9 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🎵Rojan🎧 انتشار: 3 سال پیش 223 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بالاخره امتحانات نوبت اول تموم شد 💃🏻💃🏻💃🏻😁
بچه ها بالاخره امروز آخرین امتحانم رو هم دادم 😀و به مناسبتش تصمیم گرفتم همین امروز پارت ۴۲رو بزارم...... ـو اینکه چون سه هفته پارت نذاشتم تصمیم گرفتم این پارتو طولانی تر بنویسم 🤗و در آخر.... سعی میکنم فاصله بین پارت ها به مروز زمان کم تر بشه.......
خب دیگه برید این پارتو بخونید 👈👈👈(لایک و فالو و کامنت یادتون نره)
کت نوار: تو هویت لیدی باگو میدونی؟؟؟..... کینگ مانکی: معلومه که نه!!!..... چرا این سوالو پرسیدی؟؟....
کت نوار: در حالی که با عصام به اون موجودات ضربه میزدم و به این طرف و اونطرف پرتشون میکردم گفتم: هیچی..... فقط فکر میکردم اون داره هویتشو به همه ابر قهرمان ها میگه...... کینگ مانکی: ممکنه به چند نفر هویتشو گفته باشه..... که مطمئنا برای اینه که در مواقع اضطراری بهش کمک کنن.... البته اینم باید بگم که من جز اون افراد نیستم...... بعد از این حرف بلافاصله چرخیدم و پامو تو سر اون ابر شروری که میخواست بهم نزدیک بشه کوبیدم؛ که باعث شد مثل یه حباب بترکه و چند لحظه بعد اصلا انگار کسی اونجا وجود نداشته..... هیچ ازی اژش باقی نموند..... کت نوار: پس اون هویتشو به همه نگفته..... ولی چرا؟؟!! مگه اون نگهبان نیست؟؟ من فکر میکردم فقط ما دوتا نباید هویت همو بدونم چون اونم عاشقم میشه و یه سری مشکلات پیش میاد.... اههه( اینارو تو ذهنش گفت)..... بهتره فعلا بیخیال شم و به مبارزه ادامه بدم......
لیدی باگ: درحالی که یکم عرق کرده بودم و نفس نفس میزدم؛ یویومو به سمت یه عالمه از ابر شرور های هاگ ماث که به صورت دایره ای کنار هم جمع شده بودن پرت کردم و با حرکت دادن یویوم به صورت دورانی همشونو نابود کردم که باعث شد کوین بی از بینشون مشخص بشه و من فهمیدم اون چیزی... یا کسی که اون موجودات دورش جمع شده بودن کویین بی بوده.... سرشو به نشونه تشکر برام تکون داد و انگشت شصتشو هم به معنی عالی بود بهم نشون داد و شروع به مبارزه با چند تا از اون کوتوله ها کرد.... یه نگاه به اطرافم انداختم و متوجه شدم هنوز خیلی از ابر شرور های هاگ ماث باقی مونده.... انگار هیچی ازشون کم نمیشه و بدتر.... انگار فقط زیاد میشن....... خطاب به همه قهرمان ها با صدای بلند گفتم: اینجوری فایده نداره!!! اگه همینطوری ادامه بدیم زیاد دووم نمیاریم.... کینگ مانکی که گوشه دیگه ی این محفطه ژله ای بود با داد گفت: انگار هرچه قدر ما نبودشون میکنیم اونا بیشتر میشن!!!...... که البته صداش به خاطر اصوات نامفهوم این کوتوله به سختی به گوشم رسید.....
کوین بی که نزدیک من بود گفت: فضا برای مبارزه خیلی کمه و ما نمیتونیم زیاد از جامون تکون بخوریم!!.... این موجودات حتما باید یه منشا داشته باشن.... با دقت بشتر به اطراف نگاه کردم و بالاخره تونستم از بین جمعیت زیاد موجودات سیاه و آبی دریچه فاضلاب رو ببینم که سر یکی از همون کوتوله ها از داخلش مشخص بود.... چرا اون باید مخفی بشه درحالی که بقیشون مثل مور و ملخ به ما حمله میکنن؟؟!!.... فهمیدم!!!! فورا تلفن یویومو فعال کردم و به کت نوار که از همه به دریچه فاضلاب نزدیک تر بود پیام دادم....
