Silent secret پارت ۱

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ⁦♥️⁩ اول از همه می‌خوام اسم شخصیت ورونیکا رو تغییر بدم بزارم آلیس💕

« زندگی پر از غم و شادیه ولی باید ادامه بدی » خب سلااام من کارا هستم دختر خیلیی شیطون که پدر و مادرم و توی تصادف از دست دادم و خواهر بزرگترمم ( ۱ سال و ۴ ماه ازم بزرگتر بود ) توی همین تصادف از دست دادم 😞😢 من الان با عمه‌م و شوهر عمه‌م زندگی میکنم که اونا یه دختر خیلییی رو مخ دارن به اسم نیکا 😐 البته اوناهم از نیکا رو مخ ترن ، اونا از بودن من خوشحال نیستن و منو خیلیی اذیت می‌کنن ولی « زندگی پر از غم و شادیه ولی باید ادامه بدم » من خیلییی دوس دارم بزرگ شدم بزرگترین شیمی دان بشم و علاقه خیلی زیادی به شیمی دارم من خیلی آرزو برای آینده دارم امروز ۱۲ دی هست و فردا نه پس فردا تولد خواهرانه که مرده😭 یعنی ۱۴ دی اگ بود الان می شد ۱۵ سالش 🥺 من خیلییی کار دارم ولی حتما باید برم پیشش بخاطر کارای مدرسه‌م خیلی وقت نرفتم پیششون ( یعنی مامان و بابام و خواهرم ) و کارایی عمه‌م بهم میداد 😐🥺

توی این دو روز خیلییی کار داشتم خیلییی ۱۴ دی بود و من ی دسته گل بزرگ گرفتم و رفتم پیش خواهرم و باهاش حرف زدم 🥺 من : سلام خواهری خوبی ، تولدت مبارک خیلیی دوست دارم جان خیلی خالیه ( اشک هم میریختم ) دلم برات خیلی تنگ شده و....... بعد از اینکه با خواهرم حرف زدم رفتم خونه و نیکا همش رو مخم بود و نمیزاشت به کارام برسم 😐🙄 فردا هم امتحان دارم 😐 نیکا : میای بازی کارا : نه کلی کار دارم الان مامانت حرف میزنم😡 بشین سر جات دیگه من فردا امتحان دارم 😐

فردا صبح رفتم سر امتحان خیلیی استرس داشتم ولی امتحان و خوب دادم رفتم خونه عمه‌م خیلییی بهم کار داد و منم خیلی خسته بودم نیکا هم همش جلوی دست و پام بود اذیتم می‌کردم نمیشد بهشم حرفی بزنی 🙄😐 شب شد و اومدم که یکم درس بخونم تا ساعت ۱۰ شب داشتم کار انجام میدادم ، عمه‌م دیگه خستم کرده من نمیتونم دیگه باهاشون زندگی کنم 😞 ولی خب نمیتونم کاری انجام بدم