ونوس:خب الک***لی که بیشتر شادت میکنه
مرینت:ممنون معده ام یکم حساسه...چندبار امتحان کردم هر دفعه حالم بدشده ترجیح میدم نخورم
ونوس:باشه الان میرم می گیرم برات.
یه چشمک به مرسانا زد ورفت.
دو دقیقه بعد ونوس نوش**یدنی رو برام آورد خوردم وتشکر کردم.
چند دقیقه بعد احساس من*گی داشتم تمام سالن دور تا دور سرم می چرخید.
ازاون سالنی که غرق نور بود با لوسترهای بسیار زیبا ومجلل پوشیده شده بود تنها نورهای تار می دیدم.انگار تو هوا بودم و سرخوشانه می خندیدم...فکر می کردم یه دختر کوچولوی آتیش پاره ام که باید توجه همه رو امشب به خودش جلب کنه وبشه ستاره ی امشب مهمونی.
عالییییییییی بودددددددددددد
ترو خدا پارت بعدی لطفااااااا
مرسی
باشه فداتشم میزارم
تروخدا بزار بعدی رو
باشه عشقم
عالی
مرسی قربونت بشم
عالی بود اچی جون
مرسی آبجی گلم