
ناظر جوووون منتشر کنن🥺🥺❤❤
فردا در کلاس : از زبان💚: خانم بوستیه وارد کلاس شد ، خانم بوستیه: خب بچه ها امروز یه دانش آموز جدید داریم ، فلیپ بیا تو . فلیپ : سلام من فلیپ سوان هستم (*خب همونطور که بعضی ها گفتید کارکتر جدیده خودم اضافه کردم😁😁) از زبان💚:بعد یه پسر هم قد خودم با موهای طوسی و چشای طوسی ، هودی طوسی و شلوار جین مشکی و کیف سفید و کتونی های سفید ، اوففف ، فیلم قدیمی شد رفت که کلا همه چیش از ۳ رنگ تشکیل میشه😐😐، خیلی هم زشته ، اصلا هم جذاب نیست ، خب هست ولی به اندازه من نیست 😐 ، (*آدرین جان حسودی نکن دلبندم من هنوز دوست دارم😂،) خانم بوستیه : خب آدرین اگه خودرگیریت تموم شد درسو شروع کنیم . 💚:چی کجا ها چیشد . نینو زد به دستم و گفت 🤎: داداش خودرگیری داری😂😂
(*خب میریم به یک سال بعد ، مورد توجه آجیا گلم و دوستان عزیز ، الان تو فلش بک دوسال قبل هستیم که یک سال میریم جلو ، که یعنی فقط یک سال تا ماجرا اول داستانم موندیم ، برای اطلاعات بیشتر پارت یک را مجدد بخوانید 😁😁 .. خب تو این یک سال اونا هر روز با شرور هایی که توسط جناب فیلیکس شرور شدن مبارزه کردن ، رابطه آدرین ک مرینت هر روز نزدیک تر میشه ، لوکا و زویی به هم اعتراف کردم . بله شیپ مورد علاقه من لوکا و زویی هستن ،کسی اسم شیپ رو میدونه تو کامنتا بگه لویی باید باشه فک کنم ، خب بریم سر ادامه ماجرا ، فلیپ سوان هم کاری نداشته مثل دانش آموز های معمولی بوده ، البته فعلآ😁😁 ، کلویی همراه مادرش از پاریس رفت ، بلاخره راحت شدم از دست این رو مخییی😐، لایلا هم رفته تو تیم فیلیکس😐 ، خب همین بود برین اسلاید بعدی ادامه داستان 😁😁❤❤) (*راستی الان مری ۱۷ سالشه آدرین ۱۸ سال ،)
از زبان 💚 : از کلاس برگشتیم جدآ له بودم خیلی خسته شدم ، خواستم بخوابم ، چشام که سنگین شد گوشیم زنگ خورد ،مرینت بود ، گفت❤: ادرین هرجا هستی خودتو برسون برج ایفل جای فیلیکس و لایلا رو پیدا کردیم ، گفتم باشه و قطع کردم و تبدیل شدم و رفتم سمت برج ایفل ، وقتی رسیدم همه قهرمان ها بودن ، از لیدی پرسیدم باید چیکار کنیم ، اونم نقشه رو تعریف کرد
همه سرجاهامون بودیم و منتظر علامت لیدی ، وقتی علامت داد همه پریدیم تو خونه و قافلگیرشون کردیم ، از زبان ❤: بعد از کلی مبارزه ، تونستیم معجزه گر طاووس رو گیر بیاریم و اون دوتا رو محاصره کردیم ، و بعد با پرتال پگاسوس آدرین از بالا سرشون پرید و معجزه گر پروانه هم برداشت ، او دوتا هم کت بسته تهویل پلیس دادیم ، ❤💚🤎💙🧡💛و....: بزن قدش
