
سلام خوشگلا آجیای گلم و همه ی شما عزیزان امیدوارم خوشتون بیاد میدونم چند پارت قبلی ترسناک نبودن ولی تلاش خودم رو میکنم💖💖💖 ( عکس تست اکیدونا هستش)
ساتلا: نه اکیدونا خودتو ناراحت نکن اتفاقی هست که شده اکیدونا: ممنون مگامی: حالا کریستا رو چیکار کنیم؟ ساتلا: نمیدونم واقعا هیچی رو نمیدونم رم: ساتلا ساما با تمرین روی جادوتون می تونید شکستش بدید ساتلا: چجوری؟ هروقت بمیرم دوباره زنده میشم کجای این به کار میاد؟ رم: ساتلا ساما شمشیر شما هم معمولی نیست منظورم اینکه که می تونید با تمرین کریستا رو شکست بدید البته هیچکس تا الان نتونسته شکستش بده ساتلا: داره ترسناک میشه اگه بخوام بشمارم تا الان ۶ بار مردم! مگامی: وای ساتلا اکیدونا: ساتلا سان چقدر عجیب ساتلا: آره زیادی عجیبه مگامی: تا ابد نمی تونیم اینجا بمونیم ساتلا
باید بریم تا بتونیم مسابقه رو برنده شی وگرنه تا ابد اینجا میمونی ساتلا: درک این قضیه برای من خیلی سخته ولی حق با تو هستش مگامی ما میریم اکیدونا: منم باهاتون میام ساتلا: ببخشید ازت میپرسم ولی جادو تو چیه؟ اکیدونا: من میتونم ی تاریکی حریف رو گمراه کنم تا دوستام بتونن بهش حمله کنن ساتلا: وای چقدر خفن رم و رام من میخوام تمرین رو شروع کنم مگامی: ولی باید بریم جایی که خیلی امن تر از اینجا باشه ساتلا: مزاحم مگامی: با منی؟ ساتلا: نه یکی بیرون در وایساده اکیدونا: من باز میکنم سوبارو: من اومدم با ساتلا حرف بزنم ساتلا: به نظر میاد زخمات خوب شده سوبارو: گوش کن ساتلا من میدونم چجوری از این بازی بریم بیرون
ساتلا: به کمک تو احتیاج ندارم سوبارو از اینجا برو سوبارو: گوش کن ساتلا ممکنه برگردیم خونه ساتلا: من حاضرم توی این بازی ببازم ولی با تو خونه نرم سوبارو: ساتلا تو خیلی عوض شدی تو یه دختر مهربون و معصوم بودی ولی الان انگار یه شیطان به تمام معنایی!! ساتلا: فکر کنم به خودت رفتم نه؟ تو به من خیانت کردی و من نمیتونم ببخشمت سوبارو: این کار به خاطر خودت بود ساتلا: ساکت باش سوبارو: چه دست محکمی داره مگامی: ساتلا اکیدونا بریم ساتلا: بریم میدونی کجا بریم که این مزاحم پیرامون نکنه؟ مگامی: بله معلومه که میدونم اکیدونا: رم و رام بیاید
بچه واقعا ببخشید وسط داستان یه لحظه کات کردم ولی میخواستم بدونم که داستان چند پارت باشه آخه خودم هیچی نمیدونم و شخصیت موردعلاقتون من خودم عاشق ساتلا هستم 💖💖 ادامه داستان در صفحه بعد
رم: ساتلا ساما ما آماده ایم ساتلا: وای الان توی دنیای خودمون چه خبره؟ امیلیا: خیلی وقت بود ندیدمت ساتلا . ساتلا: از اینجا برو کار دارم امیلیا: میخوای خانوادتو ببینی؟ ساتلا" میخوای سرمو شیره بمالی؟ امیلیا: برای اولین بار دارم راست میگم میخوای یا نه؟ ساتلا: معلومه که میخوام امیلیا: پس از این پنجره بیرون رو ببین ساتلا: وای نه من و سوبارو مردیم دارن گریه میکنن امیلیا: فقط با برنده شدن توی این بازی میتونی این احساس غم رو تبدیل به شادی کنی ساتلا: حتما برنده میشم ۲ ماه بعد.... مگامی: ۲ ماه از وقتی که ساتلا شروع به تمرین کرده میگذره واقعا قوی تر شده مطمئنم میتونه با تمام زیردست های ساحره ها بجنگه حریفش از اون موقع رم هستش رام بعضی وقتا کمک میکنه و اکیدوناهم بعضی وقتا با جادوی خودش کمک میکنه منم تشویقشون میکنم😂
