
تا خواست ادامه ی حرفشو بگه در اتاق باز شد و پرستار اومد داخل. دکتر اخم کمرنگی کرد و رفت بیرون. پرستار : این پسره که تو اتاق بغلیه همش اسم تو رو صدا می زنه و تو هم دیگه مرخصی می تونی بری ولی اون اگه یه شب اینجا بمونه بهتره آخه سرش ضربه ی بدی خورده😂 سری تکون دادم و لباسم رو مرتب کردم و رفتم بیرون. در زدم ، ولی صدایی نیومد. با خودم گفتم حتما خوابیده اما نگران شدم و درو باز کردم. درست حدس زده بودم خوابیده بود ، همون لحظه پرستار اومد و آروم گفت : بهش آرام بخش تزریق کردیم. بعد از این حرفش رفت بیرون. کنارش روی صندلی ای که کنار تخت بود نشستم ، زخم گونه و گردنم یکم می سوخت. کم کم چشمام داشت بسته می شد که صداش خط انداخت روی سکوتم... انگاری داشت کابوس می دید. تا دستشو گرفتم آروم شد.
تازه یاد مادر بزرگ افتادم ، حتما تا الان خیلی نگران شده باید بهش خبر بدم ، وایسا من که گوشی همرام نیست. به سختی جیب شلوارش رو گشتم ولی نبود ، اما یه گردنبند با طرح اشک پیدا کردم که روی پلاکش اسم سویون حکاکی شده بود... انقدر به گردنبند نگاه کردم که متوجه ی صدا زدن های متمم فرد پشت سرم نشده بودم. گردنبند رو گذاشتم تو جیبم و برگشتم سمت دکتر. دکتر : سُرمش داره تموم میشه وقتی بیدار شد می تونید برید. #آاا...باشه. ************ _بهت گفتم دستتو بده من. #مگه من بچم برو کنار خودم می تونم برم. _یه ذره عقل تو اون مغز کوچیکت نداری من برای تو که نمیگم برای خودمه سرم گیج می ره😐😂 بدجور ضایع شدم ، اصا... دستمو سمتش گرفتم که تو یه حرکت کشیدم سمت خودش و بدون توجه به من راه افتاد ، مگه نگفت سرگیجه داره؟😐
نباید گردنبند رو پیش خودم نگه می داشتم ، کاره اشتباهی بود پس همین الان بهش میدم. #این... برگشت طرفم و بی حس تو صورتم زل زد ولی تا چشمش خورد به گردنبند کفری شد. _این دست تو چیکار می کنه؟ تا خواستم حرف بزنم داد بلندی کشید که من ترسیدم و تعادلم رو از دست دادم ولی تا خواستم پرت شم یقه ی لباسش رو کشیدم و بله دوتامون افتادیم تو رودخونه ای که پایین پل قرار داشت😂
******************* با بی حوصلگی زنگ در رو فشردم که به پنج ثانیه نکشید در باز شد و چهره ی آشفته ی مامان بزرگ نمایان... من و اون تا دهن باز کردیم حرف بزنیم مامان بزرگ گوش دوتامون رو گرفت کشید و اورد داخل خونه. +این چه سر و وضعیه شبیه موش آب کشیده شدین😐😂 دماغمو بالا کشیدم و به اون اشاره کردم (ببینید خودم فهمیدم اسمش ضایعس برای همینم از اسم اشاره استفاده می کنم دوستان😐😂)#همش تقصیر اونه... یه نگاه اخم آلود بهم انداخت که شکوفه زدم😂😐 +چرا شما دوتا زخمی شدین؟ چشمامو سفت روی هم فشار دادم و برگشتم سمت اون ، اونم درست مثل من بود ، نمی دونستیم چی بگیم... _راستش وقتی داشتیم برمی گشتیم ملودی پاش گیر کرد به سنگ و خواست بیوفته تو رودخونه ولی دست منو کشید دیگه دوتامون افتادیم و اینجوری شدیم😁 +اون رودخونه ای که می گید خیلی نزدیک اینجاست پس چرا انقدر دیر برگشتید خونه؟ _راستش چیزه... #من گفتم... نگاهشون کشیده شد سمت من... #من گفتم برنگردیم آخه اون موقع وضعیت مناسبی نداشتیم و ممکن بود شما بترسید. _آره آره. انگار همچنان شکش بر طرف نشده بود و سعی در قانع کردن خودش داشت البته حقم داشت هر کسه دیگه ای بود باورش نمی شد😴😁 +خیلی خب برید بخوابید خسته به نظر میاید😶
همه ی چراغ ها رو خاموش کردم و وسط اتاق دراز کشیدم. #هیولای مهربون من ، ای کاش اینجا بودی ، خیلی دلم می خواد باهات حرف بزنم... آهی کشیدم و هنذفری هام رو توی گوشام گذاشتم و آهنگ بی کلام و آرامش بخشی رو پلی کردم و چشمام رو بستم. چند دقیقه توی اون حالت بودم که یه دفعه متوجه شدم دستای یه نفر روی چشمام قرار گرفته ، قصد جیغ زدن داشتم ولی اون یکی دستش جلوی دهنم قرار گرفت.
