6 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 124 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این داستان قبلا اسمش عشق پر از تصادف بود عوض کردم گذاشتم عشق پری من از این به بعد اسمش اینه :-D
یچ ی/چز دیگه //// من این داستان بیشتر از همه دوست دارم راستش به دلم هم خیلی نشست و زیبایی واقعا این از همه بیشتر دوس دارم از میان داستان هایی که نوشتم قسمت بعد ۱۵ لایک❌❌❌
از زبان مرینت
از خواب بیدار شدم با همون لباس های دیشب خوابیده بودم
بلند شدم لباس هامو عوض کردم
آماده شدم کیفم رو برداشتم و رفتم پایین
بابا داشت صبحونه میخورد
مرینت: سسسلااام
بابا: سلام عزیزم
نشستم رو صندلی یه نگاه به محتواته روی میز انداختم
از دیروز هنوز یه مقدار پنکیک مونده بود
اون برداشتم و مشغول خوردنش شدم
بابا: میگم مرینت...بابت دیشب متاسفم
مرینت: آآآ بابا جون اصلا مهم نیست
بابا: چرا من دوباره یادت انداختم
مرینت: عیب نداره الان میرم دانشگاه...باز یکی من میگم یکی آدرین میگه بحثمون میشه باز کلا یادم میره
بابا: ادرین؟
مرینت: آره دیگه ...همون همکلاسی جدید افتضاح دیگه
بابا: آهان همون که میگفتی خیلی رومخه
مرینت: آره همون
بابا: مگه بازم بحث میکنید
مرینت: آره تازه الان بدترم شده الان بحث اینه که کی بهتر حال اون یکی رو میگیره
بابا: زیاد که اذیت نمیکنه؟
مرینت: جرعت شو نداره نگرانم نباشید خودم از پسش برمیام...هر چی نباشه دختر شمام دیگه
بابا: راست میگی یادم رفته بود تو مرینتی
مرینت: تازه یه دفعه صندلی شو خراب کردم به محض اینکه نشست با کله رفت زمین...وای بابا انقدر خندیدم
بابا: اون وقت اون چیزی نگفت
مرینت: چرا اونم به جاش در و کلاس قفل کرد تا به کلاس نرسم
بابا: شما ها دانشگاه نمیرید میرید جنگ
خندیدم و گفتم: این جنگمون از مسئله ی دانشگاه جداست
بابا: از دست شما جوونید دیگه البته تو نه ها
مرینت: چرا
بابا: تو فعلا بچه حساب میشی تا بعد
مرینت: چرااا؟!
بابا: برای اینکه زیرا
مرینت: بابااا
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
رسیدم کلاس
هنوز بعضی از بچه اا نیومده بودن اما آدرین اومده بود
همین جوری نشسته بودم الا هم هنوز نیومده بود
ادرین: امروز کجا سیر میکنی خانم دوپن
مرینت: میبینی شر از طرف خودته
ادرین: اخه خیلی ساکتی تعجب کردم
مرینت: اوه واقعا ببخشید از این به بعد باهاتون هماهنگ میکنم که تعجب نکنید
ادرین: پس چی اینجا کلا همه با من هماهنگن
مرینت: کجا کجا پیاده شده با هم بریم انقدر بالا بالا میری نیوفتی
ادرین: تو نگران من نباش نگران خودت باش که قراره از چشم بیوفتی
مرینت: هیشکی هم نه تو منو از چشم بندازی...خیلی نگران نباش من واسه تو چشم بودن تلاش نمیکنم منم اهداف خودم و دارم
ادرین: حالا به اهداف رسیدنت هم میبینیم
مرینت: دیگه داری زیادی از حدت میگذری ...
هر چی از دهنت در میاد که قرار نیست بگی
ادرین: زبون خودمه اختیار شو دارم هر چی بخوام میگم
مرینت: ببین دیروز بهت گفتم هیچ خوشم نمیاد بحث که هیچ اون ریختت هم ببینم پس مراقب حرف زدنت باش من تا همینجا هم خیلی ملاحظه کردم
ادرین: مثلا میخوای چیکار کنی
مرینت: تو از حد خودت بگذر ببین چیکار میتونم بکنم تو هنوز منو نشناختی جناب متکبر
ادرین: تو هم منو نشناختی خانم کوچولو
مرینت: به من نگو خانم کوچولو
ادرین: من هر کسی و هر جور که بخواب صدا می نم
مرینت: تو بیخود میکنی
ادرین: مراقب حرف زدنت باشه
مرینت: سر من داد نزن فکر کردی کی هستی
_کافیه
هر دو مون بر گشتیم سمت استاد
استاد کی اومد
استاد: شما دو تا دانشگاه رو گذاشتید رو سر تون...این چه وضعشه...این بحث و همینجا تموم میکنید جفت تون بیرون
ادرین: استاد....
