
یکی بهم گفت اگه ادامه ندم هم خودشو میکشه هم منو با اسم بانی بود پس واسه اینکه نمیرم 2 تا پارتو سعی کردم با هم بزارم😊برید بخونین حال کنین 😁
از دید کوک 1 ماه بعد:ا/ت رفته تو کما و نام جون میگه اعضا بدون من دارن نابود میشن. راست میگفت. الان همه ی ما نابودیم. ولی قبل از اینکه ا/ت رو بخوام فراموش کنم میخوام برای اخرین بار اون چشمای قهوه ای رنگشو ببینم وقتی بهم میگه اوپا.دلم تنگ شده برای یه لحظه دیدنش. دکترا راست میگفتن احتمال سکته ی قلبی داره. این چه کاری بود که من هم با اعضا و هم با ا/ت کردم؟ دیدن ا/ت که توی کماست خیلی حس بدیه. دلم میخواد نباشه ای کاش اون حرفو نمیزدم ای کاش
از دید نام جون:کوک توی این 1 ماه حالش خیلی بد شده. اعضا هم دست کمی از دوری کوک ندارن. یادم رفت بگم من شماره ی ا/ت رو از توی گوشی قبلیه کوک ورداشتم چون چند بار بهش زنگ زده بود. حالم خیلی بده باید برم توی دفتر خاطراتم تا خودمو خالی کنم. شروع کردم به نوشتن. از وقتی که کوک رفت تا الان دوباره و دوباره و دوباره نوشتم. گریه هام اوج گرفت. کوک اومد کنارم کوک:نام جون گریه نکن قول میدم نمیرم من کوک میمونم نام جون:معذرت میخوام نباید به ا/ت زنگ میزدم نباید موضوع رو بهش میگفتم اینا تقصیر منه کوک:نه تقصیر منه حالا ام میتونی بری خوابگاه من پیش ا/ت میمونم نام جون:تو برو اعضا ببیننت شاید بهتر شن من میمونم کوک:آمممم.... پس مواظب ا/ت باش نام جون:باشه
از دید تهیونگ:این 1 ماه خیلی بد گذشت هر روز همه سعی میکردیم خودمونو با داد و فریاد اروم کنیم. بدون کوک خیلی زندگی سخت بود. جیمین همش توی سالن داشت به کیسه ضربه میزد و داد میکشید جین هر روز تند تند غذا رو هم میزد یونگی به پیانو فشار میاورد و جیهوپ هم.... اره جیهوپی که همیشه شنگول بود و با اهنگای شاد میرقصید کارش شده بود اهنگ فیک لاو راستش منم فقط فیک لاو رو میخوندم. اره 1 ماه بدون کوک خیلی سخته.
تو همین فکرا بودم که زنگ در به صدا در اومد تهیونگ:من باز میکنم حتما دوباره نام جون از بیمارستان برگشته درو باز کردم باورم نمیشد اون... اون کوک بود.اره اره خودش بود کوک. تهیونگ:پسرا بیاید ببینید من درست میبینم؟؟؟؟ همه اومدن اره مثل اینکه واقعا کوک بود همه تک به تک بغلش کردیم و حال ا/ت رو جویا شدیم. ا/ت تو کما بود و سابقه ی سکته ی قلبی داشت. انگاری کوک واقعا دوسش داشت ولی به خاطر ما داره سعی میکنه فراموشش کنه
بعد از گذشت 1 ماه دیگه که ایدفعه با کوک بود یه روز کوک تند تند لباس پوشیدن و راه افتاد که بره جین جلوشو گرفت و گفت:کجا با این عجله؟ کوک:جین کار دارم باید برم جین:چرا با عجله؟ عین مادربزرگا همش سین جینش میکردن تهیونگ:جین بزار برع برمیگرده میگه بهمون کوک:مرسی هستی جین از جلوی در کنار رفت و بعد کوک از خوابگاه رفت تهیونگ:جین حتما دوباره یه خبری از ا/ت شده دیگه جین:تو از کجا میدونی؟ تهیونگ:داشت پشت تلفن با یکی حرف میزد که یهو گفت ا/ت؟؟؟؟ واقعا؟؟؟؟ شوخی میکنی؟؟؟؟ بعدم ذوق کرد رفت جین:باشه ولی گوش وایسادن بده ها تهیونگ:اه ذوق کور کن جین:من میرم سر غذا
از دید نام جون:توی بیمارستان بودم و از اخرین باری که اعضا رو دیدم خیلی بهتر شده بودن با برگشتن کوک. دکتر رفت ا/ت رو مایعنه کنه بعد از کارش اومد پیش من دکتر:شما چیکاره ی بیماری؟ نام جون:یکی از دوستان شونم دکتر:خانم ا/ت بهترن خطر سکته ی قلبی رفع شده ولی هنوزم نمیتونم قول بدم که از کما بیرون بیان تا حالا کسی که مشکل قلبی داشته خیلی کم از کما بیرون اومده ولی بیرون اومدن از کما شون 50 50 هستش نام جون:میشه ببیندش؟ دکتر:ببیندش؟ نام جون:اره... یکی از دوستانشون دکتر:بهشون زنگ بزنید بعد بیان برن پیش پرستار لباس بگیرن بپوشن برن داخل اتاق خانم ا/ت نام جون:ممنون ممنون خیلی ممنون دکتر:کاری نکردم
