پارت 8 ادرین و مرینت

سلام قبل از اینکه شروع کنیم ببخشید که دیر دیر پارتامو میسازم.و کاربر ماهانا اسکایپ فراموش نشه. بعد از سفر بود در راه برگشت.الیا گفت:ما ویلای دوستمون همین جاهاست.ما می مونیم. مرینت میگه:باشه . وسط راه مرینت هالش بد میشه و به ادرین میگه:وایسا .ادرین پارک می کنه.مرینت بدو میدویید و بالا می اورد.ادرین که نگران است میاد پیش مرینت و میگه:خوبی؟مرینت

میگه:اره.انها رسیدند .در زدند.پدر مرینت در را باز می کند و میگه:بیایند تو.دکتر اینجاست.مرینت با نگرانی میگه:چرا دکتر؟.پدر مرینت میگه:مادرت مریزه و حالش اثلا خوب نیست.مرینت از نگرانی جیق میزند.بدو بدو می رود طرف مادرش و میگوید:مامان حالت خوبه؟مادر مرینت می گوید:نه اثل.مرینت با نگرانی به دکتر میگوید:چی شد؟دکتر میگه:کاری از دست ما بر نمیاد.مرینت با

ناراحتی گریه میکند و از پله ها بالا می رود.ماریا می گوید:ماما نزرگ بیدا شو.ادرین گریان میگه:ماریا اون دیگه بیدار نمیشه.ادرین گریون به نینو زنگ می زنه . میگه:پسر مرینت الان به الیا نیاز داره.نینو میگه:چرا؟ادرین میگه:مادر مرینت جلو چشمش مرد.نینو میگه:چی؟تسلیت میگم.الان من و الیا میایم.ادرین میگه:من میروم پیش مرینت.بابای مرینت تو ماریا را ارام کن.بابای مرینت با ناراحتی میگه:باشه.

ادرین میگه:درکت میکنم.منم جلو چشم مامانمو از دست دادم.مرینت میگه:میدونم درکم میکنی ولی الان وقت مردنش نبود.الان کلی کار و بار داشتم.دلم براش تنگ شده.نمی خوام با هیچ کس حرف بزنم.ادرین میگه:باشه میرم.الیا داره میاد پیشت.در را زدند.ادرین در را باز کرد.نینو و الیا بودند.ادرین گفت:برو بالا پیش مرینت.الیا رفت بالا.الیا گفت:تسلیت میگم.حتما خیلی ناراحت شدی.مرینت میگه:اره.ان شب همه گی با مرینت درد و دل کردند.