کت نوار: عصامو به دوقسمت تقسیم کرده بودم و داشتم دو دستی مبارزه میکردم که یه پیام برام اومد.... اون قسمت عصامو که که تلفنم روش بود رو جلوی صورتم گرفتم و پیام لیدی باگو خوندم....« پیام لیدی باگ: داخل دریچه فاضلاب که نزدیکش هستی یکی از اون کوتوله ها هست.... من فکر میکنم منشا همشون اون باشه....
نابودش کن.... بهت پیام دادم چون نمیخواستم هاگ ماث و واید تایگر بفهمن چون ممکنه بخوان جلوتو بگیرن پس خیلی نامحسوس انجامش بده...»... یه نیشخند زدمو گفتم: چشم بانوی من!!!!...
____________________________________
کاراپکس: روبه ریکو که داشت پشت سر هم و بدون لحظه ای توقف به اون محفظه ژله ای ضربه میزد گفتم: تمومش کن دیگه.... خودت که میبینی... هیچ کدوم از ضربه های شمشیرت روی این دیواره های ژله ای تاثیری نداره..... همه ی خراش ها و شکاف هایی که ایجاد میکنی کم تر از صدم ثانیه ترمیم میشن....
ریوکو: با عصبانیت یه ضربه محکم به اون دیواره ژله ای زدم و به سمت کاراپکس برگشتم و گفتم: پس انتظار داری چکار کنم؟؟؟.... نمیتونیم همین جوری بشنیم و منتظر باشبم تا هاگ ماث برنده بشه!!! ....
کاراپکس: درسته.... ما نمیتونیم منتظر باشیم و کاری نکنیم تا هاگ ماث پیروز بشه..... ولی ضربه زدن به این محفظه هم فایده ای
نداره و فقط باعث هدر رفتن انرژی مون میشه.... اگه حواست بوده باشه مایورا پیش هاگ ماث و وایلد تایگر نبود..... ریوکو: اره!!! ..... قبل از بوجود اومدن این محفظه ژله ای مایورا پیش اونا نبود.... کاراپکس: و این یعنی اون داره از یه جای دیگه این سنتی ماستروکنترل میکنه ..... ریوکو: چطور نفهمیده بودم که این یه سنتی ماستره!!!..... باید مایورا رو پیدا کنیم.... اگه شکستش بدیم این محفظه ژله ای هم از بین میره...... کاراپکس: دقیقا!! .... اما چطور بفهمیم اون کجاست؟؟!!!!.....
ریوکو: فکر کنم بلید از نیروهای ذخیره مون کمک بگیریم.....
_____________________________________
کت نوار: با یه حرکت چرخشی پریدم رو سر چند تا از اون کوتوله ها و با پنجه برنده نابودشون کردم ..... بعدش با چهره ای که اثرات خوشحالی توش نمایان بود به عقب چرخیدم و چند قدم به دریچه فاضلاب نزدیک شدم و گفتم؛: بالاخره بهت رسیدم رئیس کوتوله ها!!!!!.....