استاد: گفتم بیرون
ادرین و من : بله استاد
و میریم بیرون هر دو مون همدیگه رو چپ چپ نگاه میکردیم
ادرین: تقصیر تو بود
مرینت: تو اول شروع کردی
ادرین: ولی تو هر چی خواستی گفتی
مرینت: تو هیچ حواست به حرف های خودت بود
اومد جواب بده که در کلاس باز شد و استاد ما رو که تو راهرو وایستاده بودیم نگاه کرد
استاد: فکر کنم اگه تو کلاس باشید کمتر سر و صدا کنید... بیایید تو ولی دیگه صدایی نشنوم
ادرین و من: چشم استاد
رفتیم تو کلاس و دیگه هیچی نگفتیم یعنی جرعت رو نداشتیم
قضیه یه خرده بیخ دار شد
ولی منم نمیتونستم کم بیارم باید بیشتر مراقب باشم
که هم حال این جناب متکبر رو بگیرم هم تو دردسر نیوفتم
......
#𝐿𝐼𝑁𝐴
از زبان آدرین
کلاس تموم شد اومدیم بیرون
خیلی اعصبانی بودم
ادرین: نه دیدی؟ دیدی هر چی دلش میخواست گفت بعد هم میگه تقصیر تو بود
تام: از حق نگذریم تو هم کم نیاوردی ها
ادرین: تو طرف کی هستی دقیقا
تام: من طرف حقم
چشم غره ای بهش رفتم
تام: خب چیه راست میگم دیگه تو هم هر چی خواستی گفتی
ادرین: اینم از رفیق ما خیر سرم انتقالیرفتم اومدم این دانشگاه که پیش تو باشم...تو هم که اینجوری
تام: من میگم اصلا تو چرا انتقالی گرفتی میگفتی من میومدم
ادرین:حالا که اومدم تا روی این دختر رو کم نکنم هیچ جا نمیرم
کلاس بعدی شروع شد
استاد درس و شروع کرد آخر کلاس هم که میخواست بره گفت
استاد: راستی خانم دوپن اون خبری که خیلی منتظرش بودید احتمالا یکی دو ماه دیگه است
مرینت: واقعا؟ ممنون که پیگیری کردید
استاد: خواهش میکنم هر چی نباشه شما یکی از شاگردای خوب من هستید
مرینت: لطف دارید استاد
بعد کلاس اومدیم تو محوطه ی دانشگاه یه هوایی بخوریم
ادرین: شما یکی از شاگردای خوب من هستید ...همین میشه دیگه استاد ها هم هوا شو دارن که اینقدر خودش و دست بالا گرفته....میگم تو میدونی اون خبر چیه
تام: کدوم خبر
ادرین: همون خبری که استاد میگفت دیگه
تام: چرا باید بدونم
ادرین: ولی من باید بفهمم
تام: چرا برات مهمه بدونی
ادرین: چون واسه مرینت هم مهمه
تام: چه ربطی داره من که منظورت رو نمیفهمم
ادرین: صبر کن متوجه میشی
روی نیمکت زیر یکی از درخت های دانشگاه پیداش کردم
یه طرح دستش بود که داشت میخوند
نشستم کنارش
یه نگاهی به من کرد و بعد برگه هایی که دستش بود رو بست و خیلی جدی گفت
مرینت: کاری داری؟
ادرین: نه همین جوری نشستم
چیزی نگفت خواست بلند شه بره که گفتم: راستی اون خبری که استاد میگفت چیه؟
مرینت پوزخندی زد و گفت: هه نتونستی از فضولات صبر کنی نه؟...چرا میخوای بدونی
ادرین: خب اگه استاد میگه یعنی مربوط به دانشگاهه پس منم باید بدونم
مرینت: رو تو برم!...نترس چیز پنهانی نیست خودت بعدا میفهمی
ادرین:نگفتی چیه
مرینت: گفتم که خودت میفهمی البته اینکه تو رو با کنجکاوی تنها بزارم هم کیف میده
ادرین: الحق که چه قدر رو دادری
مرینت با خونسردی گفت: از تو یاد گرفتم
بعد هم رفت
نمیدونم این دختره چرا انقدر رو مخه
اما چیزی که میدونم اینه که ما دو تا هیچ وقت با هم کنار نمیآیم
....
۱۵ لایک
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
میشه بزاری؟
سلام
والا میزارم بررسی نمیکنن
عالییی بود این داستان رو واقعا دوست دارم😁تازه باهاش آشنا شدم
مرسی امیدوارم تا اخر دنبالش کنی
عالییییی