نوادگان میراکلس32

کریس:عجب خونه ی باحالی بود بن یه نگاه به من کرد در گوشش گفتم زن پولدار گیرت اومده ها زرنگ ریز خندید بعد کیا اومد همراهیمون کرد تا حال وقتی نشستیم مادرش اومد بعد چند دقیقه بابا ی کیا اومد نشستیم چایی خوردیم بعد بابا ی کیا از من پرسید اسمت چیه منم گفتم کریس گفت شغل خانواده ات چیه گفتم خانواده ندارم ولی چرا این چیزا رو از من میپرسین باید از بن بپرسین این سوالا رو گفت ببخشید من فکر کردم دختر از شما خوشش اومده بود منم خندیدم بعد همینارو از بن پرسید بن هم جوابشو میداد

بعد سوالا ی بابا ی کیا رفتیم سر میز ناهار خوردیم بعد ناهار بن با کیا رفتن تو اتاق(خواستگاری نیستا)بعد به نظر میومد بابای کیا از بن خوشش اومده بود بعد نیم ساعت بن اومد بیرون ماهم رفتیم سمت پرورشگاه وقتی رسیدیم همه دور بن جمع شده بودن داشتن سیم پیچش میکردن منم از موقعیت استفاده کردم زدم بیرون برای تمرین وقتی رسیدم دو سه دقیقه دیر کرده بودم بعد دور و ورمو نگاه کردم همه پاشتن با هم تمرین میکردن فقط تکشاخ حریف نداشت منم رفتم باهاش تمرین میکردم ولی اصلا مثل لیدی باگ و کت نویر نبود جلو خودشو میگرفت

قشنگ ضایع بود که جدی نبود با هر برخورد بینمون مثل آلبالو میشد همینطوری میدونستم به خاطر اینکه عاشقمه ولی اینطوری دیگه واقعا زیاده روی مثلا میخواست لو نده که عاشقمه ولی من اگه اون موقع از کاراپیس نشنیده بودمم الان بازم می‌فهمیدم تا اینکه پاش گیر کرد

خدافظ