
از زبان آلیس:تقریبا نزدیک خونه بودیم شب شده بود تو خیابونا تقرییا هیچکس نبود داشتیم سلامت خونه میرفتیم که یهو یک8 نفر آدما ریختن سرمون و اونا لباسای سیاه پوشیده بودند و نقاب زده بودند آقای جو پرسید:شما کی هستید؟ چی میخوایید؟ یکی از اونا جواب داد:ما اومدیم دنبال شما یا با پای خودتون میاید یا با زور میبریم تون/ جو:هرگز بعد اونا یک چیزی پرت کردن سمت مون دود ازش بلند شد بعد دیگه چیزی نفهمیدم (بیهوش شد)
از زبان ناشناس2 (ناشناس یک همونیه که تو پارت های قبل ربان رو داد آدرین این یکی دیگس) آلیس رو آدرین؟ /سرباز:به قربان فاز1 نقشه با موفقیت انجام شد بچه ها در حال انجام فاز2 نقشه هستند/👤²: عالیه..... از زبان گابریل:از وقتی آلیس رفته دنبال پدر و مادرش خیلی نگرانم اما خوب طبیعی داشتم به همین چیزا فکر میکردم که یهو چندتا آدما ریختن تو اتاق یکی شون گفت ما سرباز هستیم یا با پای خودت میای یا با زور میبریمت من چیزی نگفتم و فقط تو شک بودم که اونا یک چیزی پرت کردن سمتم از دود اومد و دیگه نفهمیدم چی شد (بیهوش شد)
👤1:آدرین میخواد هر جور شده امتحان بگیره باید یک کاری کنم یک از قانونای اینجا اینه که همه باید ماسک بزنن و ابن بنفع منه چون اگه میدونستن من کی هستم بدون وقفه می کشتنم...... از زبان آلیس:چشمام رو باز کردم دیدم توی یک اتاقم آقای جو و گابریل(چون فهمید پدرش نیست دیگه بهش میگه گابریل) هم رو به روم نشسته بودند دهن هر سه مون بسته بود تو فکر بودم که یهو چند نفر اومدن داخل یکی شون که ماسک شون با بقیه فرق داشت که انگار رییس شون بود ماسکش رو برداشت اون....
اون آدرین بود😱ولی کار کس دیگه ای نمیتونست باشه🥴آدرین:خوب حالا که جمع مون جمع هست جو میخوای بگی چرا داری به مرینت کمک میکنی؟ اوه راستی دهنش رو باز کنید روژان:اونا دهن جو رو باز کرد جو چیزی نگفت آدرین گفت منتظر چی هستی زود باش جو گفت که پدر و مادرم چند سال پیش اون رو استخدام کردن تا پیدام کنه آدرین گفت:خوب آقای گابریل شما چی نمیخواید بگید چطور مرینت رو پیدا کردید؟ دهنش رو باز کنید گابریل:12 سال پیش منو همسرم برای سفر به لندن رفته بودیم یک روز که داشتیم توی پارک مرکزی قدم میزدیم یک دختر بچه با موهای سرمه ای و بیهوش پیدا کردیم منو همسرم کمکش کردیم و اون رو بردیم بیمارستان دکتر میگفت بدجوری زخمی شده و ممکن حافظش رو از دست بده بعد چند ساعت بهوش اومد و گفت که چیزی یادش نیست ما اسمش رو گذاشتیم آلیس و چیزی درباره اینکه اون دختر واقعی ما نیست بهش نگفتیم آدرین:خوب کافیه دیگه به اندازه کافی شنیدیم حالا نوبت منه که داستانم رو بگم
روژان:خوب آدرین همه اونا که مرینت توی پارک مرکزی گم شد رو براشون تعریف کرد و گفت از اون جریان به بعد همه منو مقصر گم شدن تو میدونن درحالی که من به تو گفتم که اینکار نکن ولی تو گوش ندادی دیگه هیچکس به من توجه نمیکرد و همش تقصیر تو از زبان مرینت:چون دهنم بسته بود چیزی نمیتونستم بگم ولی اگه دهنمم باز بود حرفی برای گفتن نداشتم فقط اشک میریختم آدرین:بیارید شون
خوب ناظر جان لطفا جان هرکی دوست داری منتشر کن هیچی نداره اگه کلمه ی بی ادبانه ای توش بود بدونید غلط املایی وگرنا تو کل داستان از پارت یک تا آخر هیچ کلمه ی بی ادبانه ای استفاده نشده🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙃🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂😗🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂😗😗😗😗😙😙😙😙😗😚😚😚😚😘😘😘😘😘🥰🥰😍😍😍🤩🤗😘😚
واسه پارت بعد حداقل 10 تا لایک میخوام😗😗😗😗(چیه نکنه فک کردی مجانیه🤨)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون😚
خیلی عالیه
ممنون🥰
باشیم*😐
روژان من ازت بدمنمیاد دوست دارم که هنوز هم دوست باشم
من با تو مشکلی ندارم باهاتم دوستم و خوشحالم که توهم باهام دوستی🥲ولی باید اعتراف کنم واقعا دلم واست تنگ شده بود🥲❤
منم 🥺❣
اگه پارت بعد رو میخواید لایک کنین🙂