♡داستان معجزه آسا♡p1💗

مرینت: فردا مهمترین روز زندگیمه،باید برای رفتن به دانشکده مدلینگ آماده باشم....*میره تو رختخواب*هیممممممم😴😴😴😴 *صبح* تیکی: ملینتتتتتتتتت دانشگاه دیر شدددددددد😖😖😖یه ساعته دارم صدات میکنم😒/ مرینت: واهایییییییی کیفم کووووووو😨😨😨😨/(☆علامت ستاره منم راوی عزیزتون😂) ☆: مرینت مثل یوووزپلنگ کیفش رو بر میداره،میره سمت در./مرینت:صبح به خیر مامان🙂 سابین: سلام مرینت باز هم که خواب موندی😓/مرینت: ببخشید😥/سابین: زود صبحونت رو بخور برو دانشگاه نزار بیشتر از این دیر بشه😁/مرینت: باشه😊/☆: هیچی دیگه مرینت فقط تند تند نون تست می چپوند تو دهنش😐😹/

مرینت: تند تند فقط میدویدم سمت سرویس دانشگاه😐اوووووف بلخره رسیدمممم نزدیک بود بره ها😅************/☆: میره تو دانشگاه😐./مرینت: نشستم ردیف دوم.یه دختر مو قهوه ای با عینک هم اومد کنار من😮یهو بهم گفت سلام خوبی؟دوست دارم باهات آشنا شم🙂 گفتم: مرینت الین😊گفت:اسم منم الیزابت سزاره ولی از اسمم بدم میومد کردمش آلیا تو هم آلیا صدام کن❤گفتم باشه خوشحالم باهات آشنا شدم😊گفت: همچنین💕................ همینطور که داشتم وسایلام رو آماده میکردم، یه پسر موطلایی اومد... هیمممم😐کله موزی😐نشست رو صندلی جلوی من و آلیا چقدر جذاب بود..... 😐سیخونکی به آلیا زدم و گفتم:اون دیگه کیه؟! گفت: عههههه مگه میشه نشناسیش مدل معروف پاریس،آدرین اگرسته😉

خب معلم قبل از درس کلی وراجی کرد و کله ما رو خورد😒ولی موقعی که درس داد سراپا گوش بودم 🙂 اخرای درس بودم که صدای *بــــــــومــــــ* وحشتناکی اومد😨اون.... لوکا بود🙁 تبدیل شده بود به گیتاریست شیطانی و و هر ضربه ای که به گیتارش میزد ده نفر خشکشون میزد😬(چون آهنگ های لوکا رو مسخره میکردن آکوماتایز شده بود)معلم گفت: فــرار کـنـیـددد😱😱😱بعد همراه با بچه ها سه سوت در رفتن من هم از فرصت استفاده کردم،یه جا قایم شدم و تبدیل شدم😄،🐞تیکی اسپاتس آن🐞 از زبان آدرین💚 رفتم تو کمد قایم شدم،پلگ پنجه ها بیرون😼 از مدرسه زدم بیرون،عه لیدی باگ😀گفتم:سلام بانوی من🙂گفت: سلام پیشی😊گفتم: انگار یکی قوانین موسیقی رو زیر پا گذاشته😏☆: نکته😐لیدی باگ و کت نوار همو میشناسن ولی در حالت عادیشون تازه توی دانشگاه مد همدیگه رو دیدن😐گفت: بزن بریم😉☆:لیدی باگ لاکی چارم رو فعال کرد😐از زبان مرینت:🐞 لاکــــی چــارم!🐞 عه دو تا هدفون😦با اینا چیکار کنم؟ یهو فهمیدم هر کسی وقتی صدای اون گیتار رو میشنوه خشکش میزنه،پس.. 😏یه هدفون رو به کت دادم و اون یکی هم گذاستم گوشم، حالا راحت میشد باهاش جنگید😌اکوما تو گیتارش بود،به کت گفتم:من حواسشو پرت میکنم تو هم از فرصت استفاده کن و کتاکلیزمتو فعال کن😉گفت: به روی چشم بانوی من😎خب همینجوی از ساختمونا بالا پایین میپریدم😐بعد دقیقا جایی که کت نوار کمین کرده بود رفتم،همون لحظه کت نوار از فرصت استفاده کرد و گیتار رو از بین برد 😄🐞خب شیطونی بسه اکوما کوچولو وقتشه شرارتت خنثی بشه!گرفتمت.🐞 خداحافظ پروانه کوچولو😊بعد هدفون رو از کت گرفتم و مال خودم و اون رو همزمان به بالا پرت کردم:🐞میراکلس لیدی باگ!🐞

این رو خیلی زود تمومیدم😢

بچه ها شاید اصلااا ادامش ندم چون دیگه ایده ای ندارم به خدا اسمش هم که خیلی خز شده خسته کننده هم بنظر میاد برای پارت بعد چیکار کنم اصن چرا نوشتمش😭😭😭😭ناظر مدیونی اگه منتشر نکنی خودمو جر دادم تا این پارت رو نوشتم😢😢😢😢تازه اصلا هم عاشقانه نبود توش اخه من کلا تو اینجور چیزا خوب نیسدم😔😹