
سلام بچه ها امروز 19 بهمن هستش و الان که من دارم مینویسم قسمت های 9 و 11 و 12 و 13 و 14 و 15 تو بررسی هستن.پس لطفا گلایه نکنین.تستچیه دیگه خودتون میدونین.
یک فلش بک میزنیم به زمانی که کت نوار مرینت رو گم کرد از زبان مرینت:داشتم میرفتم به آدرسی که لایلا به من داده بود ولی حس میکردم که یکی داره دنبالم میکنه ولی اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم.من پیچیدم تو یک کوچه که یهو یکی من رو گرفت و کشید توی یک خونه متروکه.وقتی بلند شدم و دیدمش دیدم که اون لایلا هست و یک کتاب دستشه.من گفتم سلام لایلا.حالت چطوره؟اون چیه تو دستت؟یهو لایلا یک نگاه به کتاب کرد و یک ورد خوند و منم یهو بیهوش شدم و دیگه چیزی هم یادم نمیومد.از زبان لایلا:مرینت رو با ورد کنترل کننده انسان بیهوش کردم.بعد از چند دقیقه بیدار شد و گفت درود سرورم.
من گفتم تو باید هرچیزی که من بهت میگم رو انجام بدی فهمیدی.مرینت گفت بله قربان.من بهش گفتم تو الان میری توی پارک و یک پسری که اونجاست رو kiss میکنی و پولش رو میدی.بعد میری خونه.اگه آدرین بهت گیر داد این عکسی که برای گوشیت میفرستم رو بهش نشون میدی.بعدش میری خونه دخترعمه خودت و اون رو میکشی و بعد از اینکه اون رو کشتی خودت رو میکشی فهمیدی.مرینت گفت بله قربان.تمام دستورات شما انجام خواهد شد.من گفتم حالا برو.اونم رفت و منم دنبالش کردم.تمام کارهاش رو درست انجام داده بود و نوبت کشتن ماریا بود.
اون تبدیل به لیدی باگ شد و با اونها جنگید و شکست خورد.عجب احمقی بود.وقتشه که نقشه ب رو اجرا کنم.هاهاهاهاهاهاها.از زبان مرینت:وقتی بهوش اومدم همه رو دور خودم دیدم.نمیدونستم چه خبره ولی دیدم که با طناب به صندلی بسته شدم.من گفتم اینجا چه خبره؟من چرا اینجام؟چرا من رو بستین به صندلی؟که یهو دیدم آدرین اومد و محکم ب.ق.ل.م کرد و دستام رو باز کرد.من گفتم من آخرین چیزی که یادم میاد اینه که لایلا یک کتاب دستش بود و یک ورد خوند و من بیهوش شدم.رزیتا گفت اون کتاب طلسم های جادویی بود که ما فکر میکردیم گم شده بود ولی پیدا شده و دست لایلا هست.اون تو رو تحت کنترل خودش گرفت تا ماریا رو بکشی.ماریا گفت اون اصلا با من چیکار داشت؟گابریل گفت اون با تو کاری نداشت فقط با مرینت کار داشت و میدونست اگه تو بمیری مرینت هم زجر میکشه و بعد مرینت رو میکشه.
من گفتم پس باید مراقب باشم.اومدم از صندلی بلند شم که دیدم دارم میفتم که یهو آدرین من رو گ.ر.ف.ت و ب.ق.ل کرد و برد توی اتاق.قیافش ناراحت به نظر میرسید و عصبانی.من رو تو اتاق و گذاشت روی ت.خ.ت و کنارم نشست و گفت مرینت دیدی گفتم که به لایلا اعتماد نکن.دیدی گفتم نرو پیشش خطرناکه.میدونی چه شک و استرسی به من دوباره وارد کردی.تو بازم به من گوش ندادی و رفتی توی دل خطر.تو جونت رو کف دستت گذاشتی به جای اینکه ازش مراقبت کنی.اون جون فقط مال تو نیست.مال منم هست.اگه تو جونت رو از دست بدی منم جونم رو از دست میدم.از این به بعد بدون گفتن به من و بدون من جایی که خطر توش هست نمیری فهمیدی.(با داد گفت)من گفتم من واقعا متاسفم.آدرین گفت من تاسف نخاستم من فقط میخوام بدونم که فهمیدی یا نه.من با بغض گفتم آ...ر....ه.
