EXO_L های عزیز من خیلی کم دیدم که شما هم برای بچه های اکسو داستان بنویسید واسه همین خودم تصمیم گرفتم براشون داستان بنویسم 😊 اولین داستانمو برا بکهیون مینویسم و امیدوارم خوشتون بیاد ☺
سلام من لاله شاهی هستم از یع خانواده پولدار ایرانی که دارم به تنهایی در کره زندگی میکنم اسمی که برای خودم در کره انتخاب کردم کیم هیون جی هست . من یع اکسوالم و 23 سالمه تا حالا به هیچکدوم از کنسرت های اکسو نرفتم چون پدرم میگه که رفتن به کنسرت های اکسو به درسم لطمه میزنه ولی امسال برای اولین بار بهم اجازه داد که برای تولدم به کنسرت اکسو برم از این بابت خیلی خوشحالم و میخوام هر جه سریعتر این خبر رو به دوستام بدم چون اون ها هم اکسوال هستند .
خیلی سریع به دوستم سالین زنگ زدم من : سلام خوبی ؟ سالین : ممنون تو چطوری ؟ من : من خیلی خوبم سالین : چه عجب همیشه وقتی زنگ میزدی کلی غر غر میکردی 😑 من : یع خبر خیلی خوب دارم سالین : چه خبری ؟ من : قرار شده من ..... سالین : قرار شده تو چی ؟؟ من : نه نمیگم اول باید مژدگونی بدی ؟؟ سالین : اه هیون جی لوس نشو ...... بگو دیگه .... من : نچ ..... اول مژدگونی ... سالین : باشه .... خب برات یه هودی خوشکل میگیرم حالا بگو چیشده ؟؟ من : باشه ولی حرفت یادت نره و برام یه هودی خوشکل بخری .... سالین : باشه. حالا میگی یا قطع کنم . من : باشع . باشع . الان میگم سالین بابام بالاخره بهم اجازه داد به کنسرت اکسو بیام . سالین : وای دختر راس میگی؟ من : آره حتی خودمم باورم نمیشه..... خیلی خوشحالم سالین : هیچی نگو فقط بگو کجایی بیام پیشت من : باشه آدرسو برات میفرستم بعدش خداحافظی کردم و آدرس رو براش فرستادم
یع ده دقیقه ای بود که منتظر سالین بودم روی نیمکت نشسته بودم و که یهو سالین با دو تا بستنی جلوم ظاهر شد سریع باند شدم یکی از بستنی ها رو ازش گرفتم و شروع کردم به تعریف کردن ماجرا که چطور پدرم رو راضی کردم هی من میگفتم و ذوق میکردم هی سالین حرفامو تایید میکرد و بعضی جاها بهم تیکه مینداخت
حدود دو ساعتی بود که تو پارک بودیم داشتیم حرف میزدیم کم کم هوا سرد شد و از اونجا که پارکی که ما توش نشسته بودیم خیلی به رستوران خاله هو ( خاله هو مامان بزرگ سالینه که هیون جی بهش میگه خاله ) نزدیک بود تصمیم گرفتم یه سر بهش بزنیم خلاصه رفتیم رستوران خاله هو و تو انجام کارا بهش کمک کردیم بعد از اینکه کارا تموم شد با سالین رفتیم و رو دو صندلی نشستیم رو به سالین گفتم :
اکسو کی کنسرت داره ؟ سالین در حالی که داشت با موهاش ور میرفت گفت : نمیدونم باید از تاران بپرسم . من با ذوق گفتم : کی ازش میپرسی ؟ سالین دستاش رو گذاشت رو میز و گفت : خب ... فردا ازش میپرسم . من با صدایی بچگونه گفتم : میشه همین الان ازش بپرسی ؟ سالین گفت : نه نمیشع . من : خواهش میکنم سالین لطفا سالین : فعلا کار دارم نمیتونم من : خیلی بدجنسی لطفا ازش بپرس . سالین : باشع .. ولی چجوری من نمیدونم اون کجاست ؟ من : خب بهش زنگ بزن سالین : من شمارش رو ندارم . با ناراحتی به صندلی تکیه دادم و گفتم یعنی من باید تا فردا صبر کنم
سالین سرش رو به عنوان تایید تکون داد منم با ناراحتی بهش نگاه میکردم که یهو ختله هو با دو ظرف نودل اومد و جلومون واستاد ظرف های نودل رو جلومون گذاشت و روی یع صندلی نشست وقتی دید من ناراحتم گفت : چی کار شده چرا اینقدر ناراحتی ؟؟ من : چیزی نشده خاله هو خاله هو : پس چرا ناراحتی ؟ من : بابام بعد از مدت ها بهم اجازه داد به کنسرت اکسو برم ولی من نمیدونم اونا کی اجرا دارن 😢 خاله هو : کنسرت اکسو ؟؟ من : بله خاله هو خاله هو از سرجاش بلند شد و درحالی که به سمت کابینت میرفت گفت : دیروز داشتن برگه پخش میکردن یکی به من دادن فک کنم در مورد کنسرت اکسو بود . بعد از توی کابینت یع برگه در آورد و اومد سمت من و برگه داد بهم و گفت : بگیرش شاید به دردت بخوره
برگه رو خاله گرفتم و شروع کردم به بلند خوندنش * افرادی که مدتهاست منتظر برگزاری کنسترت اکسو هستید فردا ۴ مه میتوانید برای آخرین مهلت خرید بلیط کنسرت اکسو به محل ادرس زیر مراجعه کنید * اینو که خوندم کل وجودم پر شد از هیجان سالین تا اینا رو شنید بلند شد و چندتا حرکت موزون انجام داد و بعد گفت : واییی بالاخره میتونم همراه تو به کنسرت اکسو برم . منم پا شدم سالین رو بغل کردم و با صدای بلند گفتم : من میرم کنسرت اکسو. سالین منو محکم تو بغلش فشرد که من یهو خودم رو از تو بغلش بیرون کشیدم و برگه رو برداشتم و گفتم : وای بلیط ها رو تا کی میفروسن نکنه بایط ها تموم شع به ما نرسه
سالین سریع برگه رو از دستم گرفت و گفت : ازنقدر منفی باف نباش بذار ببینم تا سه ساعت دیگه بلیط میفروشن تا آدرس جایی که بلیط میفروشن یک ساعت راهه فک کنم اگه الان راه بیوفتیم بتونیم واسه خودمون بلیط بخریم من با عجله گفتم : پس منتظر چی هستی بدو بریم . سالین رو به خاله هو گفت : ولی اگه ما الان بریم کی به خاله هو برای درست کردن شام کمک کنه . خاله هو لبخندی زد و گفت : شما نگران من نباشید کیم یول برای کمک من میاد بهتره شما هر چه سریع تر برین تا بلیط گریتون بیاد . سالین با خوشحالی بلند شد خاله هو رو بغل کرد ازش خداجافظی کرد از رستوران بیرون رفت منم از خاله هو خداحافظی کردم و پشت سر سالین از رستوران بیرون رفتم .
امید وارم خوشتون اومده باشه ❤ تو پارت بعدی اعضای اکسو وارد میشن 😍 ممنون که خوندین اگه دوست داشتین نظر بدین
تا پارت بعدی خدانگهدار ❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)