
خوب تموم شد.ملودی:وایییی دهنم اب افتاد._بعدن برای توهم درست میکنم._مرسییییییی.سینی ماکارون گذاشتم رو کابینت شروع کردم چیدنش تو ظرف.کاترین:اه اه گل پسر این خان داره میاد جورشو ما باید بکشیم ایشششش._انقدرحرف نزن کارکن._تو لازم نکرده به من دستور بدی. مینجوری که داشتم ماکارون تو ظرف میچیدم._من سر کارگرتم پس من میگم چه کار کنی حالاهم حرف نزن کارکن._ایششششش.ویون کمی جلو اومد _چه خوب جوابشو دادی._باید یاد بگیره درست صحبت کنه ،تو برو سوپ اماده کن بدو._چشممم. ......اروم ظرف گذاشتم رو میز.امیلی:وای چه عالی شده._سلام خانوم._همه اینا کار خودت بود؟_نه همه کمک کردن._عالی شده یادم بنداز سر ماه به همه پاداش بدم._لطف میکنید._راستی مامانت کجاست؟_اون رفته برای تکمیل کمی وسیله بخره._عجب بعد مگه نکفتم وقتی گابریل کنارم نیست با من رسمی حرف نزن!_خوب راستش. به بالا پله ها اشاره کردم خاله امیلی هم برگشت._اوا خک به سرم تو کی اومدی؟گابریل:تازه بیا باهات کار دارم._اوه اوه مرینت جان بازم ممنون من برم ببینم این غول بیابونی چه کارم داره.خاله امیلی رفت منم که داشتم میترکیدم فقط جلوی خودمو داشتم صدام هوا نره عجب مثلا بانوی عمارته.دوباره راهی اشپزخونه شدم کلی کار ریخته رو سرم مثلا شاهزه این عمارت داره تعشیف فرما میشه!من مامانم خیلی وقت نیست که اینجایمم حدود ۲ سال ولی خوب جا افتادیم پس من پسرشون ندیدم عکسشو دیدما ولی خودشو خیر ...ویون:مرینت ببین خوب شده؟_اره ولی کمی فلفلش کمه._خودم میگفتم چرا یه جوریه مرسی._مراقب باش نریزه وقت ندایم دوباره درست کنیم._چشممم._چشمت بی بلا خوب دیگه چی؟ فقط باید گل رز برس دیگه تمومه که اونم مامان خودش رفته سراغش پس میتونم کمی استراحت کنم. خوب کسایی که کارشون تموم شد برن کمی استراحت کنن لباس عوض کنن بقیه هم کارتون تموم شد برید لباس عوض کنید فهمیدین؟_بله.ملوی:مرینت تو خیلی جدی._خوب اره بریم لباس عوض کنیم.

در اتاقم باز کردم خودمو رو تخت پرت کردم چقدر خسته شدم...به ساعت دیواری نگاه کردم حدود ساعت ۲ باید اماده شم ساعت ۳ شاهزاده و همسر ایندشون تعشیف فرما میشن. لباس همه یک شکل بود یه لباس تا سر زانو که کلش با گیپور سفید بود استینای بلند داشت خیلی ناز بود تنم کردم موهامو از پایین گجه ای کردم من که ارایش نمیکنم پس نگرانشم نیستم کفش مشکی اسپرت پوشیدم که روش پاپیون داشت رفتم بیرون که.ناتالی:وای چه ناز شدی._مامان!این چه سر وضعیه؟_هیچی فقط رفته بودم گل بگیرم کمی بهم ریختم همین._وایستا.....اخه این چه کاریه مادر من برو لباستو عوض کن._باشه ولی خیلی ناز شدی._ممنون مامان.رو لپش بوسه کوچیکی کاشتم رفتم پایین.ملودی:وای مری چه ناز شدی._نوچ نوچ تو ناز شدی خیلی بهت میاد._خدایی؟_بله حالا برو به بقیه کمک کن گلارو رو میز بچینن بعدم تزعین کنن._باشه.بدو بدو رفت خوب اون کم سن ترین خدمت کار اینجاست خیلی انرژی داره ولی نباید بهش سخت گرفت اصولا کارای کوچیک کم دردسر میدم بهش.امیلی:وای بیینش چه خوشگل شده اگه میتونستم کاری میکردم عروسم تو باشی._وا این چه حرفیه خودتون دارید ساحب عروس میشید این حرفارو بشنوه ناراحت میشه._والا من که یک بارم ندیدمش بگم ازش خوشم میاد بدم میاد._بهتون قول میدم عاشق عروستون میشید._امیدوارم،منم برم لباس عوض کنم دیگه فعلا.دست تکون دادم دوباره به لیست نگاه کردم همه چی اماده بود فقط مونده بود دوتا کبوتر عاشق برسن(چه کبوترایی😐😂🕊️)
