ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
واااایــــی میگما مامان بع نظرت هنوزم مثل قبلا رفتارش سرده..... رفتم تو اتاق قاب عکسشو ورداشتم عکسش مال پیارسال بود.... واقعا تو عکس هم ســـرد مــثـــل یـــخ بود....(عکس اسلاید عکس جکه همون قاب عکسی که سولینا دارع نگاش میکنه )
کع یهو مامانم صدام کرد رفتم گفتم مامان راستی بابا کو مامان: وااا مادر یادت رفته رفته معموریت سولینا: یع جوری میگه یادت رفته انگار به گفتین،،،،،،،، حالا چیکارم داری.... مامان: ببین دخترم شوهر خالت امسال نمیاد... سولینا: بهتر بابا حوصله اش رو ندارم...... مامانم یع قطره اشکشو پاک کرد و گفت: شوهر خالت خاله ات رو طل**********اق داده......
بعد با بغض ادامه داد.... خاله ی بدبختت رو آواره کرده..... با یع بچه دبیرستانی.... ببین دخترم اونا قراره بیاین خونه ی ما حالا حالا ها بمونن خو جک هم میاد تو اتاق تو..... سولینا: باشه مامان...... رفتم تو اتاقم... . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خاله اینا وقتی اومدن انقدر شاد بودن که نزدیک بود از تعجب شاخ در بیارم که دیدم جک با لبخند اومد طرفم... اون پسر واقعا عوض شده بود.......... خیلی خون گرم بود....
#آرشیدا رو مبل دراز کشیده بودم که صدای گوشیم در ٱومد...... مامانم بود...... آرشیدا: جـــانــم مامان.... مامان: پسرم امشب بیا شام خونه عمت آرشیدا: مامان جا نزار صدام رو روت بلند کنم... من چرا اونجا آخهه باید بیام ها...... مامان: یع مدت ازت قافل شدم هیچ جا نمیری....... از داداشت هم شنیدم دخترای بی هوش رو میبیری بیمارستان..... آرشیدا: آه مامان اون بنده خدا که داشت سالن رو تی میکشید افتاد.... مامان: خو چرا آوردیش بیمارستان داداشت آرشیدا: چون گفتم صد در صد سرش شکسته گفتم هزینش زیاد میشه..... ولی نشکسته بود خـــیـــلــی خوش شانسه.... بعدشم بیمارستان داداش به مدرسه خیلی نزدیک بود..
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏 برو بعدی شرایط پارت بعد رو میگم...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا بقیش رو هم بزار خیلی خوب بود
عالی بود
فداتشم..
عالی .
عالی
10
9
8
7
6
5