
بالاخره رسیدیم به پارت چهارده از این پارت به بعد می رسیم به حساس ترین قسمت ها پس بدون معطلی بریم سراغ رمان😆😆😃
و تیکی و مرینت با هم شروع کردند به بازی کردن... حالا اینارو ول کن بریم سراغ اصل کاری یعنی فیلیکس. پلگ: خب دیگه کممبرم رو بده انگشتر هم رو بده که دیگه وقت خداحافظي رسیده. فیلیکس: پس لا اقل بزار از لیدی باگ خدا حافظی کنم پلگ: آه باشه فقط عجله کن که دلم برای صاحب قبلیم تنگ شده فیلیکس:😑😑.... پلگ تبدیل گربه ای! و رفت و برای لیدی باگ پیغام گذاشت و نشست رو ی پشت بوم یکی از خونه ها مرینت و تیکی هم برای هوا خوری رفتن روی بالکن که کت واکر رو دیدن چون نزدیک خونه مرینت بود راحت تونستن ببیننش. وخب روش به یه طرف دیگه بود مرینت رو نمیدید تیکی: عه... اون کت واکر نیست؟ مرینت خودشه... این وقت شب اینجا چی کار می کنه؟ بهتره برم ببینم چشه تیکی: باشه فکر خوبیه مرینت: تیکی دختر کفشدوزکی آماده! لیدی: کت واکر؟ واکر: اوه سلام دختر کفشدوزکی لیدی: چیزی شده این وقت شب بهم پیم دادی؟ واکر: آره اومدم ازت خداحافظي کنم لیدی: خداحافظي؟ واکر: آره دیگه معجزه گر رو باید به صاحبش بر گردونم... راستی خیلی مراقب گربه سیاه باش... چون اون بازیگر مورد علاقه، یعنی تام هالند لیدی: چی؟؟؟ واکر: آره من دیگه برم فردا گربه سیاه رو میتونی ببینی. لیدی: با.....باشه ... خدا نگهدارت و کت واکر میره.. لیدی باگ که شکه شده بودباور کرد که گربه سیاه تام هالند هستش🤣🤣🤣 لیدی: پشمام ریخت.... گربه سیاه تام هالنده🙀🙀🙀🙀 اون بازیگر معروفه؟!؟!؟!؟!؟!؟ لیدی: خال ها خاموش. تیکی: خب چطور بود؟ مرینت: بیا تو باهات حرف دارم تیکی: یا خدا... خدا خودت رحم کن... امیدوارم نفهمیده باشه اون یه دیس ماکارونی که درست کرده بود رو من خوردم😟😨😦
تیکی: بل...ه.....بله....مرینت🙀🙀🙀🙀🙀 مرینت: تیکی.... بگو ببینم تیکی: باشه باشه عصبانی نشو کار من بود... میدونم اشتباه کردم ولی واقعا متاسفم نمی خواستم این کار رو بکنم من رو ببخش خواهش می کنم عصبانی نشو😟😰 مرینت: درباره چی صحبت میکنی؟ تیکی: همون دیس مرینت: چه دیسی؟ تیکی: ماکارون مرینت: آآآآآآآممممم.... آهان فهمیدم خوشت اومد تیکی: چی؟؟ مربنت: اون رو برا تو درست کرده بودم تیکی: هوووووفففف آره خیلی خوش مزه بود😃😃😃 مرینت: خوبه😊😇 تیکی: حالا چه سوالی داشتی؟ مرینت: گربه سیاه تام هالند هستش؟ تیکی: کی کی؟ تام چی؟ مرینت: تام هالند تیکی: 😑 معلومه که نه مرینت: هوف خوبه پس کت واکر چرا گفت اون تام هلنده؟ تیکی: 😂😂 مرینت: چرا م خندی؟ تیکی: همش کار پلگه مرینت: آهان... باشه یه لحظه ترسیدم😀 تیکی: وای ساعت رو... ۱۲ شده مرینت: اوه آره بهتره بخوابیم که فردا قرا ه با ارباب سایه ها بجنگیم تیکی: واقعا کنجکاو شدن بدونم قافلگیری گربه سیاه چیه؟! مرینت: منم همین طور. به هر حال فردا خواهیم فهمید تیکی: آره... شب بخیر مرینت: شی خوش و دوتاشون هم گرفتن خوابیدن. بریم پیش آدرین بعدش بریم سراغ گابریل...