ناظر لطفا منتشرش کن زحمت کشیدم همین الانشم اصا حال نداشتم اومدم نوشتم ممنون میشم منتشر کنی💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اشالا سوکسا بیان بخورنتتتتت😭
اشالا ارواح خبیث بیان بترسوننتتتت😭
اشالا مارمولک بیاد رو کلتتتتت😭
اشالا مورچه ها بیان رو دست تو جیخ بزنیییی😭
پارت بعدی چرا نمیذارییییی😭😭😭🤣
صلم ممنی خبی ؟😹💗 بهتر شدی ؟؟
الی گف بگم تا تابستون نمتونه بیاد ولی داستانو خونده و عاشقش شدهه🙂🥲💕
سلام دخمل خلم میسی تو خوبی؟😂 بله بهتر شدم😁
ااا ای کاش زود تابستون بیاد😶😩
از طرف من ازش تشکر کن و بگو خیلی دوستش دارم امیدوارم زود برگرده😍
متشکــر خبم منمــــ😐💕
خدا رو شکـــر💯🤍
حتما برمـــ ایتا رو نصبـــ کنمـــ بگم😹💌
مثل همیشه عالی بودد هیق سرما خولدی؟خیلی مراقب باش زودم خوب شو استراحت کن🤧💕
مرسی آجی خوشگلم😘💙
چشم😁😍
😭😭😭😭😭😭
چیههههههه😐😂
بعدی رو کی می آری؟
عاررررر عارررررر عارررررر 😐😂
بزنمت؟😐😂
اجی میشه من بک هیون فکر کنم تو بک هیون
عر کله بکوبم دیوار یا نه ؟😐😂
وسط جمع خانواده نشستم :؛ عرررر عالیههههه😐😂🍯
مرسی مرسی😁😂
ینی وقتی توی صف بررسی دیدمش شتابان ب سمت خوندن و بررسی کردن و تایید کردنش رفتماااا🥲😆
با چی رفتی؟
با پا ؟
یا دست ؟
یا دماغ ؟
یا کله ؟ 😐😂😂
با همش😌🤺🤣
عررررر عالیه ابجییییی😄همینطوری با قدرت ادامه بده ماهم با قدرت میخونیم😁😂راستش من توی تسچی دوست ندارم 😔اجیم موشی؟فرنیا هستم اما همه صدام میکنن سویان😚14سالمه 😚
مرسی عزیزم خوشحالم خوشت اومده😍😘 ممنون که حمایتم می کنی😁😘 آره چرا که نه آجی جونم منم هستی هستم 13 سالمه
باشه عزیزم حتما زود می زارم😍😘
عالی بود... خوب شدی پارت بعدو بذار0
مرسی گلم😘
عالی بود آجی💕
میشه بگی چه جور حوصله کردی بنویسی من داستانمو تا پارت دو فقط حوصلم گرف بنویسم می خوام بنویسم ولی حسش نی😐
راستی انیمه بینوایان دیدی؟
مرسی آجی گلم💙
خودمم نمی دونم ولی دیگه نوشتم تو هم بنویس من از داستانت خوشم اومد😁💙
آره آجی دیدم
به خاطر تو مینویسم آجی 🥰
امم کراشات کیان؟البته اگه کراش داری😅(کلید کردم رو انیمه می خوام بدونم فقط منم که ۵۰۰ تا کراش تو انیمه دارم😐😐)
اتفاقا منم رو همشون کراش دارم😂
هوراااا یکی مث خودمو پیدا کردم 😂