
Do not forget to like and comment
در باز کردم کارل که روی صندلی نشسته بود یک جوری بلند شد که همه خشک شدن بچه ها به این کارای من عادت کردن ولی کارل تازه ۴ ماه که داریم باهم کار میکنیم طبیعیه خوب.کارل:هوی گاوی چرا همچین در باز میکنی؟ادرین: چیه من که عادی باز کردم!تو هنوز عادت نکردی.دوباره نشست کلشو برد تو لبتاب.کارل:حالایکم مراعات کن تا عادت کنم رئیس..! اهی کشیدم .ادرین:هنوز چیزی دست گیرتون نشده؟لوکا:فقط فهمیدیم این ایمیل خود باند نیست احتمالا برای رئیس شون باشه.ادرین:این که خیلی خوبه.کارل:نه شاید برای یکی از افراد اون باند باشه یا مال بچه رئیسش کسی چه میدونه .ادرین:یعنی الاً خوردیم به در بنبست نه.الیا:دقیقاً ولی نمیشه بی احتیاتی کرد باید اروم جلو بریم .ادرین:کارل تو این لبتاب بگیر ببر فردا تو سازمان میبینیمت تا اون موقع یکم بیشتر روش کار کن مرخصی.کارل:باشه پس من دیگه برم.(یک سری نکته ادرین شون باهم زندگی میکنن باشه ) کارل رفت منم پریدم تو اتاقم اب باز کردم تا وان پرشه لباسی که میخواستم به پوشم در اوردم حوله گرفتم رفتم تو حمام.
اخیش چه کیف داد.لباسم تنم کردم رفتم تو بالکن هوا واقعا سرده البته یکی نیست بیاد به من بگه چرا وقتی تازه از حمام اومدی میری روی بالکن؟ولشکن در برستم چشمم خورد به پیانو چند وقتی بود که نمیزدم داشتم اهنگ مینوشتم ولی به هیچ جایی نرسیده یعنی برای کامل کردنش انگیزه ندارم اه دلم میخواد یکی باشه بهم دل گرمی بده .در باز کردم که ادرینا کنار در دیدم.ادرین:ادرینا چیزی شده؟خودشو بیشتر جمع کرد وقتی که یه خراب کاری میکنه یا من دعواش میکنم همچین میکنه احتمالا خراب کاری کرده.ادرین:به من بگو دعوات نمی کنم.ادرینا:داداش من دلم میخواد خاله مرینت بیاد پیش ما!وا این برای اون دختره همچین میکنه؟انگار خیلی از اون دختره خوشش اومده.ادرین:اون مامان بابا داره نمیشه.ادرینا:ولی من میدونم مامان باباش بدن خاله مری دوست ندارن!ادرین:بیا بغلم.بلندش کردم دوباره برگشتم توی اتاق.کنار خودم روی صندلی پیلنو نشوندشم شروع کردم به پیانو زدن اون از بچگی پیانو زدن منو دست داشت شاید این ارومش کنه .بهش نگاه کردم خوابش برده بود !ℳ𝒶𝓇𝒾𝓃ℯ𝓉𝓉ℯ💖#چمدون گذاشتم پایین به اتاق کوچیکی که برام کنار گذاشته بودن نگاه کردم فقط یه تخت داشت با یه کمد برای لباس .خوب باز همینم به من دادن وگرنه باید بیرون میخوابیدم !لباسامو مرتب کردم خودمو روی تخت انداختم
بخشید کم بود چون معرفی نامه داستان جدیدم گذاشتم تازه جمعه بابام الانه که بیاد خونه بابای
فالو فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانتـ.. بهترین داستانیه ک خوندم خیلی خیلی دوسش دارم ممنون خیلی خیلی ممنون بابت همچین داستانیـ... دوسش دارم!..
عالی اجی ببخشید دیر دیدم کلا امروز نیومدم تستچی
ایبی نداره بابا
بینظیررررررررررررررررررررررررررررر بود اجی جون😍😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘😘😆😆😆😆😆😆😆😻😻😻😻😻😻😻❤❤❤❤❤❤❤💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
مرسی
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود عزیزم
مرسیی
عالی بود
مرسی
عالی فالویی بفالو
مرسی
عالی بود آجی جون
آجی تستام منتشر نمیشه چع کنم پارت ۱۶ داستانمو تو نظرسنجی گذاشتم.......
باشه اجی
خیلی داستانت قشنگه
پارت بعدی رو کی میزاری
مرسی عزیزم
امروز میزارم
خواهش میکنم
ممنونم
فوقالعاده بود
مرسییی
اجی عالی عالی عالی عالی عالی عالی
مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی مرسی