10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yasamin انتشار: 3 سال پیش 7 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
پارت ۴اومد
به طرف اونها رفتی .هردو به احترام بلند شدن .کنار شیرین
روبروی پسر عموی فرید نشست .فرید چند بستنی سفارش داد .از
اول تا آخر سرم پایین بود .
نمیخواست با طرف چشم تو چشم ش .من خجالتی نبودم اما هیچ وقت
با خواستگارم بیرون نیومده بودم اون با دو نفر دیگه .که یکیش هم
شیرین باشه هی با پاش بزنه به پات که ،بابا تو هم یه حرفی بزن
.بدتر معذب میشدم .
خیلی دوست داشت هر چی زودتر از این مهلکه خالص شم . شیرین
که دید من خیال حرف زدن ندارم رو به فرید گفت :فرید جان من
خیلی دل از اون کیکا میخواد .
ای کوفت خوبه نیم ساعت پیش یه ساندویچ خوردی .حال که بستنی
خوردی ....بی خود نیست گامبوئی .
فرید گفت؛ عزیزم من که نمیدونم تو از کدوم کیکها میخواهی .بلند
شو باهم بری سفارش بدی ....شما چیزی نمیخواین .؟
چرا من هم با خودتون ببرید ......
فقط سر تکون دادم یعنی نه .پسر هم عموش گفت:نه ممنون .
با هم رفتن مثال کیک سفارش بدن .
همینطور به رفتن انها خیره شده بودم .که اشکان (پسر عمو ی فریدگفت:
شما بستنیتون رو نخوردید .میخواین نو دیگش رو سفارش بدم .
بر گشت به صورتش نگاه کردم .چشماش قهوه ای رو شن بود
.پوستی گندمگون با موهای روشن خرمایی .در کل جذاب بود . از
اون تیپهای دختر کش داشت .
. با لبخندش من رو غافلگیر کرد .نگاه رو پایین انداخت و گفت :
ممنون میلی ندارم .
دوباره سکوت .زیر چشمی نگاهش کردم .هنوز داشت من رو نگاه
میکرد.ای کاش یه حرفی بزنه .دوست ندارم این طوری به خیره
بشه .
کمی دست دست کردم اما خیال حرف زدن نداشت . سرم رو باال
کردم و گفتم : من باید برم .دیرم میشه .
با تعجب گفت : به همین زودی .ما که هنوز حرفی نزدیم .
مقنعه ام رو جلوتر کشیدم و گفت :من که حرفی نداشت ....شما هم
اگه حرفی دارید لطفا کمی زودتر .من باید برم .
دوباره سرم رو انداخت پایین .د ستهاش رو به قالب کردو گفت :
بخدا که شرم و حیا دختر ایرونی هیجا پیدا نمیشه .
از حرفش چزی دستگیرم نشد . گفت :بله؟ !
لبخندی زدو گفت :همون دفعه اول که شما رو تو عروسی فرید دادم
شیفتتون شدم ،اول شیفته زیبایی شما و بعد نجابتی که در شما دیدم
.بین اون همه دختر با این که لباس ساده و پوشیده ای با روسری
پوشیده بودید اما مثل خورشید میدرخشیدید..... نمیدونم میدونید یا نه
،من در امریکا زندگی میکنم .همه جور دختری پیدا میشه .(بهتره
بگی با همه جور دختری بودم،ای کاش میتونست بگم ) ..اما من
همیشه آرزوی داشتن همسری مثل شما رو داشت .
چه کم اشتها ،رودل نکنی یه وقت .مردتیکه حالش رو کرده حاال
دنباله یه دختر آفتاب مهتاب ندیده میگرده .
گفت :اما من اصال قصد ازدواج ندارم ،مخصوصا که هیچ وجه
تشابهی بین من و شما وجود نداره .من در خانواده متدین و معتقد
بزرگ شدم و به اعتقادات پایبندم .تصور نمیکنم این برای شما
خوشایند باشه .( خدا کنه این دیگه مثل رحیمی کنه نباشه (
- شما از کجا میدونید اعتقادات شما برای من خوشایند
نیست؟.....مطمئن باشید من برای ازدواج با شما هر کاری میکنم
.حتی می شم همونی که شما میخواین .
- اما من نمیخوام شما رو تغیر بدم .چون مسلما بی فایده س .
- چرا اینطور فکر میکنید ؟فکر نمیکنید اشتباه میکنید ؟
- شما چرا میخواین غیر از اونی که هستید عمل کنید .
