
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏
رفتم توی اتاقم و منتظر موندم که نینو بیاد و ببینیم کارمار چی داریم انجام بدیم. خب حالا که کاری نداریم بهتره بنده به درسم برسم.یه یک ساعتی که مطالعه کردم وعمیق تو درس فرو رفته بودم.این نینو خیر ندیده در زد و مزاحمم شد. نینو:به سرکار خانوم.تشریف آوردید بالاخره سرکار؟ -سلام.ناراحتی برم؟ نینو:بشین سرجات.چطوری؟ بعد اومد پیش میزم و کتاب های روی میزم و برداشت و یه نگاه بهشون انداخت.با تعجب عینکش رو داد پایین و گفت:درس می خونی؟ نشستم و تکیه دادم به صندلیم و ریلکس گفتم:اوهوم...اشکالی داره؟ نینو:نه اتفاقا خیلی هم خوبه.فقط سرهنگ می دونه؟بخوای بری دانشگاه مشکلی پیش نیاد برات؟ -دایی که می دونه.حالا معلوم نیست کجا قبول شم ـ یعنی شهرستان هم قبول شی می ری؟ -تاببینم کجا باشه...اگه بابام گذاشت می رم ـ ای نامرد!می خوای تنهام بزاری؟ -چراتنها؟آدرین که هست ـ اولا آدرین خودش سرگرد من منظورم معاونمه تنها می مونم.بعدشم آدرین هم معلوم نیست بمونه یانه یهو دهنم خشک شد.نکنه داره ازدو*****************اج می کنه می ره یه شهر دیگه؟یعنی چی معلوم نیست بمونه یانه؟ -مگه کجا می خواد بره؟ ـ پدرش مریضه.یعنی بهتر بگم جانبازه شیمیاییه.دکترها گفتن هوای تهران براش خوب نیست.آراد داداششم که اینجا دانشجوهه نمی تونه بره باهاشون.شاید آدرین با خانواده اش از تهران برن. دلم گرفت.از اینکه آدرین بره ومن نتونم ببینمش.اما از یه لحاظم خوشحال شدم که حداقل قضیه ازدو***********اج نیست. -حالا کدوم شهر می خوان برن؟ نینو:نمی دونم.احتمالا می رن شمال.حالا فعلا معلوم نیست. پوفی کشیدم و سرم روکردم توکتاب.اما حال نداشتم دیگه درس بخونم. نینو:من فعلا می رم تو اتاقم سری تکون دادم و اونم رفت.ما دیگه چجور معاون و رئیسی بودیم؟
همه واسه رئیس هاشون پا می شن احترام نظامی می زارن.من زحمت حرف زدنم به خودم نمی دادم.ولش کن دیگه نینوعه.....!هه بیچاره نینو.سرگرد بودنشم قبول نداریم. یکم دیگه تمرکزم رو جمع کردم که درس بخونم ولی فایده ای نداشت.پاشدم یه لیوان نسکافه ی خوش رنگ برای خودم ریختم. نشستم یکمش رو خوردم که تلفنم صداش در اومد. - بله؟ - جناب سروان،سرگرد لاهیف کارتون دارن.گفتم برید اتاقشون - باشه فهیم.الان می رم. یکم دیگه سرپایی نسکافه ام رو خوردم و رفتم اتاق نینو. زیر لب غر غر می کردم خب اون کارم داره چرا من برم؟بعد خنده ام می گرفت.بابا اون نینو بدبخت مثلا رئیسته تو دیگه چقدر پررویی. در زدم و با بفرمایید نینو رفتم تو احترام نظامی گذاشتم. نینو سرش رو بلند کرد و با دیدن من چشم هاش گرد شد. -چیه مگه خودت نگفتی بیام تو اتاقت؟چرا چشم هاتو گرد کردی؟ ـ آخه احترام گذاشتی تعجب کردم با خنده گفتم:خواستم یکم جوگیر شی حال کنی.حالا چی کارم داری؟ نینو دوباره سرش رو انداخت رو پرونده های روی میزش و یه پرونده رو داد دستم و بدون این که بهم نگاه کنه گفت:اینارو ببر بخش آدرین. بده امضا کنه.تا کارش انجام نشد برنگرد...خیلی مهمه وایسا امضاش کنه بعد بیار... اخم هام روتوهم کردم و گفتم:خب می دادی فهیم می رفت دیگه.حتما من باید برم؟ نینو که جو ریاست گرفته بودش. باانگشت اشاره اش عینکش رو داد بالا و اخمی کرد .