از زبان نویسنده : کریس با خشم دستش رو روی میز کوبید و غرید : تو چرا انقدر بی احساسی ؟
سوهو : کریس خ*ف*ه ش*و.
کریس یقه ی سوهو رو محکم گرفت و بلندش کرد و با هم درگیر شدن...
تائو : بس کنید لطفا.
شیومین : شما دوتا خودتونو جلوی یونسوک کوچیک کردین...
کای : اگه بلایی سره خودش بیاره چی...
دی او : اگه مثل تیفانی...
لوهان : نگران نباشید یونسوک حالش خوبه ببینید.
یونسوک کنار لوهان ایستاده بود و دستش رو گرفته بود.
ییشینگ : هوففف دختر نمی دونی چقدر نگرانت شده بودیم.
یونسوک پوزخندی زد و با طعنه گفت : نگران من نه نگران قدرت یاقوت شده بودین.
سهون : فکر کنم باز سرش ضربه خورده😐
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
هالی
اه... دارم کنسرت اکسو تو تلویزیون میبینم و فیک سوهو میخونم:/منو این همه خوشبختی مجاله:/
-میجو
ببین عصیصم اگه پارت بعد رو نذاری خودمو از پنجره اتاقم ميندازم پایین😐🙌
به جان شوهر نداشتم الان دو روزه تو صفه😂
شوهر نداشتت؟🤣🤣
باحال بود❤
😻💙
خیلی قشنگ بود 💕
مرسی عزیزم😍💖
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
چرا گریه می کنی فرزندم؟😂
داستان کوووووو
هیولای من کووووو
خودت بهتر میدانی مادرم😐
اجی میشی؟؟
عاشق داستانتم😭😭😭😭😭😭
آره عزیزم💖
هستی 13
خوشحالم خوشت اومده💖
پارت بعددددد🔫🥲💃
شب شب 😂
ببین عصیصم اگه تا امشب پارت ۳ هیولای مهربون رو نذاری خودمو از پنجره اتاقم پرت موکونم پاعین😐🙌
هیولای مهربون من تو صفه😂
جیغغغغ چرا داستانای تو همیشه دور بررسی میشن🔫😐
بعد از قرنهاااااا🔫🥲
برم بخونمششششش💃💃💃
😂😂
پارت بعد لطفا فردا بزار به خاطر من🥺
باشه عزیزم شب حتما حتما می زارم💖
ممنون