سلام اسم من فوئه یه نگهبان پیروفرسوده من سه سال پیش جراحت عمیقی پیدا کردم بنابر این در کل این سه سال در خواب بودم غافل از اتفاقی که افتاده بود...
آنطور که من یادم است جهان اینطور نبود : هیولاها ،شوالیه ها ، جادوگران و امپراطوری های قدرتمند با سلاح های افسانه ای
دنیا سه سال پیش پر از خشم، استرس ،ناراحتی و ظلم بود که من به همراه هولدر های میراکلس سعی در عوض کردن ماجرا داشتیم
آنطور که من فهمیده ام شخصی پس از تسلیم شدن هولدر شب پره شخصی از معبد چین به میراکلس های ققنوس و مار دسترسی پیدا کرده و با استفاده از آنها جهان را به شکل افسانه ها قدیمی تبدیل کرده
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
واو...........
پارت بعدی رو بذار
اگه ایده نداری بگو من چند تا ایده بدم
ایده که فراوونه ولی ایده بده واقعا میتونه کمک کنه
میتونی برج ایفلو محل فرماندهی قرار بدی
لوکا اولش همه چیو بخاطر قدرت میکه تا وقتی که با این خانم اشنا مییشه
فو هم بطرز ناراحت کننده ای بکش
ادرین یا از مرینت تازه کارتر باشه یا خیلی حرفه ای تر باشه
خیلی قشنگ بود 🙂💙
خیلی زیاد 😍❤️
خیلی با دقت نوشته بودیش انگار هم یه کتاب علمی بود هم رمان وای عالی بود
امم پسری دیگه نه ؟
اره
و اینکه مرسی
دمت گرم خیلی خفن بود
واییی تا حالا تو یه جمله این همه اصطلاحات پسرونه استفاده نکردم😂
دعا کن من بودم وگرنه تو عمرت فک نمیکردی چیزی به اسم پسر هست😂😂
🤣🤣خیلی خوب بود
خب بده بعدی رو دیگه کخ داری نمیدی😂
بعدی رو کی میدی؟؟
شاید چهارشنبه ولی چون که من در اواسط داستان خوب نیستم داستانو به یه شخص دیگه که خودش داوطلب بشه واگذار میکنم
اووووو
واگزار نکن
هیچوقت مثل اونی که خودت دوس داری بنویسی نمیشه😂 ادامه بده عب نداره اگه بد شد
الان رمانی که تو داری مینویسی مال یکی بود ولی الان خیلی باحاله
😉مرسی نظر لطفته
اینم واسه محکم کاریی
فک کنم بیست تا شد
بسیار زیبا
زیبا