گفت:بعد این چند روز یه کار بکنی بد نیست ها؟ببر حرف زیادی هم نزن -بداخلاق. ـ چی گفتی؟ باخنده گفتم:گفتم چشم قربان نینو لبخند زد وگفت:برو بچه..خودتو سیاه کن با خنده از اتاق نینو اومدم بیرون و رفتم بخش آدرین امروز آدرین رو ندیده بودم.رفتم تو بخششون.فرهمند منشیش با دیدنم بلند شد و احترام گذاشت. -خسته نباشی ستوان فرهمند.سرگرد آگرست نیست؟ فرهمند:نه جناب سروان.هنوز تشریف نیاوردن.کاری داشتید بدید من انجام بدم -نه ممنون.سرگرد لاهیف گفته بدم به خود سرگرد آگرست امضا کنه فرهمند سری تکون داد وگفت:باشه هر جور راحتید بفرمایید بشینید با لبخند برگشتم که بشینم رو صندلی ها که لبخندم از روی لب هام پاک شد. همون دختره.همون دختره که اونروز آدرین روبو**********************************سید روی صندلی ها نشسته بود.حتما اونم منتظر آدرین بوده دیگه. دختره یه نگاه بی تفاوت بهم انداخت و دوباره سرش روکرد تو گوشیش. حالا که نزدیکمه خوب می تونم قیافه اش رو آنالیز کنم.
موهای بلند و قهوه ای داشت.... کمی از چتریش رو تو کرده بود... حتما چون تو اداره بود دیگه.... آرایش کرده بود... چشماش سبز بود..... مانتوی کوتاه با شلوار لی تنگ و کوتاه..... لاک جــیــغ زده بود........(بیشتر از این نمیتونم توصیف کنم متأسفانه😐)
آدرین اومد تو.من و فرهمند بلندشدیم واحترام گذاشتیم. یه بلیز سورمه ای با شلوار سورمه ای سیرپوشیده بود و کیفش رو دستش گرفته بود.چقدر دلم براش تنگ شده بود.شی****************طونه می گفت کاش اون موقع که باهم بودیم از فرصت استفاده می کردم.ولی وجدانم می گفت حیا کن دختر خجالتم خوب چیزیه ها... آدرین یه نگاه به من و اون دختره انداخت...انتظار داشتم الان دختره رو تحویل بگیره و من تا ته بسوزم.ولی برعکس شد.آدرین بدون توجه به نیش باز دختره رو به من کرد و با یه لبخند مهربون گفت:جانم مرینت!کاری داشتی؟ از آدرینی که من می شناختم همچین برخوردی تو اداره اونم جلوی کارمندها بعید بود.ولی ته دلم خوشحال شدم که حداقل اون که فکر می کردم نشد...یعنی آدرین ضایعم نکرد. منم یه لبخند زدم وپرونده روگرفتم جلوش.البته سعی کردم فقط جلوی دختره با آدرین مهربون باشم مگرنه خیلی دلم ازش گرفته بود.دیگه اون آدرینی نبود که روز و شبم رو کنارش سپری می کردم.همون آدرین صمیمی و دوست داشتنی... -نینو گفت اینارو امضا کنی آدرین لبش رو گاز گرفت وسری تکون داد و پرونده روازم گرفت. آدرین:شرمنده اصلا حواسم نبود.خیلی وقته منتظری؟ -نه یه یک ربعی می شه آدرین:باشه بیا تو دختر:آدرین جان من زودتر اینجا بودما...کارت دارم آدرین یکم ابروهاش گره خورد و گفت:می بینی که کار اداری دارم.منتظر باش ته دلم داشتن کیلوکیلو قند آب می کردن.بدجنس شدم ها رفتم تو اتاق آدرین.خوشگل و شیک بود.دکوراسیون سفید و سورمه ای داشت و رسمی و اداری بود. آدرین:بشین مرینت تا امضاش کنم یکم لحنش برگشته بود.احساس کردم فقط جلوی اون دختره باهام گرم گرفته که اون و اذیت کنه.اگه اینطوری باشه یعنی آدرین اون دختره رو هم دوست نداره؟نمی دونم! نشستم رو مبلمان چرمی سرمه ای و به دست های آدرین خیره شدم که با دقت و سریع برگه ها رو امضا می کرد.هرچند دقیقه هم یه نگاهی به نوشته ها می کرد و سری تکون می داد. بعد از چند دقیقه پرونده رو داد دستم و گفت. آدرین:بفرمایید