همین یه جمله کافی بود تا سر اون کوتوله ای که داخل دریچه فاضلاب بود به سمتم برگرده و با چشمایی که انگار داره نقشه تیکه تیکه کردن مو میکشه بهم نگاه کنه....... طولی نکشید که زمین اطراف شروع به لرزش کرد و من متوجه هجوم اون موجودات سیاه و آبی به سمت دریچه فاضلاب شدم..... چه اتفاقی داره میافته؟؟!!!!..... کویین بی: همینطور با نیش زنبور به اون کوتوله ها ضربه میزدم و فلجشون میکردم که طی یه عمل ناگهانی خیلی از کوتوله ها به سمتم حمله کردن.... منتظر بودم که هر لحظه توسط اون موجودات تیکه تیکه بشم که همشون خیلی یهویی خشکشون زد و بعدم به یه سمت دیگه حرکت کردن..... البته حرکت که نه بهتره بگم هجوم بردن.... از حالت دفاعی بیرون اومدم و با تعحب به اون جایی که همه این موجودات داشتن میرفتن نگاه کردم که در کمال ناباوری یکی از همون موجودات رو اما با اندازه خیلی بزرگ تر دیدم که هرکدوم از کوتوله ها
که بهش نزدیک می شدن مثل یه حباب می ترکیدن و اون بزرگ تر میشد انگار که این موجودات رو به خودش جذب میکرد..... کت نوار: آب دهنمو با سر و صدا قورت دادم و سرمو بالا تر گرفتم تا بتونم به این کوتوله که چه عرض کنم شاه کوتوله نگاه کنم.... داشت با یه پوزخنده تمسخر آمیز سرتا پامو نگاه می کرد.... آخه مگه غولی مثل توهم میدونه پوزخند چیه؟؟!!!!.....
درست که خیلی بلند و غول هیکلی اما منم تو رو مخ رفتن مهارت خاصی دارم.... اخماش وحشتناک رفت تو هم و با یه نعره مشتشو بالا برد که بهم ضربه بزنه اما من سریع تر بودم و فوراً جاخالی دادم که باعث شد مشتش به زمین برخورد کنه و بخش هایی از خیابون ترک برداره..... حالت دفاعی گرفتم و منتظر حمله بعدیش شدم....
هاگ ماث: فکر کردید میتونید به همین آسونی من و شکست بدید؟؟!!!.... من خیلی از شما قوی ترم.... وایلد تایگر: چرا مبارزه اصلی رو شروع نمی کنی خسته نشدی از اینکه فقط مبارزشونو با ابر شرورت نگاه کردی؟؟؟... هاگ ماث: صبر داشته باش..... میخوام یکم باهاشون بازی کنم.. ما به هرحال برنده این مبارزه هستیم......
کویین بی: اگه اون غوله بی شاخ و دم بخواد همینطوری به حملاتش ادامه بده کت نوار خیلی زود از پا درمیاد.... یه نگاه به اطراف انداختم که دیدم لیدی باگ داره از پشت و به صورت مخفیانه به هاگ ماث نزدیک میشه «اون کی رفت اونجا که من نفهمیدم؟؟!!!».... و کینگ مانکی هم به کمک کت نوار رفته البته بیشتر داشت با حرکات نمایشی هاگ ماث وایلد تایگر رو سرگرم می کرد..... مثل اینکه اونم متوجه نقشه لیدی باگ شده و اینجوری داره بهش کمک میکنه..... حالا که همه دارند یه کاری انجام میدن بهتره منم کمکشون کنم و اون غول رو فلج کنم..... وایلد تایگر: داشتم با کلافگی به حرکات مسخره کت نوار و کینگ مانکی نگاه می کردم که متوجه کویین بی شدم..... انگار میخواست از پشت به شاه غول حمله کنه.....( یادت رفت لاک کنی ها (◍•ᴗ•◍) ❤ راستی هر کس فالو کنه فالو میشه)
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
عالی بود بعدی
ممنون
پارت های بعد گذاشته شده ❤
عالی بود🤎🐶
مرسییی
خواهش
عالی بود
ممنون
عالی بود ممنون که گزاشتیش 🥺♥
ممنون ❤😘
سلام آجی روژان 😁
خیلی خوب بود ولی خب سر نقطه حساس تموم شد 😑
ولی عیب نداره پارت های بعدی رو زود بزار لطفااااا 🥰❤
مرسی 💚
سلام آجی صدف ♥
باشه سعی میکنم زود تر بزارمش 😊
مرسی ❤