
😅😅😅😅
کریس: که یهو دیدم برج ایفل کج شد و افتاد ولی سپر کاراپیس نزاشت که به زمین برخورد کنه یعنی اینکه کاراپیس زیر برج بود منم تبدیل شدم رفتم اونجا دیدم یه ابر شرور هستش بعد دلیل نبودن مردم هم فهمیدم برای اینکه همه اومده بودن برای دیدن مبارزه منم تبدیل شدم رفتم پیش لیدی باگ سلام دادم ولی جواب نداد با توجه به کارای موقع تمرین متوجه شدم اتفاقی افتاده بعد مشغول مبارزه شدیم قدرت ابر شرور هم کنترل کردن اجسام بود بعد چند دقیقه تقریباً داشتیم پیروز میشدیم که
یه ضربه خیلی بد به تکشاخ(کوتاه شدش)خورد جوری با دودکش بهش ضربه خورد من دردم گرفت بعد ضربه پرت شد سمت یکی از خونه ها لیدی باگ و کت نویر میخواستن برای نجاتش برن ولی شرور اجازه نمیداد برای همین من پریدم سمتش فهمیدم که بیهوشه گرفتمش بردمش سمت خونشون گزاشتم رو مبل بعد برگشتم به جنگ همه چیز به هم ریخته بود که من از پشت بیهوشش کردم لیدی باگ اومد ازم به خاطر دخترش تشکر کرد اکوما رو گرفت بعد میراکلی لیدی باگ رو زد بعد سریعاً رفت تا ببینه دخترش چطوره کت نویر هم تشکر کرد بعد غیب شد میخواستم برم که یاد پرورشگاه افتادم یه نگاه به زیرم کل بچه های پرورشگاه بودن حتی بن هم بود میخواستم راه بیفتم که
مانون صدا کرد چشم عقاب بهش نگاه کردم دو نفر گروگان گرفته بودنش رفتم پایین کمکش که مردم ریختن روم فهمیدم همش نقشه بوده مدت زیادی اونجا بودم کم کم داشتم کمبود انرژی میگرفتم که لیدی باگ امدو منو نجات داد منم تشکر کردم رفتم پرورشگاه بعد نیم ساعت بقیه ی هم اومدن بعد شام بعد در حین لالا لز بن پرسیدم بن گفت ها گفتم خوش میگذره سه چهار روزه با من حرف نمیزنی گفت عالیه گفتم حیف شد گفت چرا گفتم دیگه قرار نیست حرف نزنی با من گفت میشه فردا حرف بزنیم گفتم باشه بابا بگیر بخواب خودمم گرفتم خوابیدم
لایک کامنت نظر یادت نره لطفاً تا آخر برو که بازدید بخوره😀😃
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ممنون
عالییی بوددد
ممنونن
عالیییییی
عالی بود ـ....