- من اینطور نمیخوام .
- اما شما خودتون گفتید تغیر میکنید !
مثل این که جا خورد .به صندلیش تکیه داد و گفت:هرگز فکر
نمیکردم
اینطور قدرت بیان داشته باشد .
فکر کن میخواست بگه :فکر نمیکردم اینقدر زبون دراز باشی .
لبخند زدم و گفت :آیا این از نجابت کم میکنه ؟
سرش رو تکون داد و گفت:هرگز .اما من فکر میکردم شما ...
وسط حرفش گفت : بی زبون باش .
به لبخندی اکتفا کرد . گفت :به هر صورت ما نمیتونی زوج
خوشبختی باشیم .امیدوارم همسر دلخواهتون رو پیدا کنید و
خوشبخت بشید .
- اما من شما رو انتخاب کردم مطمئن در انتخاب اشتباه نکردم .
سرم رو تکون دادم و گفت : متاسفم .من قصد ازدواج ندارم .نظرم
رو هم گفتم االن هم فقط برای این اینجام که شیرین بد قولی نکرده
باشه .
- اگه با پیشنهادم موافقت کنید کاری میکنم که هیچ وقت پشیمون
نمیشید
زندگی ایده ال براتون میسازم که همه حسرت ببرن.میش همونی که
میخواین ....من تک فرزند هست که تمام ثروت هنگفت پدرم متعلق
به منه پس از اون نظر هم خیالتون راحت باشه .
دیگه کالفه کرده بود .این از رحیمی هم سیریش تر بود .با اون
فرضیه های مسخرش .کمی فکر کردم و گفت :گفتید کجا سکونت
دارید ؟
طفلک ذوق کرد گفت :امریکا ،نیویورک سیتی .
- خیلی راجع به نیویورک شنیدم .باید جای جالبی باشه .
- خیلی زیاد .میدونم شیفته اونجا می شد .کل ایران با مقایسه با اونجا
هیچه.مطمئن از اونجا خوشتون میاد .
از رو صندلی بلند شدم و گفت :اما من حاضرنیستم نصفه خاک ایران
رو با کل نیویورک و یا هیچ جای دیگه عوض کنم .
بعد هم اون رو با نگاهی بهت زده ترک کردم و به طرف شیرین و
فرید که دور یه میز دونفره نشسته بودن رفت .هر دو بلند شدن
.شیرین گفت چی شد ؟به نتیجه ای هم رسیدید ؟
- بله ،به نتیجه رسیدیم که اصال برای زندگی مشترک بدرد هم
نمیخوریم.حاال هم با اجازه شما من باید برم .دیرم شده .
فرید گفت:اجازه بدید شما رو هم میرسون .
- ممنون شما مهمون دارید خودم میرم .خداحافظ
سریع زدم بیرون .نگاه آخر شیرین من و یاد حرفش که همیشه
میگفت:خیلی دوستدارم بدون این شازده تو کی میتونه باشه حتما خیلی دیدنیه
طفلک بدجور زدم تو برجش .بچه پولدار سوسول .حاال اگه این و
رحیمی نگیره ...نه بابا ..خوب قصد ازدواج ندارم دیگه.زور که
نیست فکر کن من با این کارام آخر رو دست مامان بمونم .
یه دربست تا خونه گرفتم .تا در حال رو باز کردم مامان جلوم سبز
شد .
- تا حاال کجا بودی م*س*تانه جان؟موبایلت رو چرا جواب نمیدادی؟
دست رو تو جیب کردم و موبایل رو نگاه کردم .
- ببخشید مامان شمارژ ش تموم شده بود .حواسمم نبوده جائی معطل
شدم.برایی همین دیر شد .
-دلم هزار راه رفت .تو که کاری داشتی نباید از یه جایی تماس
بگیری بگی دیر میای .اون هم 2 ساعت .
مقنعه ام رو از سرم دراوردم گفت : حق با شما ست .ولی باور کنید
حواسم نبود . از ترافیک این موقع روز هم که خبر دارید .
همونطور که از پله ها میرفتم باال گفتم :من میرم بخواب ۱ ساعت
دیگه بیدارم کنید .
****
قبل از این که مادرم بیدارم کنه بلند شدم .د ستی به صورت کشیدم
و پایین رفتم .هستی و مادرم پا tv بودن _ آقا جون نیومده .
صدای آقام از پشت سرم اومد .:بنده پشت سر مبارک هستم.