-ممنون. ـ خواهش می کنم.رفتی بیرون به اون خانومه بگو بیاد تو با دلخوری که سعی می کردم پنهونش کنم باشه ای گفتم و رفتم بیرون. -خانوم.می تونید برید تو دختره یه نگاه چپ بهم انداخت و بعد از در زدن با نیش شل رفت تو اتاق. بیا اینم از امروز ما...آقا آدرین با این خانوم افاده ای شون زهرمارش کردن... از فرهمند خداحافظی کردم و رفتم تواتاق نینو و پرونده رو بهش دادم.برگشتم تو اتاق خودم و کتابم رو برداشتم وبه زور شروع کردم به درس خوندن... یه هفته ای گذشته بود.تواین مدت مثل عادت این چند وقته هم کتاب خوندن کارم شده بود و به دور و برم کمتر توجه می کردم. رفتارم با آدرین هم عادی بود.سعی می کردم حالا که اون حرفی نمی زنه منم قضیه رو جدی نگیرم واحساسم رویه عادت کوچولو جلوه بدم...اما خودم بهتر از هر کسی می دونستم که حسم به آدرین فقط یه عادت نبوده و نیست.اما خب وقتی آدرین اینقدر بیخیاله من چرا خودم رو به آب و آتیش بزنم؟نکنه انتظار داره من برم ازش خواست************گاری کنم؟خلاصه منم افتاده بودم رو دنده لج ولجبازی!یعنی لج هم اونطوری نمی کردم ها.سرم رو کرده بودم تو درس و بیخیال شده بودم همین! خدارو شکر این چند وقته کارمون زیاد نبود.سردار می گفت شما رو گذاشتم واسه کارهای بزرگ با پرونده های متوسط خسته تون نمی کنم و کارهای کوچیک رو بهمون می داد که بیشترشون کاری نداشتن و دوسه ساعت از وقتمون رو می گرفت و بچه ها همش استراحت می کردن.اما من استراحت نمی کردم در س می خوندم چون فقط حدود 2 هفته وقت داشتم واسه کنکورم. ظهر مثل همیشه بعد از ناهار تواتاقم داشتم درس می خوندم که صدای آدرین و نینو رو توی سالن شنیدم.یکم کنجکاو شدم وگوشام رو تیزکردم.مثل این که می خندیدن و شوخی می کردن.این چند مدته خیلی کم خنده های آدرین رو می دیدم.قضیه رفتنش جدی بود و داشت کارهای انتقالش رو انجام می داد.و من اصلا این رو نمی خواستم. به بهونه ی این که می خوام برم دستشویی رفتم بیرون.وسط سالن وایساده بودن و داشتن می خندیدن.آدرین و نینو و نادری معاون آدرین که به تازگی از سفر برگشته بود و فهیم. نینو :به معاون منم که اومد با خنده سلام کردم و همه جوابم رو دادن. -خبریه؟صدای خنده تون همه جا رو برداشته ها آدرین با خنده گفت:نه خبری نیست.شما بفرمایید داخل بحث مردونه اس. بهم برخورد.بچه پورو حیف که جدیدا برخوردمون باهم محترمانه و جدی شده بود مگرنه می زدم فکش رو می آوردم پایین.
خوب تموم شد..... ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میشه سریعتر پارت بدی؟
توایناکانتمدادم
پارت بددد
توایناکانتمگذاشتم...
آجی چون اون اکانتت ردی از داستان نبود اینجا کامنت دادم.عالیییی بود.ج چ:لایلای م.وذ.ی😂
میزارم....
آجی چون اونجا تست یا نظر سنجی نذاشتی مجبور شدم اینجا کامنت بدم :
سلام آجی خوبی
سلام عشقم
سلام عزیزم
عاااااااااااااااللللللللللللللییییی
مــر۳۰
این اکانتمو بفالو...
عالی بود
مرسی این اکانتمو بفالو..
باشه
ج چ : لایلا
این اکانتمو بفالو...
عالییییییییییییییی🤍🍓✨
ج چ:لایلا😐✌🏻😔
چون موهاش بلند و قهوه اي و چتریه چشماشم عین لایلا سبزه😔✌🏻
این اکانتمو بفالو.
عالییییییییییییییییییی
این اکانتمو بفالو
بلاخره اومد
عالیییییییی بود💚💚❤❤
این اکانتمو بفالو...