عشق کافه ای پارت 1

عکس ا/ت

عکس جیمین

تموم شخصیت ها تو داستان معلوم میشه

ن(نویسنده):ا/ت بعد از اینکه درس خوندنش تموم شد به دنبال ی شغل خوب برای خودش می گشت هرجا که سر می زد بهش می گفتن کارگری نیاز نداریم بلاخره ی جا پیدا کرد رفت و از آقای اونجا سوال کرد(ببخشید من واسه استخدام اومدم)...(سلام متاسفم کارگر ما چند ساعت پیش استخدام شد)ا/ت(اشکال نداره ممنونم)...(متاسفم)ا/ت:(اشکالی نداره خدانگهدار)...(خدافظ)ن:ا/ت:هرجا رو گشت متاسفانه کاری براش پیدا نشد ناامید برگشت خونه.[فردای اون روز]ن:از خواب بیدار شده بود رفت صورتش رو شست و صبحونه خورد به امید اینکه امروز کاری برای خودش پیدا کنه گوشیش زنگ خورد رفت و گوشیو برداشت دوستش بود مینسو.ا/ت(الو سلام)مینسو(سلام برات ی کاری پیدا کردم)ا/ت(واقعا! حالا چی هست)مینسو(تو کافست)ا/ت(کافه؟!....)ن:اون چاره ای جز قبول کردن نداشت.ا/ت(باشه حالا مدیر اونجا کیه؟)مینسو(آقای کیم یونگ هون هستش مرد خوبی خودم باهاش حرف زدم)ا/ت(آهان من حالا باید کی برم؟)مینسو(از فردا).ا/ت(آهان مرسی واقعا از دنبال کار گشتن خسته شده بودم خدافظ)مینسو(خدافظ)

[فردا] ن:ا/ت رفت بود شرکت آقای کیم تا باهاش صحبت کنه.ا/ت:(سلام ببخشید خانم )....(بله بفرمایید)ا/ت(من با آقای کیم کار داشتم)....(الان باهاشون هماهنگ میکنم). ..(میتونین برید تو)ا/ت(بله ممنون)آقای کیم(سلام خانم ا/ت اومدین)ا/ت(سلام بله)آقای کیم(بفرمایید بشینید)ا/ت(چشم) آقای کیم (شنیدم واسه ی کار تو کافه اومدین)ا/ت(بله همینطوره چند روزه واسه کار میگردم)آقای کیم( چی می خورید؟)ا/ت (چی آهان بله بی زحمت چایی ) آقای کیم(خانم پارک لطفاً برای خانم ا/ت چایی بیارید)خانم پارک(بله چشم)آقای کیم(خب برای کار توی اون کافه این کاغذ رو پر کنید) ا/ت(خب دیگه مشکلی نیست؟)آقای کیم(نه ممنون لطفاً تا چایی تون سرد نشده بخوریدش)ا/ت(بله)ذهن آقای کیم(از رفتارش معلومه آدم تربیت شدس دختر خوبیه واسه کار تو کافه خوبه)

ا/ت(من از کی باید کارم رو شروع کنم؟)آقای پارک(از همین الان آدرس کافه رو براتون می نویسم )ا/ت(بله باید به همین آدرس برم؟)آقای کیم(بله)ا/ت(ممنونم خدانگهدار)آقای کیم(خداحافظ)ن:ا/ت سوار تاکسی شد و به همین آدرس رفت باورش نمی شد از چیزی که فکر میکرد قشنگ تر بود.ذهن ا/ت(خیلی خوب شد که قبول کردم خیلی خوشگله باید ی تشکر حسابی از مینسو بکنم)ن:وارد اون کافه شد دور و بر رو نگا کرد همه چی لاکچری و خوشگل بود از زیبایی کافه شگفت زده شده بود ی ذره رفت جلو تر نزدیک بود سر بخوره که یکی گرفتش سرش برد بالا تا ببینه کیه.جیمین(حالتون خوبه؟)ذهن ا/ت(این این ..............چه خوشگله!)ا/ت(بله خوبم ممنون)جیمین(هزار بار به این شی آ گفتم که وقتی زمین رو تی می‌کشه خشکش کنه)ا/ت(شما مدیر اینجا هستید؟)جیمین(بعد آقای کیم من اینجا رو مدیریت میکنم شما کارکن جدیدین؟)ا/ت(بله)جیمین(از این به بعد بیشتر حواستون به خودتون باشه)ا/ت(,بله چشم ممنون)جیمین(خب بفرمایید تا اینجا رو بهتون نشون بدم)ا/ت(چشم)

ا/ت(میگم میشه خودتون رو بیشتر معرفی کنید)جیمین(من پارک جیمین هستم من باید همه چی را به نفع احسنت مدیریت کنم چون اینجا خیلی مشتری زیاده)ا/ت(آهان)جیمین(شما خودتون رو معرفی کنید)ا/ت(عه نکردم فکر کردم آقای کیم من رو معرفی کردن خب من کیم ا/ت هستم از آشنایی با شما خوشبختم) جیمین (منم همینطور میگم شما کار بلدید؟)ا/ت(دستپختم خوبه فقط کافه بلد نیستم درست کنم چند بار که سعی کردم دستم سوخت)جیمین(آهان نگران نباشد من کمکتون میکنم)ا/ت(ممنونم)شی آ(آقای پارک آقای پارک کجایین)جیمین(اینجا هستم کاری داشتین)شی آ(آشپزخونه آشپزخونه)جیمین(باز چه کند کاری کردی)شی آ(غذام سوخت بعد آتیش گرفت الان نمی دونم چطوری خاموشش کنم)جیمین(شی آآآ)شی آ(ب ب ببخشید)ا/ت(آقای پارک لطفاً آروم باشید بزار بریم ببینیم چی شده)جیمین(......)ا/ت(خانم شی آ بریم ببینیم چی شده)شی آ(...)

مرسی که خوندی♥️🎀