- سالم آقا جون
- سالم بابا
با چشم راه رفتن آقام رو دنبال کردم .رو یه مبل نشست .با لبخند به
گفت
میدونم منتظر چی هستی؟
جلو رفتم . گفتم : خوب چی شد ؟
- آقای سمائی گفت باید با خودت صحبت کنه .
با تعجب گفت :آقای سمائی میخواد با من صحبت کنه !
- نه جان ،آقای رادمنش میخواد با تو صحبت کنه .
- همون باجناقش .
- اره فکر کن .
کی؟
- همین امشب
بعد تکه کاغذی رو که تو جیب پیراهنش بود بدست داد .
- بفرما .بهتره هر چی زودتر زنگ بزنی.فکر کن شماره شرکت
باشه .
به ساعت دیواری نگاه کردم و گفت :اما فکر نمیکنم کسی دیگه تو
شرکت باشه .ساعت ۶ .معموال شرکتها این موقع تعطیل هستن .
امیدوارم که این طورنباشه چون به آقای سمائی گفت .تو حتما
امروز با آقای رادمنش تماس میگیری .
به شماره نگاه کردم و گفت :حاال شانس رو امتحان میکنم .
به طرف تلفن رفت و شمارو رو رفت .چند بوق پیاپی خورد .به
محض این که میخواست تلفن رو قطع کن تلفن پاسخ داده شد .
- بله بفرماید
عجب صدای رم و گیرای .
- سالم ببخشید با آقای رادمنش کار داشت .
- خودم هست .
صداش به نظرم جوون اومد .فکر نمیکردم باجناق آقای سمائی به
این جوونی باشه .
- بنده صداقت هست .
- صداقت ؟
- بله ،همونی که آقای سمائی در موردش باهاتون صحبت کرده
....همون دانشجوی ترم آخر مهندسی ساختمان ....
وقتی سکوتش رو شنیدم ادامه دادم :راستش همونطور که واقف
هستید این ترم رو باید تو یکی از شرکتهای مهندسی ساختمانی
مشغول باشم تا با پایان کارام موافقت بشه .االن هم کامال به لطف
شما بستگی داره که موفق به این کار بشم یانه
دیدم حرفی نمیزنه گفت :آقای سمائی به پدرم گفته بودن شما منتظر
تلفن بنده هستید .
گفت:من تنها بخاطر کاری مجبور شدم شرکت بمون .وگرنه این
موقع شرکت تعطیله .
مرض.....اصال توقع نداشتم این حرف رو بز نه . به روی خودم
نیوردم. گفت :بله متوجه قصورخودم هست .
کمی مکث کرد و گفت :تا حدودی در مورد شما شنیدم .
چه عجب .....
- فردا میتونید بیاید شرکت .
- بله میتون
- خیل خب .از نظر من مشکلی نیست .اتفاقا ما روی پروژه مهمی
داری کار میکنی که کار روهی هستش برای پایان کار شما خوب
میتونه باشه .
اخ که من قربونه ..... نه نه .اخ که من نمیدونم از خوشحالی چکار
کنم یکدفعه یاد شیرین افتادم .گ*ن*ا*ه داشت ....نمیدونست در
خواستک درست یا نه اما دل به دریا زدم گفت :ببخشید آقای راد منش یه درخواست دیگه .
- بفرمایید
یکی از دوستان من هم همین مشکل رو داره .اگه امکان داره
ایشون رو هم
بپذیرد واقعا لطف بزرگی کردید ...آخه اون .....
میون حرف اومد و گفت:مطمئنید همین یه نفره ؟
باتعجب پرسیدم :بله ?!
- اگه مطمئن هستید همین یه نفره نه بیشتر موردی نداره .اما من
فقط شما و دو ستتون رو برای همکاری میپذیرم و بس .چون دانشجو
بکار ما نمیاد .اون هم فقط بخاطر آقای سمائی .
مردک بساز بفروش چه کالسی هم میاد برای من.حیف که بهت
محتاج وگرنه .....
- الو ......
- بله .....مطمئن باشد پشیمون نمیشد .
- پس فردا شما خانوم ......
- صداقت هست و دوست شجاعی .
- بله .فردا راس ساعت ۱۱ اینجا باشد .
- میشه آدرس رو لطف کنید .
- یاداشت کنید .تجریش .......
تا گوشی رو ذاشت از خوشحالی یه جیغ کشیدم .
- هم من هم شیرین از فردا مشغول میشی .آقا جون دست درد نکنه.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)