
پارت بعد روی صفحه اصلی نیومده! میتونید روی پروفایلم بخونیدش💙☔
اونجا بودیم که دخترا به جز جیسو داشتن گریه میکردن و کای گریه شون رو بند آورد بعد از اون از زبون رزی : جیسو چیزی نمی گفت! انگار توی فکر بود ، همه ساکت شدیم و بهش خیره شدیم! گفت یه نقشه دارم! همه جیغ و دست و هورا که مغز متفکر یه نقشه داره!😃🤟🏻 ( بچه ها اگه پارت قبل رو نخوردیم حتما بخونید چون یه چیز های مهمی داشت و خیلی هم کمدی بود😂😂😂) جیسو گفت : من کمربند سفید تکواندو دارم ، یادتون که نرفته؟🤨🤨 همه : اوه اوه به افتخار جیسو جونمون یه دست و جیغ هورااااا
اون خلافکار ها : چه خبرشونه؟!عروسی گرفتن؟🤨 نویسنده : نه داداش دارن نقشه میکشن دهنت رو بمالند رو زمین😏 خلافکارا : هااااا ، اون دخترای لوس و نُنُر؟!😂😂 نویسنده : حرف دهنت رو بفهم میام نابودت میکنماااااا😡😡 نه بزار اینطوری بیشتر کیف میده : با لشکر بیلینکیا رو سرت خراب میشمااااا😡😡 آهان این خوبه😃👍🏻 خب بریم ادامه داستان:
از زبون جیسو : جنی! تو صداشون میکنی من پشت در وایسادم و لگد میزنم تو صورتشون گرفتی؟! جنی : ارههههههههههه✅✅✅ جیسو : کای تو هم از اون طرف رو سرشون خراب میشی حواست باشه تو چشمشون بیشتر بزنی ، گرفتی؟ کای : اممم ... جیسو : چرا اممم میکنی ؟!!🤨 کای : هیچی ، اره گرفتم ، چشم✅✅ ( هول ورش داشته😂😂)
جیسو : خب لیسا و رزی شما هم با این ظرف غذا همینطور بزنید توی فرق سرشون😃😂😂 لیسا و رزی : حله!!🙆🏻♀️💛 جیسو : آماده!!! هانا ، تور ، سه حمله!!!!!!!!!!!!!!!!! جنی نوبت توئه : اهای شما خل و روانیااااااا😼😼😼 خل و روانیا : چته ؟؟ جنی : بیاین اینجاااااااا ببینم😬😬 خل و روانیا : هاا چته ؟
جیسو : یاااااااااا تق ، کای بدووووو، لیسا ، رزی حمله!!!!! لیسا : تق ، تق ، تق آخی مخت صاف شد ؟!😂 رزی : یااااااااااااااااا دنگ💥💥 اوه به فنا رفت😐😂 کای : خدااااا الان که من زیر دست اینا خورد میشم😩😩 اوه یه یارو ، خب جیسو گفت بزنم تو چشمش😁😁 دیگه، دنگ ، دنگ ، حالا دیه برنداره؟!🤑🤑
۱۵ دقیقه بعد : همه : آه آه آه آه آه آه ، خسته شدیم ، آزاد شدیما😈😈 هورااااااااا😻😻 فرار کنید دخترا☔💜 از زبون جنی : وای رفتیم بیرون دیدیم داره بارون شدید میاد هوا هم سرد⛈⛈⛈🥶🥶 رفتیم داخل اونا رو بستیم یه گوشه نشستیم ، هنوز آنتن نیومده بود😩
۱ ساعت گذشته لیسا و رزی توی بقل هم خوابیده بودن من و جیسو و کای بیدار بودیم🤕 یهو صدای در اومد😳 لیسا و رزی رو آروم بیدار کردیم حالت دفاعی گرفتیم😰 لیسا داشت آروم گریه میکرد صدای پا همینطور نزدیک و نزدیک تر اتاق ما میشد👞👞👞 تا بالاخره در اتاقی که ما توش بودیم رو باز کرد🚪 تِباهّ!😳( یه کلمه کره ای به معنی وای ، یا پشمام یا تعجب کردم😳)
حتما برو قسمت نتیجه رو بخون💜 مطلب مهمی توش نوشتم🙏🏻🙏🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
و به نظرم برای اسم همین دنیای بلک پینک فصل دوم بهتر باشه اخه الان داستانت با این اسم شناخته شده و اگه اسمشو تغییر بدی ممکنه که نشناسن داستانتو💜🖤
اگه بزارم جنی حذف میشه طرفدار های بیشتری ممکنه داشته باشه😖😥
واقعا بین دو راهی موندم
اومممم راس میگی نمیدونم تصمیم با خودت هانی💜🖤
عاااالی مثل همیشه💜🖤
تنکس عاجی❤❤🔮