
سلام اینم پارت دوممم
از زبان جیمین:سرکلاس روی نیمکت مون نشستیم من داشتم به کار سلنا فکر میکردم که یهو یه پسر اومد کلاس و گفت :سلام بیاین عشق کلاستون من اومدم هورااااا(بلند) جیمین:اون کیه؟ سوگی:چانیول... جیمین:اوکییی... از زبان وی:زنگ خورد میخاستم از سلنا بابت حمایتش از ما تشکر کنم تا رفتم بگم سلنا گفت :خواهش ميکنم شما دیگه برادرامید... وی:😑😑😑😑😯😯😯😯 از زبان وی:سلنا به چانیول گفت بریم(رل نیستن) من فک کردم رلن ولی گفت جمین و وی عزیز ميخواهم جواب سوالت را بدهم که چرا بچه ها مین سه را سلنا صدا میکنن :جیمین :بگو وی :راست میگه بگو... از زبان سوگی :تا خاستم بگم سون اوه اومدو گفت چون میخاد خواننده شه جیمین :واقعا؟ وی:آره خوب اون لابد دوس داره خوب موفق باشه...
از زبان وی:سلنا رفته بود با چانیول آواز بخونن(چانیول گيتار میزنه سلنا میخونه) منو جیمین داشتیم از کلاسی که سلنا توش بود رد میشدیم که دیدم داره سلنا میخونه منو جیمین رفتیم تا گوش کنیم که سلنا گریه کنان اومد بیرون چانیول دنبالش بود که دیدم یهو سوگی دست سلنا رو گرفته وگفت:چیه؟ چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ که سلنا جواب نداده رفت سوگی میخاست دنبال سلنا بره که چانیول دستشو گرفت و گفت:تنهاش بزار سوگی الان حالش گرفته است باشه... از زبان چانیول با خودش:یه دفعه به یادم اینکه سلنا یه چیز گفته افتادم سلنا :چانیول ببین این آهنگو بابام نوشته ولی ولی سوگی نمیدونه من میخام با این آهنگ از سوگی معذرت خواهی کنم... چانیول :باشه نمیذارم بفهمه...
از زبان سلنا :داشتم گریه میکردم و داشتم از اینکه مامان و بابام بخاطر من مردن داشتم فک میکردم که یه نفر تو گوشیم پیام داد.. سون اوه:بیا خودتو خالی کن... سلنا:الان میام... رفتم پایین کلاس کاراته کنار سون اوه لباسمو پوشیدم و داشتم با سون اوه مبارزه میکردم..... سوگی در کلاس:چانیول یه چیزی هست بگو دیگه چانیول :چیزی نیست پس زیاد نپرس اَه
(بچه ها از دوران دبیرستان تموم میکنم میریم دانشگاه خوانندگی) از زبان سوگی :رفتیم تو کمپانی وای منو سلنا تا کار آموز بشیم که سلنا بایه دختر به اس جنی کیم آشناشد راستی جیمین و وی هم کمپانی بیگ هیت رفتن و چانیول وقتی یه روز که داشت با سلنا رفتن بیرون ومیومدن خونه تصادف کرد و دیگع پیداش نشد(بچه ها جیمین و وی و سوگی و سلنا یه گردنبند به نشونی دوستی برای همیشه انداخته بودن) بعد از یه هفته سلنا مثل همون گردنبند به جنی داد جنی:این واسه چیه؟ سلنا: نشانه دوستیمونننههه
( یادم نیست کجا بودم) از زبان جنی:داشتیم حرف میزدیم که گوشی سلنا زنگ خورد سلنا:الو سلام وی خوبی؟ باشه ساعته عالیه جنی رو میارم باخودم خیلی خوب کار نداری بای جني کی بود+دوست پسرم+دروغ نگو پسر باتو راه نمیاد+یکی از پسرای هم دبیرستانی +اسمش چیه+تهیونگ ولی ما وی بهش میگم راستى +چیه؟ +اونم کارآموزه+واقعا+بیابریم برا شب خرید+کجا+بیا بابا حرف نزن...
شب شد رفتیم یه جای خوب با هم غذا بخوریم (سلنا هرگز الکل مصرف نمیکرد) اول جیمین رسیدبعدش وی اومد و آخرسر منو جنی سر میز غذا سلنا:خوب بچه ها اینم جنی که درموردش گفته بودم جنی:واقعا خوشبختم جیمین:منم همین طور وی:شما کی دبیو میکنید؟ سلنا: بچه ها راستی می خوام یه چیزی بهتون بگم وایسا ببینم سوگی کو؟ سوگی:سلام جمعتون جمه گلتون کمه سلنا:آره معلومه اگه الان چانیول..... سون اوه:ای بابا سلنا اون فقط یه اتفاق بوده خودتو سرزنش نکن.. وی:این کی بود الان حرف زد؟ بچه ها:نمیدونیم خلاصه مارومیشناخته... سوگی: عه سون اوهه سلنا:چی سون اوه سون اوه: آره خودمم خوشحال شدی سلنا:اصلا
جنی:ببخشید ایشون کی هستن؟ سون اوه؛:الان خودمو معرفی میکنم سلنا:لازم نکرده.. سون اوه :چرااااا؟ سوگی:ایشون هم کاراته ایی سلناست جنی:چی؟ مگه سلنا کاراته میرفته؟ وی:مگه بهت نگفته؟ (سلنا و سون اوه داشتن دعوا میکردن) جنی:نع... جیمین:عه ببين چندین مسابقه کشوری کاراته با سون او برده برو تو اینترنت سرچ کنن لي مين سه و گو سون اوه جنی:باشع الان میرم
جنی:راست گفتیاااا سوگی:(بلند) بس کنید جنی:وای زهرم ترکید سوگی واقعا که.... سلنا:منو سوگی امسال دبیو میکنیم. جنی:واقعا؟ جیمین:ها چی گفتی؟ وی:مبارکهههه سون اوه:سلنا ایشالله مشهور نشی... سلنا:ايش بکشمت... آره ما امسال دبیو میکنیم لطفا حمایتمون کنید... جنی:ما سال دیگه یعنی2016(الان 2015 است) جیمین و وی:خوب ماکه دوساله کردیم.. سون اوه:خیلی خوب فایتینگ....
تموم شد اینم پارت دوم لایک و کامنت یادت نره....
منتظر باش برای پارت سوم فک کنم سومین پارت آخرین پارته
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)