از زبان ادرین: عزیزم چی میخوری؟کاگامی:فکنم اب طالبی._باشه ...پس لطف کنید دوتا اب طالبی بیارید.پیش خدمت چشم._اممم ادرین چرا میخوای با من ازدواج کنی؟_من دوست دارم تازه منو تو الا چند ساله تو رابته ایمم؟_باشه قبول ولی چه جوری عاشقم شدی؟_از خل بازیات!_اه ادرین._ببخشی ..ببخشید._از دست تو خوب حالا به نظرت عمارتون دارن چه کار میکنن؟_خوب صد درصد الان اونجا برای خودش زلزله اومده._چرا؟_خوب به افتخا اومدن منو تو اگه جشن نگیرن دیگه هیچی._اره ._تازه من پیشخدمت زیاد داریم._واقعا؟_اره نگهبان بادیگاردم داریم ولی خوب پیشخدمت بیشترن._چه جالب میدونی دوست دارم زودتر برسیم._منم. .................سوار ماشین شدیم راننده مارو تا دم در خونه برد._اصلا تغیری نکرده._وای چه بزرگه._اره بیا بریم._در باز شد مامان بابا پشت در بودن،کلی خدمتکار وایستاده بودن.امیلی:وای پسرم...محکم بقلم کرد._مامان خفم کردی._ببخشید ازم جدا شد رفت سمت کاکامی اونو تو آغوش گرمش کشید بابا اومد جلو بهم دست داد._نمیخوای پسرتو بعد این همه سال بغل کنی؟گابریل:نه دیگه مرد شدی مگه بچه ای؟_ای خدا باشه.رفتیم داخل همه خدمتکار باهم خوش آمد کفتن موندم چقدر تمرین کردن هماهنگ شن! خلاصه که کل ادمای پولدار شهر دعوت بود جشن تا ساعت ۹ بود ولی ولی تازه ساعت ۵ ای خدا چقدر خستم.امیلی:پسرم چرا اینجوری شدی خسته ای؟_خوب راستش اره._کاگامی رفته کمی استراحت کنه توهم برو وایستا....مری ...پیس پیس مری.یخ دختر که پشتش به ما بود سینی شربت تو دستش بود برگشت موهای قهوایی داشت با چشمای ابی بهش میخورد ۱۸ ،۱۷ ساله باشه.ببخشی مرینت تو آشپز خونست._ها تویی ویون؟چرا ترو با اون اشتباه گرفتم؟_نمیدونم ولی به ملودی میکم بره صداش کنه.ملودی:با من کار داشتی؟_ برو به مرینت بگو خانم امیلی کارش داره._باشه.ادرین:ام مامان دوقلو بودن؟امیلی:نه اونا خواهرن دوسال تفاوت سنی دارن._عجب
که یه دختر با موهای سرمه ای که چشمای اقیانوسی داشت اومد به رنگ چشماش نمیشه گفت اقیانوسی بیشتر ابی که داخلش رده های طوسی داره.مرینت:بامن کاری داشتین؟.امیلی: من چند دفع بگم با من رسمی صحبت نکن؟_ببخشید!_از دست تو ادرین به اتاقش به بر._باشه._ افرین دختر خوب._لطفا پشت سرم من بیاید.پشتش راه افتادم از پله ها رفتیم بالا._فکنم مامانم باهات خیلی راحته._ خوب اره ایشون باهم خوب رفتار میکنن همه هم خانوم دوست دارن._عجب._اینم اتاقتون._ببخشید اسمت چی بود؟_من مربنت هستم اقا._خوب مرینت ساعت ۶ بیا بیدارم کن یا به مامانم بگو بیاد یا یا کاگامی._چشم. بعدم رفت به نظر دختر خوبی میومد تازه مامان ازش خوشش میاد .در بستم خودمو رو تخت انداختم چشمامو بستم.از زبان مرینت:دشتم میرفتم که خانوم کاگامی دیرم._هی وایستا_بله خانم؟_با ادرین کجا رفته بوری؟_خانوم امیلی گفتن که اتاقشون نشونشون بدم همین و راستی اقا خواستن که شما یاعت ۶ بیدارشون کنید._اهان باشه حالا میتونی بری.احترام گذاشتم داشتم میرفتم که._توهم چینی هستی؟_چی؟ من؟ خوب اره من دورگم ._عجب باشه برو. راه افتادم سمت طبقه پایین عجب ادم خشکی بودا خوشم نیومد