به کوک زنگ زدم و ماجرا رو گفتم اونم گفت الان میاد. یه ربع بعد کوک اومد بهش گفتم بره تو اتاق لباس بگیره و... لباس پوشید و رفت توی اتاق ا/ت دیگه نشنیدم داره چیمیگه از دید کوک:رفتم داخل اتاق نشستم رو تختش کوک:ا/ت؟؟؟ ناراحت بودی داشتم جئون جانگ کوک میشدم؟ ناراحت شدی رفتم؟؟؟ ولی الان کوکم دیگه نمیرم تروخدا چشماتو باز کن. دلم میخواد یه بار دیگه صداتو بشنوم. یه بار دیگه بهم بگی اوپا. یه بار دیگه اون چشمای قهوه ای تو ببینم.... هق... پاشو... هق... پاشو تروخدا ا/ت بلند شو (گریه نکن🥺)
صدای اوپراتور توجه منو به خودش جلب کرد. داشت خط صاف میشد. دکترو صدا زدم. کوک:نه نه نه نه تو نباید بری نه نه ا/ت بمون ترو خدا بمون ا/ت نرو نام جون:هی کوک باید بریم بزار دکترا کار خودشونو میکنن بیا از پشت شیشه ببین. معلوم بود بغض داره قشنگ معلوم بود سعی خودش رو کرده گریه نکنه ولی با این حال بازم.... از پشت شیشه داشتم نگاهش میکردم و گریه میکردم. شوک اول رو به ا/ت وارد کردن بلند نشد. شوک دوم. شوک سوم. شوک چهارم. و در اخر شوک پنجم. دکتر اومد بیرون:متاسفم کاری از دستمون بر نیومد. به پرستارا نگاه کردم که روش یه پارچه ی سفید کشیدن. کوک:نهههههه اون نمرده.... ولم کنین.... ا/ت پاشو ترو خدا پاشو ا/تتتتتتتتتتت لطفا پاشو. دیگه هیچی جز سیاهی ندیدم
از دید نام جون:تموم شد. تقصیر من بود. نباید اون روز بهش زنگ میزدم. معذرت میخوام کوک. کوکی بیهوش شد و پرستارا بردنش توی یه اتاق به ا/ت نگاه کردم نام جون:معذرت میخوام سد بین عشقتون شدم. ا/ت:اشکالی نداره دکتر:چییییییییییی؟؟؟؟ببریدش توی یه اتاق سرم بهش وصل کنید. خیلی عجیب بود چطوری؟؟؟؟ چطوری زنده شده بود؟؟؟؟ امکان نداشت نشد کاره نمیشد بردنش توی یه اتاق و بهش سرم وصل کردن دکتر رفت توی اتاق و برگشت بیرون. دکتر:تبریک میگم بیمار تون زنده مونده ولی..... نام جون:ولی؟؟؟؟ دکتر:یعنی میشه واسه این مشکلش یه کاری کرد نام جون:دکتر کشتی منو بگو چیه موضوع؟؟؟ دکتر:بعد از اینکه بردیمشون توی اتاق دوباره بیهوش شدن.سرم که وصل کردیم و بعد از چند دقیقه بهوش اومدن چیزی یادشون نبود ولی اگه بهشون کمک کنید و... میشه حافظه ی ایشون برگرده موفق باشید نام جون:ممنون
دوباره جای حساسش تموم کرده کرم داشتم و خب امیدوارم خوشتون باید💋دوستون دارم نظر بزار ادامه بدم؟ 👈👉💋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام سلام🙋♀️ محیام
داستانت خوب بود ولی خیلی سریع پیش بردیش اگه یکم آروم تر پیش میرفتی خیلی بهتر بود😍
هلو
فقط بگو گرین کردی یا نه بقیش مهم نیست🤣
نه گریه نکردم😐💔
بیشرافتی دیگه😐💔
چرا پارت بعد نمیاد😭😭😭😵🤧
تساوی قبولش نکرده😭
اون هر کی بوده غلط کرده داستان به این قشنگی 🤤
تنکیوووووو
تورو خدا پارت بعدی رو بذار
حتما
گریم در امد
پارت بعد پلیز
ببهشید
اکی
من برات نظر دادم عاجو اما نیومده خیلی ناراحتم😭ببخش
داستانت حرف نداش، نداره و نخواهد داشت😊💜💜💜💜
وایییی اشکالی نداری عاجی
واقعا؟خودم میخواستم بگم دیگه نمیخوام ادامه بدم
اما حیفم اومد 5 و 6 رو نوشتم گذاشتم تا بیاد
گریم دراومد
پارت بغدیییییییییییییییی
تازه ثبتش کردم
عزیزم عالی 🥰🥰🥰
فقط احساس میکنم کرم نداری بلکه مار داری😅
😂😂😂
حافظشو برگردون😐
😐😐😐اینجوری طعم داستان از بین میره😐😐😐
پااااارررتتتت بعدوووو زووددددد بزاررررر
خیلی قشنگگگ بودددددد
گاااادددد
بزار استراحت کنم😐