천사와 사탄(فرشته و شیطان:کوک)

بخونی عاشقش میشی♡

راوی:% کیم ته کی:+ %ایشون تهکی هستن، یه دختر خوب و مهربون که ایرانیه و از کوک که 23 سالشه 3 سال کوچیکتره

اینم تیپ کویین داستانم کیم ته کی که آجی کیم تهیونگ هست پلیس مخفیه اما داداش22 سالش 10 سال پیش ناپدید شده منشی:_ _اوه خانم کِی(شبیه اسم حرفk خونده میشه) حالتون چطوره؟! +خوبم خانم سان ممنون. از سوک جین چه خبر؟ _متاسفانه بعد 2 ماه رفتن به اون ماموریت برنگشته😞 +اوه! چه بد:( _راستی رئیس کَن(پارک کَن اسمش مثل اسم کن کانکی تو توکیو غول خونده میشه) کارِتون داره. +باشه. فعلآ 😊 _فعلا🤗

رئیس کن:@ + رییس اونجایین؟ @بیاید تو خانم کی در:قیژژ😁 @سلام خانم کی +سلام رئیس کارم داشتید؟ @بله خب،حتما میدونین چی به سر جین اومده... +آره، 😞میگن مغزشو شست و شو دادن و ازش استفاده میکنن وگرنه برای ترسوندن ما ج. سدش را برامون میفرستادن یا عکس اون را میفرستادن و گروگان میگرفتنش😒 @تا حدودی درسته. من ازت میخوام بهش کمک کنی. میتونی؟ +وات؟ @کن یو هلپ تو سوک جین؟ + یعنی برم اونجا؟ @آره خانم کی. این مهمه و من بهتر از تو پیدا نکردم کی. ولی اگه نمیتونی بگو. %کی که غرور دخترانش و تواناییش برای ماموریت ها و فرصتی که برای بالاتر بردن موقیتش پیش اومده بود و علاقش به کمک و نجات بقیه دست به دست هم داده بودن تا راضیش کنن....... +میتونم قربان ولی لطفا بزارید نفوذی گونه پیش برم₩به روش خودم!؛) 😏😌😎 @حتما😎

%فردا: کی با این تیپ سوار بنز صفرش که تو اسلاید بعده میشه _خداحافظ خانم کی😢🥺😭 +گریه نکنین خانم سان خدانگهدار🤗 وقتی کی رفت: @سان چرا گریه میکنی عزیزم _کن اون رفیقمه میترسم دیگه برنگرده🥺😭 @چرا نگفتی دوستته؟ _چون فکر میکردن بخاطر دوستیش با همسرت انتخابش کردی، به تو هم نگفتم ولی حالا لو رفت! (بعله خوشکلا همسر! 😏🙃😁🤭🤫) از زبون کی:هوففففف نمیدونم میتونم یانه😕جین در کاراش بامن هم سطح بود اما.....

%فردا: کی با این تیپ سوار بنز صفرش که تو اسلاید بعده میشه _خداحافظ خانم کی😢🥺😭 +گریه نکنین خانم سان خدانگهدار🤗 وقتی کی رفت: @سان چرا گریه میکنی عزیزم _کن اون رفیقمه میترسم دیگه برنگرده🥺😭 @چرا نگفتی دوستته؟ _چون فکر میکردن بخاطر دوستیش با همسرت انتخابش کردی، به تو هم نگفتم ولی حالا لو رفت! (بعله خوشکلا همسر! 😏🙃😁🤭🤫) از زبون کی:هوففففف نمیدونم میتونم یانه😕جین در کاراش بامن هم سطح بود اما.....

فهمیدم! آرهههه😁 رییس گفت اونا امروز تو کافه کراچ جلسه دارن به عنوانِ یه عکاس میرم و پشت یکیشون در معرض دید بقیه از کافه عکس میگیرم و عقب عقب میرم تا بخورم بهشون....... +ممنون ویلیام همینجاست 😊 ویلی:بای مادمازل!

اووووووووووههه خدای من! کی اینو وقتی تو دلش گفت که رفت تو و جین را روی یه میز درحال خندیدن دید و یه پسری که همه نگاش میکردن! چه چهرش آشنابود! ..... بعد از اینور و اونور عکس گرفتن پشت اون پسره وایساد و عکس گرفت و رفت عقب تا جایی که خورد به پسره و اون وایساد..... کی که چشاش به پسره افتاد گفت:جانگ کوک! یه دفعه دررفت....

قیافه کوک(¥) عجیب شده بود! ¥کی(منظورم تهکی نبود یعنی چه کسی🤭😉) بود؟ +اون موقع چهارسالم بود 😞پدر و مادر زخمیمو بابامامانش جلو چشمم کش.تن، :( وقتی مامان و بابای قاتلش مجابش میکردن اولین قتل زندگیش را رو من انجام بده فرار کردم😢😭😱 بچه بودم ولی میفهمیدم حق ما نبود😭😭😭داداشم بیهوش بود دم در پارکینگ خونمون یعنی قتلگاه مامان بابام........ از زبان کوک:اون منو از کجا میشناخت؟ یعنی چی؟ نکنه خبرداره ما نقاب وحشتیم!؟ ¥بچه ها بریم دنبالش ولی عادی باشیم بقیه:اوکی!

کی میره تو یه کوچه بن بست و متروکه..... +نه! نشونتون میدم ¥آروم باش! تو کی هستی؟ منو از کجا میشناسی و چرا دررفتی؟! +من یه..............

منتظر باشین😁پارت بعدی عکس نقاب خرگوشی را میذارم😆داستان باحالیه و قراره بعد از این داستان نسخه های بقیه اعضا را بذارم😇 Purple is the color of love 💜 به عشق بی تی اس 😘🤗 بای راستی اسلاید بعد هم برو کارت دارم😙😎