بلخره این مهمونی الاهی تموم شد کار ما دوباره شروع ای خدا الان ساعت ۱۱ بچه ها کم کم دارن میرن من اخر میمونم دست تنها ژاکینم که رفته اروپا برای مسابقه هیی.امیلی:وای اینجا هنوز که حیلی کار داره._اره بچه هاهم دارن کم کم میرن._عجب میخوای کمکت کنم؟_ نه باز اقا تنبیهم میکنه._راست میگی.ناتالی:من خودم بهش کمک میکنم._مامان.کاگامی:میشه منم کمک کنم؟_ چی کاگامی جان چرا نخوابدی؟_خوابم نمیاد از اقای اگراست اجازه میگیرم داخل کارا کمک میکنم.ادرین:اینجوریه منم هستم.ژاکین:سلام بر احالیه خانه من برگشتممم.مرینت:ژاکین!_به به مرینت گل ها داداش تو کی اومدی؟_ژاکین یادت رفت باز؟_ چیرو؟اِ خودت بهم گفتی قراره بیان ...مرییییییی._باشه چرا حالا جیغ جیغ میکنی؟_اینجا خیلی بهم ریختست._اره دیگه.ناتالی : ژاکین تو تازه رسیدی برو..._نوچ نوچ مری جونم دست تنها بمونه عمرا بزارم.ادرین:عجب غیرتی.کاگامی:از خواهرت کمتر از اینم انتظار نمیره._اصلا شما کی باشید؟مرینت:ژاکین...کاری نکن با دنپایی بیفتم دنبالت._وا مگه چیه؟امیلی:قرار زن داداشت باشه._چیییییییییی.گابریل:رراکین دوباره تو رسیدی؟ادرین:یعنی چی؟ناتالی:خوب در حالت عادی رراکین نباشه خونه سوتو کوره._اهان گرفتم.کاگامی:اقای اگراست میشه به مرینت کمک کنیم اینجارم تمیزه کنه؟_باشه ولی جان من سروصدا نکنید._ممنون
تمام حسابی ترکوندم برید بعدی چالش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آبجی نمیشه به داستانای تو گفت عالی داستانات یا قاره ی جدید کشف کرد شایدم کرده بودن به اسم فراتر از عالی
خیلی قشنگه عاجو.ماچ به کلت با داستانای گشنگت♥
ج چ:به استعدادت ایمان دارم هرکاری صلاح میدونی انجام بده در هر صورت فوق العاده میشه😘
عالی بود✌
ج چ: به نظرم بیار هیجانی میشه و اینکه لطفا مثل فیلم نباشه مثلا شدوماث باشه چون داستان تکراری میشه کلا معجزه گر نباشه
به نظرم چیزای جدید بیار
اجی اصلاشبیه میراکلس واقعی نیست یه چیزی فراتر از فکر شماست داخل چند پارت اینده میفهمی
خب پس موفق باشی💕
نه آبجی از جادو خوشم نمیاد لطفا نه یار
میدونم ولی اگه نیارمم داستان بی معنی میشه
هی نمیدونم
اخی یه جایی بهم بگو داستانو برات تعرف کنم بدون این که لو بره
نمیدونم کجا رو بگی
ولی خوب هرجور داستان رو برنامه ریزی کردی بنویس برای من فرق نمیکنه نظرم رو گفتم
مثل همیشه خوب بود
ولی ای کاش جادو نیاری چون اون وقت واقعا داستان خیلی مسخره و بیخود میشه، میتونی برای اینکه مرینت یه مامور بشه بره میتونی زمانی که با آدرین دوست شد باهم برن کلس های رزمی و با هام مامور بشن.
البته این فقط نظر منه، و این داستان تو و خودت بهتر میدونی که چکار کنی که داستانت جذاب تر بشه
اجی اونجوری مرینت هیچ نقشی داخل داستان نداره نمیتونه معمور بشه من چیزی میدونم که میگم
عالی
ج چ: آری😐
مرسی😐
عالی بود😁
باز باز زیاد نوشتی😁
ج چ ما که از ادامه داستان خبر نداریم خودت می دونی😐
مرسی
جچ:به نظرم تو گفتی مرینت دوست داره مامور مخفی شه خب اونجا اون جادو ها رو اضافه کن خیلی باحال میشه
اره قصدم همینه دقیقا
😻👍🏻
عالیییییی بود عزیزم محشررررر😘😍
جچ: اممممم نمیدونم 《خب وقتی نمیدونی چرا جواب میدی؟😐》
پارت بعدددد
😂😂😂
مرسی💕
عالی بود 💟
جچ : امم به نظرم یه دستبند یا گردنبند جادویی بیار واسه مرینت و آدرین یا واسه شخصیت های دیگه هم خوب میشه بعد با اونا تبدیل به یه کسی میشن که یه قدرت هایی دارن تو معرفی گفته بودی مرینت دوست داره مامور مخفی بشه ، اگه آدرین هم بخواد می تونن برن تو یه سازمان که اونجا یه کسی این دستبند ها رو به اونا داده بعد هرکسی یه هویت مخفی داره .....
خوب ایده خوبیه ولی مضوع داستان با اونی که تو فکر نیکنی زمین تا اسمون فرق داره