پلگ: خب آقای فیلیکس... من دیگه میرم... تو هم برو به زندگی تجملاتی عزیزت برس فیلیکس: هههه بی مزه. من میرم بخوابم که دارم میمیرم از بی خوابی پلگ هم انگشتر رو گرفت و منتظر فردا صبح شد. وقتی آدرین صبح بیدار شد و رفت دستشویی تا دست و صورتش رو بشوره دید پلگ اومده... خیلی خوش حال شد چون دلش براش خیییلی تنگ شده بود ولی بیشتر از هر چیزی دل ت دلش نبود تا لیدی باگ رو ببینه(قربون پیشی جونم برم من 😁) پلگ: آآآآآآآآآآآآددددددددررررررررررررییییییییییییییینننننننننننن😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃 آدرین: پپپپپپپپپپپللللللللللللللگگگگگگ😄😄😄😄😄😄 پلگ: رد کن بیاد آدرین: چیرو😊 پلگ: کممبر آدرین: نیومده چه کممبری😐 پلک: زیادی حرف نزن و کممبرم رو بده آدرین: اینی که تو شکمته معده است یا بشکه؟ پلگ: به تو چه کممبرم رو ممممممممممیییییییییییییییی خخخخخخخخخخخوووووووووااااااااااممممممممممم آدرین: ببخشید باشه باشه الآن می دم چره عصبانی میشی😧 پلگ: آفرین😇 آدرین: از دست تو پلگ: خی بگو ببینم بیشتر دلت برا من تنگ شده بود یا برای کفشدوزک؟ آدرین: رو راست باشم؟ پلگ: آره در چند که جواب اصلی رو میدونم ولی به هر حال آدرین: خب معلومه برای لیدی باگ پلگ: درست حدس زدم آدرین: فیلیکس چطور بود؟ پلگ: خوب بود ولی کممبر هام رو دیر به دیر می داد که همین من رو عصبی می کرد وگر نه بد نبود . آدرین: فقط دوست دارم امروز قیافه ارباب سایه ها رو ببینم که چطوری جا می خوره و تعجب می کنه پلگ: منم همینطور... حالا قافلگیریت چی هست؟ آدرین: همین البته با لیدی باگ هماهنگ کردم قبل از اینکه معجزه گرم رو امانت بدم به فیلیکس که لیدی باگ حواسش رک پرت می کنه و منم از پشت حمله می کنم پلگ: نقشه عالیه
بیاین بریم به دیشب تا ببینیم که گابریل چی کار کرده ، برای دختر کفشدوزکی و گربه سیاه چی آماده کرده... گابریل: ناتالی همونطور که گفتم تو باید با معجزه گر طاووس تبدیل بشی و اینطوری می تونیم از پس لیدی باگ بر بیایم. ناتالی: بله قربان گابریل: فقط اون کت واکر ه چیه اون چطوری معجزه گر گربه سیاه رو پیدا کرد؟ در حالی که ما در به در دنبالش گشتیم ولی هون پسره که اصلا معلوم نیست کی هستش حلقه رو پیدا کرده... چطور ممکنه؟ آخه از قدیم گفتن جوينده یابنده است ناتالی: قربان اون پسره اسمش کت واکر هستش و از فردای روزی که گربه سیاه آسفالت شد پیداش شد و معلوم نیست که چطوریاون رو پیدا کرده اما فردا خواهیم فهمید و هیچ مانعی برای رسیدن به آرزو تون نمی مونه. گابریل: ههههههممممممممم..... نکنه لیدی باگ برش داشته؟ آههه من احمق باید همون موقع که پرتش کردم پایین می رفتم دنبالش و معجزه گر رو می گرفتم خیلی دارم حرس می خورم😤😤😤 ناتالی: نگران نباش همه چیز درست میشه
بر گردیم زمان حال... گابریل: وقتشه..... نورو بال های تاریک رو باز کن.(بچه ها من با دوبله انگلیسی نگاه میکنم و ممکنه که بعضی چیزا ها رو اشتباه ترجمه کرده باشم اگه درستش رو میدونید تو کامنت ها بگید) ناتالی: دوسو پر هام رو باز کن آدرین: وقتشه پلگ... پلگ: هام هام هام (در حال خوردن کممبر) باشه آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! مرینت: تیکی بدو که دیر کردیم... تیکی دختر کفشدوزکی آماده ! ارباب: خیلی خب بیا بریم بالای ساختمون! مایورا: بریم. کت: سلام بانو من لیدی: سلام گربه امروز همه چیز رو برام باید تعریف کنی که مردم از فضولی کت: باشه 😂 لیدی: خب نقشه چیه؟ (خب این پارت هم تموم شد ممنون که وقت گذاشتین خدا حافظ🥰🥰🥰🥰🥰😍🥰)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تام هالند بهترین بازیگر که بیشتر بخاطر نقش مرد عنکبوتی خیلی گنگش بالاست
تام هالند:🦾
من می شناسم 🙋
یکی از بازیگر های مورد علاقمه😀😃
😘😘😘😘😘😘😘😘😘
😘😘🥰🥰😍😍🥰😍🥲
بابا آسفالتمون کردی! چرا جاهای حساس تموم می شه؟😗
هیجانش هم به اینه😁
با ⚔ بیام؟بابا جای حساس کات نکن نامرد
🤭🤭🤭😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣
⚔
نه باریکلا نه باریکلا نی باریکلا
چرا؟😅
عاشق این دیالوگ هستم خیلی باحاله 😂😂
خیلی عالی بود😍
خیلی ممنونم 😊🥰😇😍
عاااااااالی عالی بود🌹
ممممممممممممنننننننووووووونننننمممممم🥰🥰🥰🥰😍😍🤩🥰
عالی ❤️
ممنون😄🥰😍
خیلی قشنگ بید 🦋💞🦋
میسی😍😍😍🥰🥰🤩
❤🧡💛💚💙💜❤🧡💛💚💙💜❤🧡💛💚💙💜😘