
حمایت یادتون نره😊🖤
#کاری داشتید خانم کیم؟ +بله.میخواستم ببینم اگر مدارک من رو چک کردید میتونم کارت کتابخانه رو داشته باشم؟ #اوه بله مدارک شما رو چک کردم.کارت کتابخانه رو هم براتون تهیه میکنم. آقای چانگ لبخندی زد و خودش رو مشغول کار با کامپیوتر کرد. +مرسی از لطفتون.با اجازه من دیگه برم. از اونجا خارج شدم و سمت کلاس رفتم. وقتی وارد شدم همهمه های بچه ها سکوت کلاس رو شکستن. با سرعت به سمت صندلیم رفتم و نشستم. ^هی انتقالی مثل اینکه امروز خیلی خوشحالی. سعی کردم فقط سکوت کنم و هیچی نگم چون اگر دهن باز کنم... ٪خیلی خوب بچه ها بشینید کلاس رو شروع کنیم. با کاری که معلم کرد گیون وو جون خودش رو نجات داد و گرنه میزدم لت و پارِش میکردم.
"بعد از کلاس" :ا.ت؟ +اوه یو سونگ سلام😊 :میدونی زنگ بعد ورزش داریم؟ +آره ولی من هنوز لباس ورزشی دانشگاه رو تهیه نکردم. :اوه واقعا؟☹ +میگم تو اون دختره رو میشناسی؟ :کدوم؟ با انگشتم به سمت دختر لاغری که یک گوشه تنها نشسته بود اشاره کردم. :آره اون بونگ سون هست.یک ترم از ما عقب تره. +تازه اومده درسته؟ :از کجا فهمیدی؟ +فقط حدس زدم. یو سونگ آبمیوه ای رو به سمت من دراز کرد. :برای تو هم گرفتم. آبمیوه رو از دستش میگیرم و تشکر میکنم. :بونگ سون دختره خجالتی هست و با کسی حرف نمیزنه ولی نمرات خوبی داره. +همیشه استرس داره و از ارتباط گرفتن با دیگران میترسه. یک لحظه مکثی کردم و متوجه گاف بزرگی که دادم شدم. :هی بگو ببینم تو اینا رو از کجا فهمیدی؟ اوکی خودم رو لو دادم پس مجبورم تا تهش برم. +کسی که همیشه یک گوشه میشینه و سرش تو کار خودشه یعنی علاقه ای به ارتباط برقرار کردن نداره. خوب غذا میخوره ولی لاغره پس یا استرس داره یا مشکل روحی روانی پس وقتی نمرات خوبی داره یعنی مشکلات روحی روانی نداره و فقط استرس زیاده که سراغش میره. :اووووووووو😲😲😲 بطری خالی آبمیوه رو توی سطل زباله انداختم. +مثل اینکه زنگ خورد. دوتایی وارد کلاس شدیم.
؛یو سونگ یو سونگ شنیدی؟ :چیو؟ ؛اخبار همین چند دقیقه پیش اعلام کرده دختری ۲۲ ساله دزدیده شده و الان دنبالش هستن. +چجوری و کجا؟ ؛خودت بیا نگاه کن. یوشین مارو به سالن اصلی دانشگاه برد و اخبار روی تلویزیون رو نشون داد. از بین اون جمعیت شنیدنش یکم سخت بود ولی میشد فهمید. اخبار گو:دیشب دختری به نام.....برای خرید شام از خانه خارج شده و بعد از اون دیگر پیدا نشده و هیچ کس او را ندیده ولی شاهدی به مرکز پلیس رفته و گفته زمانی که داشته از آن محل عبور میکرده صدای جیغ یک دختر رو شنیده ولی هر جایی رو که گشته کشی رو پیدا نکرده.پلیس تمام محله را جست و جو کرده ولی اثری از او یافت نشده. محله ای که توی تلویزیون نشون داده شد برام خیلی آشنا بود. #همگی برگردید سر کلاستون زود باشید زود😡

"بعد از دانشگاه" :ا.ت میتونم شمارت رو داشته باشم؟ به قیافه گل افتاده و شیرینش نگاه کردم و لبخند کوچکی زدم. +حتما. یکی از دانشجو ها وارد کلاس میشه و به بقیه چیزی میگه که بقیه به سرعت از کلاس خارج میشن. +اتفاقی افتاده؟ :بریم ببینیم. جلوی در خروجی سالن رو گرفته بودن برای همین با زور از بین جمعیت خارج شدیم. تمام دخترا گوشی دست گرفته بودن و از پسر مو مشکی که به ماشین مدل بالاش تکیه داده عکس میگرفتن. +من دیگه میرم یو سونگ . :باشه باشه برو😁👋 نفس عمیقی کشیدم و خیلی عادی سمت ارشد رفتم.(ارشد همون پسر مو مشکیه که دخترا ازش عکس میگیرن) ارشد از ماشین فاصله گرفت و در رو برام باز کرد. بدون توجه به همهمه های بچه ها سوار شدم. ماشین روشن شد و حرکت کردیم. (عکس ماشین ارشد👆) "توی راه" +کاری داشتی که اومدی دنبالم؟ =نه فقط خواستم وقت خالیم رو پر کنم. +تیکه ننداز حرفت رو بزن. =بریم کافه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج عجب حالا پارت بعد