بزارش
اتفاقی افتاده عزیزم ؟؟ 😢 داستان فدا سرت... چرا دیگه نیستی آجو😢
من....فقط خوب نبودم....تستم اگه منتشر شه میفهمی:)
آیا نویسنده قصد نداره پارت بعدی رو باره ؟؟
فکر نکنم🥲🥺😭
پارت بعد رو بزار
چرا هیچی نمی ذاری دیگه😐
نمیذاری پارت بعد رو؟
کوجی؟؟
پارت بعد رو نمیزاری
عالی ولی نمیخوای بزاری؟