خب میریم فردای آن روز : (*چه کتابی شد😂) از زبان ❤: همه چیز خوب بود تا اینکه بابام اومد خونه و گفت : (*مرینت فال گوش وایستاده😂) سابین من متاسفم ولی باید از پاریس بریم ، تو شانگهای یه شیرینی فروشی بزرگ خریدم ، دیگه نباید اینجا باشیم . خیلی ناراحت بودم بدوبدو رفتم تو اتاقم و زدم زیر گریه ، نه من نمیخوام برم ، همه دوستام اینجا هستن ، نمیخوام از پیش ادرین برم🥺🥺 . مامانم اومد تو اتاقم و گفت مرینت متاسفم میدونم چقدر دوستات برات مهم هستن ولی ما باید بریم شانگهای 😔 . نهه🥺🥺،
میریم یک ماه بعد مرینت تو فرودگاه داره میره شانگهای ، همه از جمله آدرین اومدن باهاش خداحافظی کنن ، از زبان 💚 : نمیتونستم باور کنم داره میره 🥺 ، هرکاری کردم که باهاش برم ولی اون پاریس رو به من سپرده بود 🥺، با همه خداحفظی کرد و آخرین سمت من اومد خیلی سعی می کردم که گریه نکنم، از زبان❤: بغض گلومو چنگ میزد ، نمیخواستم تنهاش بزارم ، از چشاش معلوم بود حالش بهتر از من نیست ، انقدر بغضم سنگین بود که حتی اجازه حرف زدن رو هم ازم گفته بود ، فقط الان به آغ*وش گرم اون احتیاج داشتم سریع خودمو تو بغ*لش جا کردم و با گریه و هق هق گفتم : همیشه دوستت...هق... دارم تا ابد ، قول ..هق...میدم برگردم ، برمیگردم قول میدم ، فراموشم نکن ..هق.....خواهش میکنم😭😭😢😢(* الهی دلم کباب شد برات 😢😢 فینا : آخیییییی هیلدا بمیرییییی تو فقط منو دق میدی😭😭 *:آقا به من چه 😐) سوار هواپیما شدم و رفتم پیش به سوی جهنم 😢هرجا بدون آدرین واسه من جهنمه😢.
پایان فلش بگ😁😁بلاخره فلش بگ تموم شد و اما پارت بعد که به احتمال زیاد پارت آخر هست امیدوارم خوشتون اومده باشه ، لایک و کامنت یادتون نره هاااا 😁😁❤ نتیجه چالش داریم ، بابای❤❤😁😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منتظر ادامه داستان هستم
❤☺
خیلی خوووب بود عالی بود دوست خوشملم💜💙😘😍😍😍
یه نظرسنجی میزارم اونجا مینویسم 🥺❤
پارت بعد رو برای بار سوم گذاشتم دعا کنین منتشر بشه🥲🥲
خدا کنه منتشر بشه 🤲🏻🤲🏻
رد شدددد🥺🥺😭😭
مری زنده میشه یا اصلا نمیمیره
عالیییییییی بود☺
میسیییی❤❤
من مغزم ارور (Error) داد... انقدر داستان با هم میخونم قاطی شون کردم😑
میرم به نگاهی به پارت قبلی میندازم بعد بر میگردم..
عه!!😅
اوکی گرفتم..
پیش به سوی خوندن این پارت☺👊
منم انقدر داستان خوندم همه رو باهم قاطی کردم ، دوباره میرم از ۳ پارت قبل میخونم تازه داستان یادم میاد😂
😂😂❤
اجیییییی😢
من قول داده بودم توی مسابقت شرکت کنم😢
ولی دیدم برنامه ادیت ندارمممممممم😢
عکس دارم ولی برنامه ادیت ن😢😢😢😢
مث همیشه عالیییی بووووووو😁❤
پارت بعدو زود بده میسیییی😍
اشکال نداره آجی خودتو ناراحت نکن❤❤
پارت بعد رو نوشتم ۲ بار گذاشتم رد شد امروز دوباره میزارم❤❤
❤🙂
عالییی بود اجی❤❤🤩
میسی آجی❤
عالی بود اجی❤🥺
میسی آجو❤