ساتلا: من آماده ام تا با کریستا بجنگم کریستا: سلام ساتلا ساتلا: میخواستم بیام پیشت کریستا کریستا؛ پس خیلی خوبه بیا دوباره یه جنگ خوب رو آغاز کنیم نظرت چیه؟ ساتلا: وای چه سوال خوبی از اون ساحره های به نسبتا ترسناک چیزهای زیادی یاد گرفتم کریستا: تو قدرت واقعی منو ندیدی ساتلا: توهم قدرت منو ندیدی کریستا: آخرین باری که دیدمت داشتی از ترس گریه میکردی ساتلا ساتلا: خیلی حرف میزنی کریستا بجنگ کریستا: چه ضربه های قوی و سریع ای ساتلا: توهم قوی شدی مگامی: بریم کمک ساتلا رم: نه مگامی سان باید خودش بجنگه رام: بله اکیدونا: آروم باش مگامی مگامی: باشه
ساتلا: ازتون ممنونم بچه ها قبلا قدر دوستی رو نمیدونستم ولی به لطف این بازی تونستم قدرشو بفهمم اکیدونا: خیلی معلومه که می خواد برنده شه ولی به خاطر خودش نمیخواد مگامی: یعنی چی؟ آه ساتلا: چیشد؟ ( صدای جیغ) مگامییییی رم و رام اکیدونا بیدار شین وای خدای من چشم هاشون رو درآورده اند کشتنشون ولی کی اینکارو کرد؟ کریستا: من نکردم به من نگاه نکن ساتلا: پس کار کی بود؟ من؟ کریستا: میگم من نبودم من اینجا وایسادم ساتلا: فقط تو سابقه آدمکشی داری سوبارو: کار من بود . ساتلا: کار تو؟ چه کار کردی؟ ایندفعه میکشمت سوبارو سوبارو: بیا بکش بهتر از این هست که خواهر کوچولوی محبوبم بهم پشت کنه
ساتلا: چرا آخه چرا اونارو کشتی؟ سوبارو: جور دیگه ای بهم توجه نمی کردی مجبور شدم ساتلا: هنوزم فکر میکنی من همون ساتلا کوچولوی سوبارو جون هستم که بدون اون نمیتونه کاری کنه؟ سوبارو: نه میدونم بزرگ شدی ولی آخه من مجبور شدم ساتلا: این کلمت خیلی داره تکراری میشه سوبارو: اگه میتونستم تورو میکشتم ولی نمیشه تو میتونی دوباره زنده شی ساتلا: بیا اگه تونستی بکش کریستا: چه جنگ باحالی میشه سوبارو کون شمشیر منو بگیر سوبارو: ممنون ساتلا: تو همون مسابقه که شکستت دادم دوباره هم میدم نگران نباش سوبارو: اون خنده ترسناکش داره خیلی بدتر میشه انگار واقعا میخواد منو بکشه! ساتلا: حاضری؟
سوبارو: آره حاضرم ساتلا: خداحافظ سوبارو سوبارو: داری چیکار میکنی؟ خودشو انداخت پایین ساتلاااااا تورو خدا بیدار شو عزیزم بیدارشو متاسفم دیگه از این کارا نمیکنم ساتلا: سوبار...و بالاخره سر عقل اومدی. سوبارو: تنها امیدم به جادوش هست که دوباره زنده شه لطفا ساتلا لطفا امیلیا: اون خودکشی کرد؟ حیف بد شد سوبارو: همش تسخیر تو هست امیلیا امیلیا: اول درباره خواهرت می گفتی که خیلی ضعیفه الان داری با من دعوا میکنی؟ سوبارو: اون یه اشتباه محض بود اون خیلی قوی تر از تویه اون حتما برنده میشه من ایمان دارم که میبره و من توی این راه همراهیش میکنم امیلیا: تو قدرت واقعی منو ندیدی سوبارو بهت نشون میدم...
خیلی ممنون از توجه شما عزیزان
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیای عالی بود...ایول.....
ممنون
وای حیلی عالی بود زود بعدیو بزار
ممنون عزیزم فردا منتشر میشه
من تازه داستان خوندم
خیلی باحال عزیزم
من پرنیانم 👌👌💗💗💗
خیلی ممنون پرنیا جون منم مریم هستم
مثل همیشه خوب و پرفکت@-@
ممنون عزیزم