
آلیس : میای باهم صبحونه بخوریم من مامان و بابام و خواهرم بخاطر کارشون رفتن بیرون من تا شب تنهام کارا : آها باشه آلیس : پدر و مادر تو کجان؟ کارا : اوم من پدر و مادرم مردن😔 همه چیزو برای آلیس تعریف کردم و رفتیم صبحونه خوردیم آلیس : میای بریم بیرون ؟ کارا : اوهوم بریم باهم رفتیم قدم زدیم و کلی باهم حرف زدیم آلیس : تو الان چقدر پول داری ؟ کارا : زیاد پول ندارم 😕 آلیس : ایران بودی مدرسه میرفتی ؟ کارا : آره کلاس دهمم آلیس : آها دلت میخواد دوباره ادامه تحصیل بدی ؟ کارا : آره صددرصد آلیس : اوکی رفتیم هتل آلیس رفت اتاق خودش منم رفتم اتاق خودم خیلی خسته شده بودم ی فیلم دیدم و خوابیدم 😴 فردا صبح ...... از خواب بیدار شدم ساعت ۸ بود لباسمو عوض کردم و رفتم که صبحونه خوردم و خواستم برگردم تو اتاقم آلیس و خونوادشو دیدم بهشون سلام کردم آلیس : سلام خوبی ، بابا این همون دختریه که دیروز باهاش دوست شدم بابای آلیس : آها خوشبختم کارا : منم همینطور آلیس : بابا من با کارا میشه برم بیرون ؟ کارا : برو خدافظی کردیم و رفتیم آلیس : کارا من دیشب با پدرو مادرم راجب تو صحبت کردم ما میخوایم دو ، سه روز دیگه بریم کره جنوبی قرار شد بابام کاراتو انجام بده تو هم با ما بیای کارا : آخه پول کافی ندارم که بیام لازم نیست اینکارو کنین آلیس : نه نمیشه نمیتونیم تورو همینجا ول کنیم تک و تنها کسی رو اینجا نداری 🙄 نیازی به پول هم نیست بابام کاراتو انجام میده دیگه بعد اونجا با هم میریم مدرسهای که من هستم اونجا تازه همکلاسم هستیم ، دیگه کم غر بزن همینی که گفتم 😐😂 کارا : آخههه آلیس : آخه و اما و اگر و شاید نداریم همینی که گفتم 😑😂
چند روز گذشت .... من خیلی با آلیس و خونوادش صمیمی شدم باباش برام پاسپورت گرفت و کارامو انجام داد قرار شد فردا صبح بریم فرودگاه که بریم کره فردا صبح ..... وسایلامو جمع کردم و لباسامو عوض کردم که در به صدا در اومد درو باز کردم آلیس بود آلیس : سلام ، حاضری ؟ کارا : سلام آره چمدونو برداشتم رفتم بیرون به خونوادش سلام کردم و با لیسا خواهرش دست دادم و رفتیم ساعت ۱۰ بود رسیدیم فرودگاه ساعت ۱۱ پرواز بود همه چیرو دادیم و این داستانا ساعت ۱۱ بود سوار هواپیما شدیم من کنار آلیس نشسته بودم و با هم حرف میزدیم ی چیزی من فوبیای هواپیما دارم و از هواپیما میترسم خیلییی موقع پرواز دست آلیس و محکم گرفته بودم و چشمامو بسته بودم آلیس : از هواپیما میترسی 😂😂 کارا : آرههه 🥺😢 آلیس : ترس نداره بابا 😐😂😂 من موندم تو که انقدر ترسویی چطوری از مرز خارج شدی اومدی اینجا 😂😂😂 چند ساعت بعد ... منو آلیس انقدر حرف زدیم و آهنگ گوش دادیم خسته شدیم و خوابیدیم 🥱😴 دوساعت بعد ... مامان آلیس بیدارمون کرد مامان آلیس : دخترا پاشین رسیدیم ما بیدار شدیم و از هواپیما پیاده شدیم و چمدونارو گرفتیم و رفتیم سوار ماشین شدیم آلیس : الان میریم خونه ما دیگه توعم میای اونجا کارا : آخه زحمت میشه من چطوری اینارو جبران کنم 😔 لیسا : نیازی نیست عزیزم وظیفمونه ما که نمیتوانستیم اونجا تنهات بزاریم اینجا هم درستو میخونی هم پیش آلیسی و هم تنها نیستی کارا : مرسی واقعا ازتون ممنونم ♥️✨🥺
رفتیم خونه پدرو مادر آلیس پدر آلیس منو تو مدرسهای که آلیس هست ثبت نام کرد من خیلی درسم خوب بود و دوسال هم که جهشی درس خونده بودم بخاطر همین منو ثبت نام کردن چون که بهترین مدرسه سئول بود و ثبت نام کردن اونجا سخته ، منو آلیس رفتیم بیرون که من وسایل مورد نیاز برای مدرسه رو بگیرم کلی وسیله خریدیم و رفتیم کافه که ی چیزی بخوریم و بعد بریم خونه مادر آلیس شام خوشمزه ای درست کرده بود مامان آلیس : شما دوتا زود بخورین و برین بخوابین فردا باید برین مدرسه منو آلیس : چشم منو آلیس غذامونو خوردیم و شب بخیر گفتیم رفتیم تو اتاق وسایلامونو برای فردا جمع کردیم و خوابیدیم 🥱😴 فردا صبح ... ساعت ۶ و نیم بیدار شدیم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم صبحونه بخوریم بعد پدر آلیس مارو رسوند مدرسه رفتیم توی کلاس معلم منو به بچه ها معرفی کرد و من رفتم پیش آلیس نشستم و معلم شروع کرد به درس دادن
♥️✨♥️✨♥️✨♥️✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییییییییییییی❤
پارت بعد
چشم میزارم تا چند روز دیگه
ملسی 🥺
عالییی
چیزی ندارمممممم😂🤣
عالییییییییی
پارت بعدییییییی
فالو=بک
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
400تایی شم🫂🌱
بکمدمبیب👑🚶♀️
💕Nice
♥️✨♥️✨♥️✨
بعدیییییییییی لطفا 😐🤍