دیگه داشت گریم میگرفت که آدرین اونجوری با داد با من حرف زد.واقعا ترسیدم.آدرین گفت ببخشید عزیزم منظوری نداشتم.فقط خیلی ناراحت بودم که اگه از دستت میدادم چی میشد.من نگرانتم مرینت.دیگه از پیشم نرو.این حرف رو چندین دفعه بهت گفتم.منم یک لبخند بهش زدم و سرم رو گذاشتم روی سینش و گفتم آدرین خیلی خوشحالم که تو پیشمی.میدونم که همیشه امن ترین جای دنیا برای من توی ب.ق.ل توئه.بعد خواستم بلند شم که برم تدی ب.ق.ل.ش که نتونستم و دوباره افتادم.آدرین یک لبخند زد و گفت نمیخواد تو بیای خودم میارم.بعد من رو ب.ل.ن.د کرد و گذاشت توی ب.ق.ل خودش.منم که خیلی خسته بودم توی ب.ق.ل.ش خوابم برد.
از زبان رزیتا:من گفتم باید هرچه زودتر اون کتاب رو از اون دختره لایلا پس بگیریم.اگه اون تونسته که اون کتاب رو رمزگشایی کنه پس مطمئنم که دوباره هم با یک نقشه دیگه میخواد مرینت رو بکشه پس باید مراقب باشیم.فلورانس گفت رزیتا تو اون کتاب رو خوندی،نه.میدونی چیا توی اون کتاب هست که ما خودمون رو براش آماده کنیم؟من گفتم توی اون کتاب ورد های کنترل کردن و توهم ساختن و از همه بدتر که به احتمال زیاد لایلا از اون استفاده میکنه آزاد کردن شیاطین هست که توی دنیای زیرین زندانی شدن و اگه آزاد بشن دنیا رو نابود خواهند کرد..فلورانس گفت اوه اوه اوه اوه.چه بد.اگه لایلا از اون ورد بخواد استفاده کنه فکر کنم باید نبرد سختی در پیش داشته باشیم.
فلورانس گفت رزیتا اگه اون شیاطین آزاد بشن راه حلی برای نبود کردم اونا هست.من گفتم آره هست و اونم اینه که اون شیاطین رو به کمک دروازه دنیا زیرین به همون دنیا زیرین برگردونیم که متاسفانه من اون ورد رو بلد نیستم و اون داخل کتاب طلسم های جادویی هست که اونم دست لایلا هست.مطمئنم که لایلا برای کنترل شیطین باید پیششون باشه که یعنی وقتی شیاطین حمله کردن اون هم باید همراهشون بیاد و ما میتونیم اون موقع از اون کتاب رو بگیریم،ورد دروازه باز کن رو بخونیم و شیطین رو بفرستیم به درک.گابریل گفت عجب نقشه پر و پیمونی.خوبه که نقشه رو از قبل داری وگرنه الان باید فاتحه خودمون رو میخوندیم.
از زبان آدرین:دیدم که مرینت توی ب.ق.ل من خوابش برد.آخی چقدر کیوت خوابیده.واقعا که بانوی من ناز ترین و زیباترین و کیوت ترین و ماه ترین دختری هست که من توی عمرم دیدم.رفتم پایین و دیدم که بقیه دارن برای شکست دادن لایلا نقشه میکشن.منم رفتم توی آشپزخونه و برای مرینت غذا برداشتم و گذاشتمشون توی سینی و بردمش توی اتاق مرینت.رفتم توی اتاق و دیدم که مرینت بیداره.گفتم مرینت چقدر زود بیدار شدی.مرینت گفت خوابم نمیومد فقط چرت کوجیک زدم اونم به خاطر این بود که بودن توی ب.ق.ل تو مثل بودن توی گهواره هست که وقتی بچه رو توش میزارن و تکونش میدن خوابش میبره.من گفتم چه جالب حالا گهواره هم شدیم.مرینت گفت بقیه دارم چیکار میکنن.من گفتم دارن برای شکست لایلا نقشه میکشن.
من گفتم حالا نمیخواد اینقدر حرف بزنی.بیا غذات رو بخور که جون بگیری.مرینت گفت باشه و شروع کرد به خوردن.منم از اتاق رفتم بیرون و رفتم پایین تا ببینم که بقیه دارن چیکار میکنن و به کجای نقشه رسیدن.رفتم پایین و دیدم که هیچکس نیست.کل خونه رو گشتم ولی پیداشون نکردم.ولی یک نامه پیدا کردم که توش نوشته بود:مرینت و آدرین عزیز.ببخشید که بدون خاداحافظی رفتیم.ولی میخواستیم بگیم که نگران نباشین ما خوبیم و سالم هستیم.منم که نگران شده بودم حالم بهتر شده بود.........
آنچه خواهید دید:حالا وقت انجام نقشه هست......بچه ها مراقب خودتون باشن.......اون نشونه ها رو بشکنین........رزیتا نوبت توئه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود. پارت بعدی کی میاد؟
خیلی خوب بود 👍👍👍
عالی